eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت وتلنگر👌 میدونید چرا اسم عقربه های ساعت رو عقربه گذاشتند؟ ⏰چون با هر دقیقه ای که میگذره بهت نیش میزنه که یک دقیقه از عمرت بی یاد خدا سپری شد ⏰چون یه دقیقه از دنیا دور به آخرت نزدیک تر شدی چه عملی داریم واسه اون روز ⏰چون با هر نیشش تو رو یاد محبوبه حقیقی بندازه ⏰چون با هر نیشش بگه که ای از دنیا بیخبر وقتت در غفلت گذشت در نافرمانی خالق گذشت ⏰چون تو رو یاد مار وعقرب قبر بندازه ⏰چون بهت یاداوری کنه که دنیا در حال زوال ونابودیه آره .... معنی عقربه های ساعت یعنی از این پس به فکر شو قبل از این که عقربای قبر تو رو از خواب غفلت بیدار کنن. خدایا به تو پناه میبریم از عذاب های قبر..... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب دعای قشنگی.حتما بنویسید تو جانمازهاتون بزارین که هر روز بخونید. خیلی برکت داره.😊👌👌 حتماً ببینید و برای عزیزانتون ارسال کنید!👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌امام زمان (عج) چه زمانی ما را دعا می کنند... ♥️ 🌱 🥀العجل، یا منتقم فاطمه🥀 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
📳 فساد "رخ داده" یا "کشف شده"؟ "۱۴۰۰" بوده یا "۹۸ تا ۱۴۰۱"؟ 🔻اگه انصاف داشتی میگفتی این قضیه مال 98تا 1401هست و دلیل کشفش هم حساسیت این دولت به فساد هست -چای دبش از سال ۱۳۹۸ حدود ۳.۴ میلیارد دلار ارز جهانگیری گرفته و ۱.۴ میلیارد دلار رو رفع تعهد نکرده! حالا چکار کنیم قربان؟ + کی گزارش این فساد رو داده؟! - خودِ دولت رئیسی به قوه قضائیه فرستاده + باشه، پس تیتر بزن «بزرگ‌ترین فساد تاریخ ایران در دولت رئیسی» - چقدر شما هفت‌خطید قربان ⁉️ دولت سیزدهم چگونه چرخه فساد ۳.۵ میلیارد دلاری واردات چای را متوقف کرد؟ ✅ اصل ماجرا: یک شرکت خاص ۳ میلیارد و ۳۷۰ میلیون دلار برای واردات چای گرفته اما بخشی از ارزها را در بازار آزاد به مبالغ بالاتر فروخته و برای ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار آن هم اصلاً هیچ کالایی وارد نشده است؛ ✅ بر اساس اسناد، شرکت مذکور از سال ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۱ مجموعاً معادل ۳.۳۷۰ میلیون دلار ارز نیمایی دریافت کرده که از این مبلغ حدود ۱ میلیارد و ۴۷۲ میلیون دلار تأمین شده برای ماشین آلات و مابقی برای واردات چای بوده اما این ارز را در بازار آزاد به‌ مبالغ بالاتری فروخته است! ✅ اساساً کشف و برخورد با این فساد ارزی از درون دولت و با دستور معاون اول رئیس‌جمهور آغاز و ورود به موقع بازرسی ویژه ریاست جمهوری به پرونده، موجب جلوگیری از تداوم پرداخت ارز نیمایی به شرکت مذکور و ارجاع آن به مرجع قضایی شده و در حال رسیدگی است.
