eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه عملیات دیشب سپاه برای بچه هایی که خواب بودن😂
🔺 یکی از شهروندان آمریکایی نوشته به خدا قسم اگه ایران اااسرااائیل رو صاف کنه شیعه میشم و مستقیم میرم زیارت کربلا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#مدیریت_زمان 29 🔶 گاهی وقت ها میشه که نمایندگان مجلس و سایر قانون گذاران و دولتی ها برای اینکه مقدا
30 ✅ آدم ها باید ارزش زمان رو به خوبی درک کنند. اونم زمان موقت... نه یک زمان دائمی... تا چشم بهم بزنیم تموم شده رفته! 🔸 قدر زمانی رو بدونیم که برای هر یک ثانیه اون حساب و کتاب و سوال خواهیم شد... ✔️ موضوعی مثل زمان باید مدام فکر ما رو به خودش مشغول کنه. مدام حسرت بخوریم به خاطر از دست دادن زمان هامون... 🔺 غروب ها باید دل آدم بگیره... من یک روز رو از دست دادم.... 🌷
پروانه های وصال
#مدیریت_زمان 30 ✅ آدم ها باید ارزش زمان رو به خوبی درک کنند. اونم زمان موقت... نه یک زمان دائمی...
چقدر خوبه که روی زمانمون حساس باشیم و اجازه ندیم الکی از دست بره در واقع یکی از بهترین راه ها و برنامه های مبارزه با نفس برای آدم، همین مدیریت زمان هست. نه عجله کنید نه استرس بگیرید. با توکل بر خدا و با نشاط و لبخند سعی کنید از زمان هاتون به بهترین شکل ممکن استفاده کنید😊🌹 بگو ان شالله👌
پروانه های وصال
#مدیریت_زمان 30 ✅ آدم ها باید ارزش زمان رو به خوبی درک کنند. اونم زمان موقت... نه یک زمان دائمی...
31 🔹 ما در مکانی به نام داریم زندگی میکنیم و همچنین در داریم زندگی میکنیم که میزان عمر ما رو تشکیل میده. 🔸 مکانی که ما در اون زندگی میکنیم شاید ارزشش کمتر باشه از زمانی که در اون زندگی میکنیم. ارزش زمان خیلی زیاده و ما باید "خسیس" باشیم در مصرف کردن زمان. ما واقعا زمان بسیار کوتاهی رو در اختیار داریم و با هر لحظه از زمان خودمون میتونیم خریدهای بسیار زیادی برای قیامتمون داشته باشیم. 🔶 ما صرفا برای زندگی در دنیا آفریده نشدیم. بلکه دنیا یه بخش ناچیزی از زندگی واقعی ماست. قسمت اصلی زندگی ما در قیامت ادامه پیدا میکنه... 🌷
پروانه های وصال
#از_کرونا_تا^بهشت #قسمت پایانی 🎬: انگار ما زمان مراسمشان رسیده بودیم,مراسمی که برای سلامتی عزازییل
«شاهزاده ای در خدمت» :اول به نام خالق یکتا «ولایة علی بن ابیطالب حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی» همانا ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، قلعه و حصاری ست محکم و هرکس که وارد این قلعه شود ، از عذاب الهی محفوظ است، خداوندا بپذیر تا از تکبیر گویان درگاه ربوبیت باشم و قبول فرما تا از سلام گویان ساحت مطهر اولین امام و ولیّ بلافصل پیامبرت باشم آغاز: قصر در سکوتی عجیب فرو رفته بود و هراز گاهی صدای چکه ای که بر مایع درون محفظه می چکید ، سکوت فضای حاکم را میشکست... دستان لرزان دختر ، آخرین ماده هم در مایع پیش رویش انداخت و سپس ،تکه ای فلز بی ارزش را درون آن انداخت، چند دقیقه با هیجان به تماشا نشست ، اندک اندک رنگ فلز به زردی گرایید و دخترک با چشمان زیبایش خیره به فلزی که داشت به طلا تبدیل میشد، ذوق زده دستانش را بهم زد و همانطور که با حرکتی دایره وار دور خود می گشت ،صدایش بلند شد : موفق شدم....من موفق شدم ...