فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوکو سیب زمینی پیتزایی😊
مواد لازم :
سیب زمینی
تخم مرغ
پودر سیر ۱ ق چ
آویشن ۱ ق چ
پاپریکا ۱ ق چ
نمک ۱ ق غ
فلفل سیاه
پولبیبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستور پخت یه قرمه سبزی خفن🤤
مواد لازم :
گوشت گوسفندی
لیمو عمانی
لوبیا
پیاز
گشنیز
جعفری
شنبلیله
تره
نمک
فلفل سیاه
زردچوبه
آبلیمو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سینی مزه رو اینجوری بچین🤩
⭕️ دکتر #جلیلی: قدرت ما نشأت گرفته از فداکاری شهیدان است/ دشمنان نگرانند مسیری که شهدا گشودهاند، همچنان ادامه یابد
دکتر جلیلی در جمع خانواده های شهدا فعال در ستاد انتخاباتی:
🔹در یکی از مذاکرات طرف غربی پرسید مردم سالاری دینی چه فرقی با دموکراسی غربی دارد؟ پاسخ دادم مردم شما رأی میدهند و میروند ولی مردم ما جان و فرزند خود را در این مسیر هدیه میدهند و حتی طلبکار نظام هم نیستند و خود را همچنان بدهکار نظام میدانند.
🔹دشمن بارها تلاش کرد مردم ما از این مسیر دست بردارد اما نتواست، زیرا قدرت نشأت گرفته از فداکاری شهیدان است که این مسیر را برای ما باز کردهاند.
🔹ملتی که حاضر است در هر عرصهای که وارد می شود جانش را در دست بگیرد و دشمنان ما در محاسبات خود این موضوع را نمیفهمند؛ در نزدیکی روستای قنات ملک در کرمان، روستایی است که از هزار نفر جمعیت در زمان جنگ، ۷۰ شهید تقدیم انقلاب کرده است آنها این مسأله را نمی فهمند.
🔹به همین دلیل شهید سلیمانی میشود کابوس رییس جمهور ابرقدرت دنیا؛ مگر فرزند عشایر جنوب کرمان چه قدرتی تولید کرده؟ دشمنان نگرانند که این مسیر که #شهدا گشودهاند، همچنان ادامه یابد. #سعید_جلیلی
۴۵ کشور میزبان مراسم جهانی شیرخوارگان حسینی
دبیر مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع):
🔹همزمان با نخستین جمعه ماه محرمالحرام همایش جهانی شیرخوارگان حسینی در حدود ۶ هزار و ۵۰۰ نقطه کشور برگزار میشود.
🔹استان فارس با برگزاری حدود ۸۰ جلسه در صدر تعداد برگزاری این مراسم در کشور است.
🔹همزمان با برگزاری مراسم شیرخوارگان حسینی پویش اکرام ایتام و محسنین در سراسر کشور برگزار میشود.
#محرم ۱۴۴۶ #امام_حسین 🥀
ظاهـراً شیـر رسیـده ولـی دیـر شده...❤️🩹
حَـربه ی حَـرمَـلـه در #غَــزه گَـلــوگیــر شده #محرم ۱۴۴۶ #امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پاسخ رگباری از خیانتهای دولت روحانی؛ در جواب #پزشکیان که گفته: مگه دولت روحانی چه بدی داشت؟ #انتخابات
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فاز جدید پروژه #اربعین هراسی اینبار با تب دنگی؛ تلاش تلویزیون وزارت خارجه ایالات متحده با انتشار اخبار فیک برای کمرنگ کردن مراسمهای عزاداری سیدالشهداء(ع)!
🔹 همزمان با ایام سوگواری و عزاداری سیدوسالار شهیدان، رسانههای فارسیزبان در راستای پروژه نخنمای محرمستیزی، اینبار بیماری تب دنگی را دستاویزی برای رسیدن به پروژههای ضد حسینی قرار دادهاند.
🔹پ.ن: گفتنی است اطلاعات غلط مجری و کارشناس شبکه صدایآمریکا در حالی ارائه میشود که طبق نظر متخصصین بهداشت و درمان، این بیماری از انسان به انسان منتقل نخواهد شد مگر از طریق انتقال خون آلوده یا سرنگ آلوده، مادر به جنین و پیوند اعضا!!