قهربودیم درحال نمازخوندن بود. نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم. کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من بازباهاش قهربودم! کتابو گذاشت کنار بهم نگاه کرد و گفت: غزل تمام،نمازش تمام، دنیا مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد! بازهم بهش نگاه نکردم اینبارپرسید: عاشقمی؟ سکوت کردم.. گفت: عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند دوباره با لبخند پرسید: عاشقمی مگه نه؟ گفتم:نه گفت: لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری.... که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری زدم زیرخنده، و روبروش نشستم دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه... بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم..‌ خداروشکرکه هستی .. (روایت عاشقانه از همسر شهید عباس بابایی) شهیدعباس بابایی در روز۱۴ آذر سال۱۳۲۹چشم به جهان گشود🕊🌹 برای توسل به شهید عزیزمون ۱مرتبه سوره یاسین میخونیم و هدیه میکنیم به شهید عباس بابایی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#قسمت_چهـــل و دوم ♥️عــشــــق پـــــایــــدار♥️ دردی سخت وجانکاه بود اما وقتی به این فکر میکردم ک
♥️عــــشـــق پـــــایــــدار♥️ سال سوم دانشگاه بودم,امروز قراربود سرکلاس یه استاد جدید بیاد,ترم بالاییهاخیلی ازسختگیریش تعریف میکردن, ناخوداگاه ازش میترسیدم... بعداز دقایقی انتظار کشنده بالاخره اقا تشریفشون را آوردند... خیره شدم بهش پلک نمیزدم اخه تصورات من کجا واین اقا کجا!!!! وای خدای من اینکه خیلی جوون بود ,چقدم خوشتیپ وخوش پوش.. استاد بدون توجه به دانشجوها پشت میزش جاگیر شد وبی معطلی گفت: بهروز خانزاده هستم,سرکلاس من از مزه پرونی ,بی نظمی,غیبت و.... خبری نیست. حالا یکی ,یکی خودتون رامعرفی کنید.. بچه ها خودشون رامعرفی کردندتانوبت من شد,معصومه کریمی هستم.وچون تنها چادری کلاس بودم ,سرم راکه بلند کردم با لبخندی که فک کنم به چهره ی جدیش نمیومد مواجه شدم. همیشه گوشه ی کلاس بغل دیوار جای من بود,با دخترای کلاس خیلی نمیجوشیدم چون از پوشش وحرکات سبک سرانه خوشم نمیومد.آهسته میومدم وآهسته میرفتم،یه جورایی همه فکر میکردند تافته جدا بافته ام واین روز اول جلسه ای که با خانزاده داشتیم شد شروع یک ماجرایی شیرین.. یک روز از خواب پاشدم,دیدم برف همه جا راگرفته,تواین سرمای شدید,فقط اغوش گرم پتو میچسپید ,ولی امروز روز غیبت نبود چون بااستادخانزاده داشتیم ,اگه نمیرفتم تا دماراز روزگارمون نمیکشید ول کن نبود. رفتم دانشگاه یه ده دقیقه ای رودیر رسیدم ,خدا خدا میکردم استاد سرکلاس نرفته باشه.. بدو تو راهرو میرفتم که خوردم به جلوییم اگر نگرفته بودم نقش زمین میشدم,همونطورکه سرم پایین بود(اخه همیشه زمین رامیدیدم عادت نداشتم به طرف روبه روم خصوصا اگرمرد بود نگاه کنم)گفتم :بببخشید به خداعجله داشتم,تقصیر خانزاده است ,اگردیدیدش بگین خسارت راپرداخت کنن... حرکت کردم که برم,ازپشت سرم داد زد,صبر کن ببینم,خسارت راازکدوم خانزاده بگیرم؟! وای چقد صداش اشنا بود ,برگشتم نگاه کردم ,واییییی بلا به دور این که خوده استاد خانزاده بود,یعنی بدشانسی تا این حد؟؟ ازخجالت اب شدم وخودم رابدو به کلاس,رسوندم,اه نصف کلاس خالی بود ,مثل اینکه خیلیا رختخواب گرم رابه خانزاده ترجیح داده بودن,جای منم گرفته بودن نامردا.. اخرین ردیف خالی که کسی توردیف نبود نشستم. به به وقتی کسی نباشه چقدددد ادم راحته هاااا استاد وارد کلاس شد,همینطور که زیرچشمی بچه هارا نگاه میکرد وجواب سلام میداد,چشمش به من افتاد که تک وتنها وغریبانه اون عقب نشسته بودم,یه جوری گوشه ی لبش بالا پرید اما جلو خنده اش را گرفت,یه جورایی حس میکردم نقشه ای تو سرش داره.... ادامه دارد... واقعیت ▪کُپی برداری بدون نام نویسنده حَرام اَست▪ 💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
#قسمت_چهــــل_وسوم ♥️عــــشـــق پـــــایــــدار♥️ سال سوم دانشگاه بودم,امروز قراربود سرکلاس یه اس
♥️عــــشـــق پــــایـــدار♥️ از آنروز به بعد استاد خانزاده یه جورایی همیشه سربه سرم میذاشت,یادمه جلسه ی بعدیش,برخلاف همیشه, اخرین صندلی گوشه ی کلاس,نشستم. استادداخل که شد بعداز سلام وعلیک, انگاری یه چیزی گم کرده بود ,توصندلیا هی چشم میانداخت ,تا اینکه نگاهش به من افتاد ,یه لبخند زدوکله اش راتکان داد همونطورکه یه برگه ی آچار دستش بود ,اشاره کرد به من وگفت :به به خانم کریمی ,میخواد چی ازانگشتان هنرمندت فوران کنه که گوشه ای ترین جای کلاس راانتخاب کردی؟؟ راستش رابگو چی تومغزت میگذره که رفتی آخرنشستی, بیا بگیر این برگه را روی این برگه یادداشتهای جنابعالی,جالب ترمیشن.... اونایی که جلسه ی قبل حضورداشتن ,ناگهان زدن زیرخنده... پسره ی خودشیفته منو توکلاس گاو پیشونی سفید کرده بود خلاصه باهرجان کندنی بود اون ترمم تمام شد,پشت دستم را داغ کردم که دیگه باخانزاده ,کلاس برندارم،که انگار خانزاده متوجه این نیتم شده بود واشی برام بار گذاشته بود که یک حلب روغن روش چشمک میزد اخه آخرین امتحانم راکه مزین به قیافه ی استادخانزاده بود دادم,بین امتحان استاد خانزاده, امدبالا سرم وگفت:امتحانت رادادی ,چندلحظه ازوقت گرانبهات رابه من بده ,کارواجب دارم باتعجب نگاش کردم یک دفعه برگشته میگه:چیه خوش تیپ ندیدی؟ وااااا این چرا اینجوری گفت؟مگه من باهاش شوخی دارم؟!! یعنی چکارم داره؟! شاید میخواد برا خاطر اون نقاشیه نمره ام راکم کنه؟!!! نه بابا خیلیم دلش بخواد... یعنی چکارم داره؟ خداازت نگذره, خانزاده ,جواب تمام سوالات ازذهنم پرید. دانشجوها که رفتند,برگه رادادم وگفتم:بفرمایید ,امرتون؟؟ اخه خودتون میدونید که وقتتتم گرانبهاست... خیلی ساده وراحت گفت:ادرس خونه؟؟ من:بببببله؟؟ استاد:الان زوده, برای بله گفتن من:ببببله؟؟ استاد:دختر خوب,ادرس خونه تان رالطف کنید تا با خانوادم برا امر خیر مزاحم خانوادت بشم وااای این چقددد راحته,یعنی داره خواستگاری میکنه؟ خاک توگورم کنن ,الان چی بگم؟!! استاد:چی شد؟ ادرستون را یادت رفته؟؟ حالا فکرات رانکن ,ادرس بده وقت برای فکر کردن, زیاده گفتم:ب ب ببخشید استاد من یه کم غافلگیر شدم استاد:میدونم... اگر مشکلی ندارید ,قبلش یه کم باهم صحبت کنیم؟ گفتم:نه,,نه,,نه...ادرس میدم. اخه درست نیست اینجوری,دوست دارم ,مادرمم باشه... استاد:احسنت,همین حجب وحیات توچشم میزنه,خوشا به حالت که مادر بالا سرته..... از حرفش یه کم دلم گرفت,طفلکی....... ادرس خونه را دادم اما گفتم باید قبلش به مادرم بگم . قرار شد فردا زنگ بزنه وتاریخ تشریف فرماییشون رابه,قم ,اعلام کنم. فوراخداحافظی کردم وبا دستپاچگی از کلاس زدم بیرون,اما استاد بالبخندی دخترکش ,بدرقه ام کرد ادامه دارد....... واقعیت ▪کُپی برداری بدون ذکر نام نویسنده حَرام اَست▪ 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