بالاخره تعلیمات استاد و خواندن کتابهای مختلف اثر کرد ....من توانستم..... در همین حین ، صدای قیژ درب بزرگ کارگاه خبر از ورود کسی میداد و او می دانست که کسی غیر از آمیشا نمی تواند باشد. دخترک با ذوق و هیجان خود را به دختر سیه چرده جلوی درب رساند و همانطور که دستان او را در دست گرفته بود به طرف ظرفی که شاهکارش در آن قرار داشت برد و گفت : بیا آمیشا....بیا جلوتر ....ببین چه کرده ام... آمیشا که سراسیمه بود ، با خضوع دستان خانمش را آرام نوازش کرد و‌گفت : شاهزاده خانم...مادرتان...مادرتان از مراسم برگشته و سخت از دست شما عصبانی ست.... قصر را به دنبالتان زیر و رو کرده ، گمانم فهمیده اینجا حضور دارید. خیلی خشمگین است و من تا دیدم به این سمت می آید ، خودم را زودتر به شما رساندم که اگر می خواهید جایی پنهان شوید تا شاهبانو آرام گیرد ، خبرتان کنم‌. دخترک ، بوسه ای محکم از گونهٔ این کنیزک مهربانش گرفت و گفت : ممنون آمیشا، اما امروز آنقدر خوشحالم که نمی خواهم پنهان شوم ، حرفهای تیز مادرم را هر چه باشد به جان می خرم... آمیشا خودش را کنار کشید و‌گفت : پس اجازه دهید شاهبانو نبیند که مرا بغل کرده اید ، می دانید که ایشان حساس هستند و دوست ندارند رابطهٔ شما با کنیزکان اینچنین صمیمی باشد و اگر ببیند ،منِ بینوا را سخت مجازات خواهد کرد... شاهزاده خانم سری به نشانه تایید تکان داد و خود را به کنار شاهکارش کشانید.... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی
پروانه های وصال
#مدیریت_زمان 31 🔹 ما در مکانی به نام #دنیا داریم زندگی میکنیم و همچنین در #زمانی داریم زندگی میکنیم
«شاهزاده ای در خدمت» دوم 🎬: ملکه قصر ،در حالیکه بلند بلند ،دخترش را صدا میزد به پیش آمد، دخترک فی الفور خود را به مادر رسانید و بدون اینکه اجازه دهد او لب به گلایه بگشاید بوسه ای به گونه اش زد و گفت : سلام مادر ، نمی دانی دخترت چه شاهکاری کرده ، بیا ....بیا ببین‌.... ملکه که کلاً غافلگیر شده بود ، انگار یادش رفت برای چه آمده ،با او همراه شد و نزدیک ظرف حاوی مایع و طلای دست ساز او شد. دخترک با شوق و ذوق ،شروع به تعریف از کارش کرد و وقتی حرفش تمام شد ، سکوت اختیار کرد و به چهرهٔ مادرش خیره شد تا تاثیر کلامش را ببیند. مادرش آهی کشید و در حالیکه به سمت دیگر اتاق میرفت ،کنار صندوقی بزرگ و چوبین ایستاد ، درب صندوق را به زحمت بالا داد و دستش را داخل صندوق برد و مشتش را که پر از جواهرات گرانبها و درخشان بود ،بیرون آورد و همانطور که مشتش را جلوی پای دخترش ،بر زمین خالی می کرد گفت : بفرما، اینهمه طلا و زمرد و یاقوت ، هرچه که بخواهی و هر چه اراده کنی در چشم بهم زدنی برایت فراهم می شود ، تو را چه به کیمیا و کیمیاگری‌...تو حتی التفاتی به این زیورالات فریبنده که آرزوی هر دختری ست نمی کنی و با اشاره به سر تا پای او ادامه داد : کو گردنبدی بر گردنت ؟کجاست گوشواره و حلقهٔ زیبای دماغت ؟خلخالی هم به دستها و پاهایت نمی بینم ، اصلا چیزی که نشان دهد تو شاهزاده خانم این سرزمین هستی در وجود تو آشکار نیست ، اصلاً بگو بدانم ، اینهمه زبان های مختلف یاد گرفتی و سر در کتبی که از هر طرف دنیا به دستمان رسید کردی ،به کجا رسیدی؟ می خواستی کیمیاگر شوی؟؟ حال که شدی...