🎧 #بشنوید | #تک جدید و بسیار دلنشین
🎼 دوا درمون من بسته به نام....
🎤 کربلایی #جواد_مقدم
🏴 شهادت حضرت علی (ع)
🌙 شب ۱۹ رمضان ۱۳۹۷
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببینید
🎥 گزارش رویترز از مدرسهای در سرزمینهای اشغالی که به جوانان صهیونیست زبان فارسی می آموزد تا برای جاسوسی و جنگ رسانهای با ایران آماده شوند!
منشأ اکانتهای فیک ضد انقلاب را بشناسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🇮🇷 امام بدون سانسور!
🎙خاطرات جالب و شنیدنی #رحیم_پور_ازغدی از #امام_خمینی (ره)
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🗓 📚⏳ #فرازی_از_تاریخ
🌙 در ۲۱ ماه رمضان چه اتفاقی افتاد؟
🕕🕤🕘…امام المتقین، امیرالمؤمنین علیه السلام، در شب بیست و یکم ماه رمضان مقارن طلوع فجر به شهادت رسید، در حالیکه از سن مبارک حضرتش ۶۳ سال گذشته بود…(۱)
▪در بیستم ماه رمضان، اثرات سم در پاهای حضرت ظاهر شد و پاهای مبارک ورم کرد (۲)، در شب بیست و یکم اثر زهر بر بدن مبارک حضرت بسیار شد،
حضرت فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با آنها وداع نمود و وصیت های خود را فرمود؛ در آن شب هر چه خوردنی و آشامیدنی آوردند تناول نفرمود، و لب های مبارکش به ذکر خدا حرکت می کرد و مانند مروارید عرق از پیشانی نازنینش می ریخت و با دست مبارک خود آن را بر طرف می کرد.
▪بعد از وداع با همگان دست و پای مبارک را به طرف قبله کشیدند و فرمودند:
🌹أشهَدُ أن لاإلهَ إلّا اللّه وَحدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدً عَبدُهُ وَ رَسولُهُ،
▪و چشمان مبارک را بستند و بهشت را به قدوم خویش مبارک نمودند.
💦 …صدای شیون و گریه از خانه حضرت بلند شد؛ اهل کوفه که باخبر شدند، صدای شیون و ناله از تمامی شهر برخواست، مانند روزی که پیامبر از دنیا رفتند.
🌌🌎 در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لرزید و صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده شد.
▪مشغول غسل آن حضرت شدند؛ بعد از غسل و کفن، امام مجتبی و سیدالشهداء علیهما السلام، پشت سر تابوت را همانطور که حضرت فرموده بودند، برداشتند، جلوی تابوت خودش حرکت می کرد، تا در مکانی فرود آمد؛ بعد از نماز بر آن حضرت توسط امام مجتبی علیه السلام، مقداری از زیر تابوت را کندند و قبری آماده یافتند که داخل آن لوحی مسی یا سفالی بود و بر آن نوشته شده بود:
▪بسم الله الرحمان الرحیم؛ این قبری است که نوح برای علی بن ابیطالب، وصی و جانشین محمد(ص)، ۷۰۰ سال قبل از طوفان حفر نموده است؛ (۳)
▪بدن مطهر آن حضرت را دفن نمودند و حسب وصیت آن حضرت، قبر مطهرش را مخفی نمودند تا در زمان هارون، بر همگان معلوم شد.
🔥 وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین به عایشه رسید، چنان خوشحال شد که بی اختیار شعری خواند و سپس گفت:
❓چه کسی علی را کشت؟
🗡جواب دادند: ابن ملجم...
🔥 گفت: خاک بر دهانش مباد؛ [کنایه از اینکه خوب کاری کرد]…(۴)
🌌 در شب ۲۱ ماه رمضان، اوصیاء پیغمبران رحلت فرمودند، و حضرت عیسی بن مریم به آسمان برده شد، در همین شب حضرت موسی بن عمران رحلت فرمود و یوشع بن نون به شهادت رسید... (۵)
1⃣ بحارالانوار ۳۵۱/۱۹
2⃣ کافی ۴۵۲/۱
3⃣ بحارالانوار ۲۱۶،۲۳۶/۴۲
4⃣ تاریخ طبری ۱۱۵/۴
5⃣ بحارالانوار ۳۷۶/۱۳
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
👣 داستان زیارت امام علی (علیه السلام)
🎙 #شهید_شیخ_احمد_کافی
🌌 ویژه شب های قدر
🌐 @partoweshraq
▪مرغ از قفس پرید، ندا داد جبرئیل!
▪اینک شما و وحشت دنیای بی علی(ع)
🌹 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیَّکَ الفَرَج
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
💚🌹کاش پیر شویم در خدمت به او!
🌴 روزی امام علی (علیه السلام) یکی از شیعیانش را بعد از مدت ها که او را ندیده بود ملاقت کرد.
👳🏼 آثار پیری در چهره اش هویدا شده بود، اما در راه رفتن مانند جوانانِ رشید و ورزشکار، تند و چاپک راه می رفت.
⚜ حضرت به او فرمود: ای مرد، پیر شدی!