پروانه های وصال
#قـــسمتــــ_چــهـــل_پنجم ♥️عــــشـــق پــــایـــدار♥️ از آنروز به بعد استاد خانزاده یه جورایی هم
💦⛈💦⛈💦⛈ ششم ♥️عـــشـــق پــــایـــدار♥️ عصر آنروز رفتم ایستگاه تاکسی بین شهری و درحالیکه دلم به هول ولا بود واز هیجان مثل گنجشکی درسینه ام میتپید باسواری راهی قم شدم. بعداز ساعتی رسیدم خونه,مامان از دیدنم تعجب کرد وگفت:چرا زنگ نزدی خودم بیام دنبالت؟؟امروز بیکاربودم میتونستم باماشین بیام دنبالت. پریدم یه بوسه ازگونه های خوشگلش گرفتم وگفتم:قربونت بشم مامان ,راضی به زحمت نبودیم مامان گفت:اگه دختر منی,میگم امروز، همچی کبکت خروس میخونه هاااا اتفاق خاصی افتاده؟! رنگ وروی گل انداختت میگه یه خبرایی داری,یا امتحاناتت را خوب دادی ویا یه چی دیگه ,نمیدونم... _:اتفاق خاص؟؟امتحانام تموم وشد ویه چی دیگه که خلاجتم میشه بگم. مامان لبخند نمکینی زد وگفت:دیدی مامانت اشتباه نمیکنه,لباسات را درار یه چای میریزم ,بیا بشین ازاول تا اخر ماجرا راتعریف کن ببینم, چی شده دختره ی خجالتیه من.... مامانم یه جور حس ششمی دااااشت که هیچی من ازش پنهان نمیموند. به به چه چایی خوشرنگی مامان...ان شاالله چایی خواستگاریت رابخورم... مامان:ورپریده ,نمخواد منو عروس کنی,فرافکنی نکن ,موضوع رابگووووو از سیر تاپیاز خواستگاری خانزاده راگفتم... مامان خیلی خندید وگفت:عجججب،که اینطور. گفتم :شما چی امر میفرمایید؟؟ مامان گفت:ببین ازدواج به همین راحتیا نیست که,اول باید دوتا خانواده باهم آشنا بشوند اگر از لحاظ فکری وفرهنگی و..هم کفو بودند اونموقع قرارخواستگاری و...رامیگذاریم. پس به نظر مامان جان ,الان احتیاج نبود به فلسفه چینی و... خوب حقیقتا هم همینطور باید باشه,معلوم مامانم خواستگاریش چه جورا بوده,همیشه دوست داشتم از بابا واحیانا عاشق شدنشان بپرسم اما هروقت که حرفش میشد ,مامان یه جوری بحث را عوض میکرد وبه من میفهماند که نباید به این محدوده وارد بشم,اما منم بشرم ,انسانم,دوست دارم بدونم بابام کیه وچیه؟من از بابا فقط یه اسم میدانستم که توشناسنامه ام قید شده بود...جلال....اما هیچ وقت نفهمیدم که چرا نیست؟اصلا زنده است یا نه؟اما چون از اول کودکی هام هیچ کسی را به نام بابا نمیشناختم ,خیلی هم پاپی این موضوع نشدم ,اما امروز یه جورایی بود که فکر میکنم مامان را یاد بابا انداختم,من مطمینم مامانم ,بابام را خیلی دوست داشته اما یه چی هست مانع حرف زدن دراین مورده ,حالا چی هست ,خدامیدونه... با حرف مامان از عالم افکارم بیرون اومدم ودوباره یاد خانزاده افتادم.... ادامه دارد... واقعیت 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🔴به عواقب تصمیم‌هایت فکر کن ✍پیرمردی نارنجی‌پوش در حالیکه کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت: خواهش می‌کنم به داد این بچه برسید. یک ماشین بهش زد و فرار کرد. بلافاصله پرستار گفت: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید. پیرمرد گفت: اما من پولی ندارم. پدر و مادر این بچه رو هم نمی‌شناسم. خواهش می‌کنم عملش کنید من هرجور شده پول رو تا شب براتون میارم. پرستار گفت: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.