دیگر چه در سرت میگذرد؟؟ دخترک آهی کشید و گفت : نه مادر، اشتباه نکن ، من اگر زبان های اقوام مختلف را یاد گرفتم و‌کتابهای فراوان می خوانم نه برای این بود که کیمیا گر شوم ،بلکه طبیعتم اینطور است، دوست دارم سر از واقعیت های این دنیا درآورم ، دوست دارم هر رازی را کشف کنم و دربارهٔ هر چیزی اطلاعات کسب کنم. ملکه همانطور که خیره به صندوق پر از طلا بود، آه بلندی کشید و گفت : بدان که هرگز نخواهی توانست به خواسته ات برسی و ناگهان در یک حرکت روی پاشنه پایش چرخید و روبروی دخترش ایستاد و همانطور که با انگشت تلنگری بر شانهٔ او میزد ادامه داد : تویی که رسم بندگی کردن و عبادت خدایان نمی دانی و در روز شکر گزاری از خدایان خود را به کیمیاگری مشغول کردی و اصلاً التفاتی به این موضوع حیاتی ننمودی ، محال است به هدفت برسی چون توجه خدایان را از خود برداشته ای و با لحنی محکم تر ادامه داد : تو.....تو.....شاهزادهٔ این سرزمین هستی...باید هم اینک به نزد خدایان برویم و از گناهانت توبه نمایی... دخترک سرش را پایین انداخت و همانطور که خیره بود ،به انگشترها و مرواریدهای غلتانی که مادرش بر زمین ریخته بود، گفت : مادر، من این زیور الات را دوست ندارم ،چون معتقدم ،زیبایی باید از خود انسان و فطرتش باشد ، زیبایی که با آویزان کردن این ابزارات بوجود می آید پشیزی نمی ارزد... اما برای شرکت در مراسم هم باید بگویم ، انسان جایی پا میگذارد که به آن اعتقاد قلبی داشته باشد ، من از پرستیدن سنگ و چوب و ستاره و خورشید و گاو و....که خود اختیاری از خود ندارند و واضح است آنها هم خلقت آفریدگاری دیگرند بیزارم.....من تا با قلبم به چیزی اعتقاد نیاورم ،هرگز به سوی آن نمیروم و در هیچ مراسمی هم شرکت نخواهم کرد.... ناگاه ملکه ، چون اسپند روی آتش به سمت دخترکش یورش آورد و.... ادامه دارد.... 🖍به قلم :ط_حسینی
پروانه های وصال
«شاهزاده ای در خدمت» #قسمت دوم 🎬: ملکه قصر ،در حالیکه بلند بلند ،دخترش را صدا میزد به پیش آمد، دختر
«شاهزاده ای در خدمت» سوم🎬: ملکه دو طرف بازوی دخترک را گرفت و شروع به تکان دادن کرد و گفت : اینقدر کفر نگو ، کمتر حرف بزن ،زبان به دهان بگیر، انگار نمی دانی دشمن یکی یکی شهرهای کشور را فتح می کند و عنقریب پشت دروازه پایتخت است . امروز مراسم خدایان را برگزار کردیم تا خود خدایان ، رحمی به حال ما کنند و تسلط بر دشمن را نصیب ما نمایند ، اما....اما با این کفر گویی های تو ، نفرین خدایان بر ما نازل می شود....وای....واویلا....به کجا پناه ببرم؟....دردم را به که بگویم که شاهزادهٔ این مملکت به خدایان سرزمینش پشت کرده... دخترک ، آرام دستهای مادر را از خود جدا کرد و همانطور که دانه ای مروارید از زمین بر می داشت ، شانه ای بالا انداخت و گفت : نگران سرزمین و خدایانت نباش ، اگر به راستی این خدایان از خود قدرتی دارند و دعا و نفرینشان اثر بخش است ، بی شک خود را از چنگ دشمن نجات می دهند.. ملکه که هر لحظه عصبانی تر می شد ، جلوی دخترش ایستاد و ناگهان دستش بالا رفت و بر صورت دخترک نشست و گفت : کفرگویی بس است ، یا همین الان به دنبال من می آیی تا به محضر خدایان برسیم یا.... دخترک که با ناباوری مادر را نگاه می کرد و دست به روی گونهٔ اش که هنوز اثر سرخی بر آن نمایان بود می کشید ، با بغض در گلویش گفت : یا چه؟! من محال است به محضر یک مشت سنگ‌و چوب و حیوان که از انسان هم کمترند برسم و آنها را ستایش کنم.. ملکه که اولین بار بود دست به روی دختر نازدانه اش بلند کرده بود ، گوشهٔ لباس حریر قرمز رنگش را در دست فشار داد و در حالیکه پشتش را به دختر می کرد و قصد بیرون رفتن داشت گفت : پس در همین انبار ارواح می مانی،تو یک زندانی در اینجا هستی و موظفی با آن دستان هنرمندت شمش طلا تولید می کنی ، بی شک برای دفاع از شهر و حمایت از خدایان ، لشکریان محتاج این طلاها خواهند شد.. وبا زدن این حرف نفسش را محکم بیرون داد و بدون اینکه به دخترک نگاهی کند و اشک چشمان او را ببیند از درب بیرون رفت. آمیشا که مانند کودکی ترسان گوشه ای بغ کرده بود ، با رفتن ملکه به طرف شاهزاده خانم رفت و همانطور که خم می شد و جواهرات پخش شده روی زمین را جمع می کرد ،با گریه و هق هقی در صدایش گفت : من که جلوتر آمدم ، گفتم....گ...گفتم که تا ملکه نیامده پنهان شوید... شاهزاده خانم خم شد زیر بازوی آمیشا این کنیزک مهربان را گرفت و بلندش کرد و همانطور که بازوهایش را نوازش می کرد لبخندی به رویش پاشید و‌گفت : آمیشا! چرا گریه می کنی؟! من خوبم.... خودت خوب میدانی که دوست دارم تمام عمر در همین اتاق بمانم و کتابهای گوناگون بخوانم ، پس غضب ملکه به نفع من شد ،مگر اینطور نیست؟؟ آمیشا همانطور که بینی اش را بالا میکشید ، سری تکان داد و لبخندزنان به طرف صندوق چوبی رفت.... و این دو دخترک که تقریبا همسن هم بودند ، نمی دانستند که فردا خورشید سر میزند، در چه حالی هستند.... ادامه دارد‌... 🖍به قلم :ط_حسینی
🔴 سیلی بعدی محکم‌تر است... 🔻رونمایی از دیوارنگاره جدید میدان فلسطین همزمان با حمله تاریخی به رژیم جنایتکار صهیونیستی با عنوان .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رضا نصری؛ تحلیل‌گر مسائل بین‌الملل: 🔹توجه داشته باشید که ایران هیچ منزل مسکونی غیرنظامی، بیمارستان، مدرسه، کنیسه، نانوایی، مخزن آب، روزنامه‌نگار، آمبولانس یا مهد کودک را هدف قرار نداده است! 🔹ایران مثل رژیم کودک کش اسرائیل نیست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🔴اطلاعیه شماره ۲ سپاه؛ سپاه به دولت تروریستی آمریکا درباره هرگونه پشتیبانی و مشارکت در ضربه به منافع ایران هشدار داد 🔹سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه شماره ۲ خود با اشاره به انهدام اهداف نظامی مهم ارتش تروریستی صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی تاکید کرد : هرگونه تهدید آمریکا و رژیم صهیونیستی از مبدا هر کشوری با پاسخ متقابل جمهوری اسلامی ایران به منشأ تهدید مواجه می‌شود . 🔹در این اطلاعیه آمده است: در پیروی از سیاست‌های راهبردی جمهوری اسلامی ایران 1 - به دولت تروریستی آمریکا هشدار داده می‌شود هرگونه پشتیبانی و مشارکت در ضربه به منافع ایران ، پاسخ قاطع و پشیمان کننده نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران را در پی دارد ؛ همچنین آ مریکا نسبت به اقدامات شرارت بار رژیم صهیونیستی مسئولیت داشته و در صورت عدم مهار این رژیم کودک کش در منطقه باید تبعات آن را بپذیرد. ۲. ضمن تاکید بر سیاست حسن همجواری با همسایگان و کشورهای منطقه تاکید می کنیم : هرگونه تهدید توسط دولت تروریستی آمریکا و رژیم صهیونیستی از مبدا هر کشوری، پاسخ متقابل و متناسب جمهوری اسلامی ایران را به منشا تهدید، به دنبال خواهد داشت . به ملت قهرمان ایران اطمینان می‌دهیم، سپاه و سایر نیروهای مسلح کشور، در دفاع از منافع ملی تا پای جان ایستاده و تلاش‌های دشمنان برای برهم زدن امنیت و آرامش مردم را خنثی خواهد نمود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصویر اول: وزیر خارجه رژیم گفت اگر خاک رژیم رو بزنند، خاک ایران رو خواهیم زد. تصویر دوم: بایدن به نتانیاهو گفت هیچ چیز با ارزشی رو نزدن!😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 ⚫️ سخنان متفاوت، عجیب و قابل تامل سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله درشب نوزدهم : ▪️نبرداصلی،نبرد برای آزادی فلسطین است. ▪️واسرائیل بداند،درجنگ آینده به «عصر حجر» بازخواهدگشت و تمام تاسیسات،وزارتخانه‌ها در تیررس موشک‌های دقیق مقاومت است. ▪️مسجدالاقصی،خط قرمز است وتعرض به قدس، موجب جنگ منطقه‌ای خواهد شد. ▪️هر جنگی در آینده،به منزله«پایان اسرائیل» خواهدبود. ▪️وبشارت می‌دهم نسل فعلی،وارد قدس خواهد شد و آن موقع،دیگر چیزی به نام اسرائیل هم وجود ندارد ▪️جمله‌ای نیز خطاب به بن‌سلمان طاغوت عربستان می گویم، هنگامی که مهدی قیام کند، هیچ امیر مستبدی باقی نخواهد ماند؛ نه تو می توانی، نه اجدادت و نه فرزندانت چیزی از این تقدیر الهی را تغییر دهد. ▪️سخنانم را ثبت و یادداشت کنید و برای آینده نگه دارید، همه این دولت‌ها و حکومت‌ها، سقوط خواهند کرد اما انقلاب ایران، کماکان پابرجا است. ▪️ایران،عمود خیمه «عاشورای قبل از ظهور» است ▪️حاکم و رهبر واقعی ایران، حجة بن الحسن العسکری است و میلیون‌ها نفر آماده جان‌فشانی برای ایشان هستند. ▪️به مولایمان صاحب‌الزمان () می‌گویم، در این عصر، شما هزاران نفر در اختیار دارید که حاضرند به دستور شما و به خاطر شما داخل تنور بروند. ▪️امام ما و مولای ما، اگر تو را به ظهور و قیام دعوت می‌کنیم، قول خواهیم داد تا آخرین قطره خون، در رکاب تو با دشمن، بجنگیم. همچون بیعت اصحاب حسین در شب عاشورا، همچون بیعت یاران پیامبر در جنگ بدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دیشب تهران ▪️جالب بود ببینید خوشحالی دهه هشتادیا در تهران از حمله به رژیم موقت اسرائیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 غذای روح روایت تجربه‌گر از چگونگی بدست آوردن دل در برزخ ✅ هرروز ساعت 17:15 بازپخش 1 بامداد از شبکه چهار و 8:30 روز بعد از شبکه قرآن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 به فکر تو هیبت نورانی که در شرایط سخت همراه تجربه گر بود ✅ هرروز ساعت 17:15 بازپخش 1 بامداد از شبکه چهار و 8:30 روز بعد از شبکه قرآن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایان جدایی زوج عاشق با پادرمیونی عباس موزون ماجرا از این قرار بود که این تجربه گر به واسطه‌ی تصادفی که برایش اتفاق افتاده بود، همسرش قصد جدایی داشت و این زوج عاشق در برنامه نسیمیشو با پادرمیونی عباس موزون آشتی کردند. ‌ و جالب اینکه یک صاحب‌خانه منزلشونو به مدت دوسال در اختیار این زوج قرار داد و برای این تجربه‌گر شغل هم فراهم کرد.