👳🏼 گفت گذر عمرم در راه اطاعت از شما بوده است.
⚜ حضرت فرمود: پس چرا مثل جوانان ورزشکار، تند و چاپک راه می روی؟
👳🏼 عرض کرد: در مقابل دشمنان تو این گونه هستم.
⚜ امام فرمود: می بینم که مقداری از عمر و نیرویت هنوز باقی مانده است.
👳🏼 گفت: آن هم پیش کش و فدای تو یا امیرالمؤمنین.
📘 منبع: امالى شیخ صدوق، صفحه ۲۴۳.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹پيامبر (صلی الله علیه و آله):
💞 بهترين زنان آنست كه... با شوهر روی گشاده رو و خودنما و نسبت به ديگران (از مردان) مستور و خوددار باشد.
📗 مکارم اخلاق، صفحه ٢٠٠.
🌐 @partoweshraq
#حدیث
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و نوزدهم
👣 مقابل پایم بلند شد و همانطور که نگاه تشنهاش به صورت پژمردهام مانده بود، با صدایی که نغمه غمانگیزش را به خوبی حس میکردم، با مهربانی سلام کرد.
🚪🛋 روی مبلی که در دیدش نبود، نشستم و جواب سلامش را آنقدر آهسته دادم که به گمانم نشنید.
👴 پدر با اخم سنگینی که ابروهایش را تا روی چشمانش پایین کشیده بود، سر به زیر انداخته و هیچ نمیگفت که عبدالله رو به مجید کرد:
خیلی خوش اومدی مجید جان!
مجید به لبخند بیرنگی جواب مهربانی عبدالله را داد و پدر مثل اینکه از خوش برخوردی عبدالله خوشش نیامده باشد، خودش با لحنی پُر غیظ و غضب آغاز کرد:
👴 اون روزی که اومدی تو این خونه و الهه رو خواستگاری کردی، قول دادی دخترم رو راحت بذاری تا هر جوری می خواد اعمال مذهبیاش رو انجام بده، ولی به قولت وفا نکردی و الهه رو اذیت کردی!
نگاهم به مجید افتاد که ساکت سر به زیر انداخته و کلامی حرف نمیزد که انگار دیگر رمقی برایش نمانده بود و در عوض پدر مقتدرانه ادامه میداد:
👴 خیال نکن این چهل روز در حَقِت ظلم کردم که نذاشتم الهه رو ببینی! نه، من ظلم نکردم! اولاً این خود الهه بود که نمیخواست تو رو ببینه، ثانیاً من به عنوان باباش صلاح میدونستم که یه مدت از تو دور باشه تا آروم بگیره! حالا هم اگه قول میدی که دیگه اذیتش نکنی، اجازه میدم برگرده سرِ خونه زندگیاش. البته نه مثل اوندفعه که امروز قول بدی و فردا بزنی زیرش!
مجید سرش را بالا آورد و پیش از آنکه چیزی بگوید، به چشمان غمزدهام نگاهی کرد تا اوج وفاداریاش را به قلبم اثبات کند و بعد با صدایی آهسته پاسخ پدر را داد:
✋ قول میدم... و دیگر چیزی نگفت.
عبدالله زیر چشمی نگاهم کرد و با اشاره چشمش خواست تا آماده رفتن شوم.
سنگین از جا بلند شده و برای برداشتن ساک کوچک وسایلم به اتاق رفتم.
💓 حال عجیبی بود که دلم برایش دلتنگی میکرد و پایم برای رفتن پیش نمیرفت که هنوز خورشید عشقش که چهل روز میشد در دلم غروب کرده بود، سر بر نیاورده و به سرزمین قلبم نتابیده بود.
👜 وسایل شخصیام را جمع کردم و از اتاق بیرون آمدم که دیدم پدر و عبدالله در اتاق نیستند و مجید در پاشنه در به انتظارم ایستاده است.
همانطور که به سمتش میرفتم با چشمانی که جز سایه غم رنگ دیگری نداشت، نگاهم میکرد و پلکی هم نمیزد.
👜 نزدیکش که رسیدم، با مهربانی ساکم را از دستم گرفت و زیر لب زمزمه کرد:
باورم نمیشه داری دوباره باهام میای!
و تازه در آن لحظه بود که به صورتش نگاه کردم و باورم شد در این مدت چه کشیده که در صفحه پیشانیاش خط افتاده و میان موهای مشکیاش، تارهای سفید پیدا شده بود. خطوط صورتش همه در هم شکسته و چشمانش همچون گذشته نمیدرخشید. در را باز کرد و با دست تعارفم کرد تا پیش از او از در خارج شوم.
🗓 چهل روز بود که از این پلهها بالا نرفته و چقدر مشتاق دیدن کلبه عاشقانهمان بودم.
هر دو با قدمهایی خسته پلهها را بالا میرفتیم و هیچ نمیگفتیم که انگار بار دردهای دلمان آنچنان سنگین بود که به کلامی سبک نمیشد.
🚪وارد خانه که شدیم، از سردی در و دیوارش دلم گرفت. با اینکه مجید بخاطر آمدن من، همه جا را مرتب کرده و اتاق را جارو زده بود، ولی احساس میکردم مدتهاست روح زندگی در این خانه مرده است.