پیرمرد پيش دكتر رفت اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه. صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می‌اندیشید. گاهی اوقات تا اتفاقی برای خودمان پیش نیاید، به فکر ابعاد مختلف آن نیستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی فوق العاده امام زمانی سخنران حجه الاسلام دارستانی ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
🌾🌿🌾 ☑️ دو چیز است که ثواب آن و دو چیز هم که عقوبت آن سریع به انسان می‌رسد ! 🔆پیامبر اکرم (ص) فرمودند: 👌دو چیز است که ثواب آن زود به انسان می رسد. دوچیز هم هست که عقوبت آن سریع به انسان می رسد. 💫 آن دوچیز که ثواب آن زود می رسد: ۱) اول صِلَةُ الرَّحِم است. ۲) دوم اِعانَةُ المَظلوم، بیچاره ای مظلوم شده، 🔸شما به او کمک می کنید. 🔸خداوند سریع به او ثواب می‌دهد. 💫 و دو چیز هم هست که عقوبت آن سریع و به عجله و زود به انسان می‌رسد، یعنی به آخرت نمی کشد. ۱) قَطعُ الرَّحِم---- با خواهرت قهر کنی، به دیدنش نروی و ... در همین دنیا سی سال از عمرت کم می‌شود. بترسید از قطع رحم! ۲) الظُّلم، به کسی ظلم بکنید. 📚بررسی گناهان کبیره در مواعظ و کلام آیت الله مجتهدی تهرانی ،ص۱۶۳ و ۱۶۴  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خــــــداے من... ✨میان این همه چشم 💫نگاه تو تنها نگاهی ست ✨ڪہ مرا از هرنگهبان 💫و محافظی بی نیازمی کند ✨نگاهت را دراین شب 💫پاییـزی برای تمام 🌹دوستان و عزبزانم آرزو می کنم. شبتون آرام 💫🌹 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨به نام گشاینده کارها 🌸ز نامش شود سهل دشوارها ✨با توکل به نام الله 🌸سلام صبح شما بخیر ✨لطف خدا همیشه 🌸شامل حالتـان باد ✨ بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم 🌸 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 🗓 امروز پنجشنبه ☀️ ١٦ آذر ١۴٠٢ ه. ش 🌙 ٢٣ جمادی الاول ١۴۴۵ ه.ق 🌲 ٧ دسامبر ٢٠٢٣ ميلادی 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای امروز 🌺🔵 خدایا 🙏 در پنجشنبه 16 آذر ماه فراوانی و برکت آرامش و سعادت را به دوستانم ارزانی دار بارالها❤️ دل همه ی بندگانت را شاد 🌹 لبهاشون را خندون روزی هاشون را فراوان رویاهاشون را محقق گردان 🙏 آمیـــن ای فرمانروای حق و آشکار 🙏 @akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ ‍ 🍃🌺 آخر هفته تون معطر به عطر صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌸 🍃 🍃🌺اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃🌸مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌺وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 ســـــــــلام ♥️صبح آخر هفته تون 🌺بخیر و خـــــــــوشی 🌺الهی که آخر هفته تون ♥️پر از برکت ، شــــــــادی 🌺و آرامش و دل خوش باشه 🌺با آرزوی بهترینها برای شما ♥️آخر هفته خوبی کنار خانواده 🌺و عزیزان داشتـه باشیــد . 🌸🍃