🚪🛋 تن خستهام را روی مبل اتاق پذیرایی رها کردم و نگاه سردم را به گلهای فرش دوختم که مجید پیش آمد و مقابل پایم روی زمین نشست.
نمیتوانستم سرم را بالا بیاورم و به چشمانش نگاه کنم که نه خاطرم از آزردگی پاک شده و نه دلم تاب دیدن صورت غمزدهاش را داشت که آهنگ محزون صدایش در گوشم نشست:
الهه جان! شرمندم!
👁 و همین یک کلمه کافی بود تا مردمک چشمم به لرزه افتاده و اشکم جاری شود و چقدر چشمش به چشم من وابسته بود که گرمای اشکش را روی پایم حس کردم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🌹در منطق ما شکسٺ اگر نیسٺ، کہ نیسٺ
🌹این کشور اگر بیمہ اولاد عَلیسٺ
🌹آن برگ برندهاے کہ در ٺوشہے ماسٺ
🌹سیّد عَلی حُسِیْنی خامِنہ ایسٺ...
🇮🇷✌ #لبیک_یا_خامنہ_اے
🌐 @partoweshraq
🌹🌙 روزه و روضه عجب وجه تشابه دارند
💧روزه داران همه یاد لب عطشان تواند
💧دهن خشک و ترکهای لب و آب عجب
🌹🌙 روزه با روضه ات آقا چه صفایی دارد
💚 السلام علیڪ یااباعبدالله
🌐 @partoweshraq
#شعر
پرتو اشراق
🌻 چند دقیقه با امام علی (علیه السلام)
🔅برکت مال به زکات دادن است.
🔅برکت عمر در کار نیک است.
🔅ورود دستهای زیاد در سفره برکت است.
🔅هوشیاری و زیرکی خود را در ترک گناه قرار ده.
🔅فروتنی انسان به کرم اوست.
🔅رخنۀ دین به مرگ علماء است.
🔅جمال انسان به حلم است.
🔅زیبایی سخن به کوتاهی و اختصار است.
🔅همنشین نیک غنیمت است.
🔅نقل حدیث موجب نسبت پیدا کردن با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
🔅عیب علم، خودپسندی است.
🔅شفای قلب به قرآئت قرآن است
🔅صلاح دین به تقواست، و فسادش به طمع.
🔅روشنی دل از خوردن حلال است.
🔅اطاعت خدا غنیمت است.
🔅افتخار به فضیلت به از فخر به نژاد است.
🔅حرص، قاتل حریص است.
🔅طراوت و خرمی چهره در راستگویی است.
📗کتاب نصایح، مؤلف: حضرت آیت الله مشکینی، مترجم: آیت الله احمد جنتی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕤 💠💠 احڪـ📚ــام شـرعـے
❓سئوال: كسى كه مى داند يا احتمال مى دهد، در روز غذاى باقى مانده در لاى دندان فرو برده مى شود، آيا لازم است هنگام سحر خلال يا مسواك كند؟
✅ پاسخ:
⚜ آيات عظام، خامنه اى و نورى:
🔅اگر در حد احتمال باشد، اشكال ندارد؛ ولى اگر بداند در روز چيزى از آن فرو مى رود، بايد دندان خود را خلال يا مسواك كند و اگر انجام ندهد و چيزى از آن فرو رود، روزه اش باطل مى شود و اگر فرو نرود، بنابر احتياط واجب، بايد قضاى آن را به جا آورد. [١]
⚜ آيات عظام، سيستانى و صافى:
🔅اگر در حد احتمال باشد، اشكال ندارد؛ ولى اگر بداند در روز چيزى از آن فرو مى رود، بايد دندان خود را خلال يا مسواك كند و اگر انجام ندهد، روزه اش باطل مى شود (هر چند چيزى از آن فرو نرود). [٢]
⚜ آيت الله مكارم:
🔅اگر در حد احتمال باشد، اشكال ندارد؛ ولى اگر بداند در روز چيزى از آن فرو مى رود، بنابر احتياط واجب، بايد دندان خود را خلال يا مسواك كند و اگر انجام ندهد و غذا فرو رود، روزه را تمام كند و بعد از ماه رمضان قضا نمايد. [٣]
⚜ آيت الله وحيد:
🔅اگر در حد احتمال باشد، اشكال ندارد؛ ولى اگر مطمئن باشد در روز چيزى از آن فرو مى رود، بايد دندان خود را خلال يا مسواك كند و اگر انجام ندهد و چيزى از آن فرو رود، روزه اش باطل مى شود. [۴]
📚 منابع:
[١]. توضيح المسائل مراجع، م ١۵٧٨؛ آيت الله خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س ٧۶۴.
[٢]. توضيح المسائل مراجع، م ١۵٧٨ و آيت الله سيستانى، تعليقات على العروة ، ج ٢، المفطرات، م ١.
[٣]. آيت الله مكارم، توضيح المسائل مراجع، م ١۵٧۸.
[۴]. آيت الله وحيد، توضيح المسائل، م ١۵٨۶.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#احکام_شرعی