#محرم ۱۴۴۶ #امام_حسین
➖پزشکیان قبل انتخابات: من با تمام وجود اصلاحاتیام!
-پزشکیان حین مناظره: #جلیلی دروغ میگوید که من حزبیام!
➖رهبر انقلاب در نامه تبریک خطاب به پزشکیان: در ادامه راه شهید رئیسی،از ظرفیت منابع انسانی جوان،مومن و انقلابی بهره گیرید!
-دفتر #پزشکیان خطاب به احزاب اصلاحطلب: گزینه برای کابینه معرفی کنید!
#انتخابات
✍️پیدا کنید پرتغال فروش را🤔
enc_1720711461816604669132.mp3
3.52M
#اباعبدالله
#جواد_مقدم
#محرم_الحرام
#امام_حسینی_ها
#کربلا_سرزمین_عشاقان
#روز_ششم_محرم_الحرام
#نواهنگ"عروس دل شکسته "
🥀•━━━•"•"•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️دل اگر نذر
🖤 حسیـــن است خریـدن دارد
♥️اشك اگرمال
🖤 حسین است كه ریختن دارد
♥️همه ي عالــــم
🖤 و آدم به فدایــت ارباب
♥️غم ارباب
🖤 به دلها چه كشیــدن دارد
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤امیدوارم در
🖤پناه امام حسین علیه السلام
🖤در دنیا و آخرت
🖤سعادتمند و عاقبت بخیر باشید،
🥀با یک دنیا ارادت و احترام
🥀تقدیم به شما عاشقان اباعبدالله
🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمر زمانه ات را بشناس😔
کربلا غزه😭
پروانه های وصال
#رمان_آنلاین زن ، زندگی ،آزادی قسمت هجدهم: سحر ادامه داد: پسره اومد طرف من و چادر از سرم کشید، بعدم
#رمان_انلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت نوزدهم:
پدر حرف میزد و حرف میزد و سحر غرق در افکار ریز و درشتش بود و به اتفاقات چند ساعت پیش فکر میکرد و با خود می گفت: بی شک نجات از دست پلیس ، بدون حضور خانواده و آوردن وثیقه، مثل معجزه بود ، یک خوش شانسی که شاید برای هر کسی یک بار در طول عمرش پیش بیاید.
بالاخره بعد از گذشت نیم ساعتی که سحر متوجه نشد چه جور گذشته، به کوچه نیمه تاریک منزلشان که در جنوب شهر بود رسیدند.
چراغ تیر برق سر کوچه ، مثل همیشه پت پت می کرد و درب کرم رنگ و نیمه باز خانه شان که در انتهای کوچه بود، نشان میداد،کسی بی صبرانه منتظر آنهاست..
ماشین جلوی در ایستاد و پدرش با عجله پیاده شد و اشاره به سحر کرد که پیاده شود.
سحر همانطور که در ماشین را میبست گفت: بابا، ماشین را داخل نمیاری؟!
پدر بدون اینکه جوابی دهد با حرکت سر به او فهماند که فعلا ماشین را داخل نمی آورد.
سحر پشت سر پدر وارد حیاط خانه شد.
برق روی حیاط روشن بود و حیاط مثل همیشه تر و تمیز بود، خاک باغچه وسط خانه که درخت انگور و انار و خرمالو داشت نمناک بود و نشان میداد کسی به درختان آب داده و شاید برای اینکه وقت بگذرد خود را مشغول آن کرده است.
سحر از دومین پله تراس بالا رفت که در ساختمان باز شد و مادرش در حالیکه اشک میریخت گفت: خدا مرگم بده سحر! کجا بودی دختر؟! سالمی؟! طوریت نشده؟!
پدر همانطور که کفشهایش را در می آورد گفت: برو داخل هوا سوز داره، بزار به سر برسیم بعد سیم جین کن...
مادر آهسته سرش را پایین آورد توگوش سحر گفت: عمه مهری و پسر عمه ات، آقا جواد اینجان،روسریت را درست کن...
سحر اوفی کرد و گفت: به خدا توی احوالات حوصله عمه ی تیز بین و اون استاددد دانشگاهش را ندارم، نمیشد امشب نیان؟؟
احتمالا خبرگزاریتون اونا را به اینجا کشیده؟!
مادرش زهر چشمی گرفت و گفت: صدات را ببر، بده که نگرانت شدن هااا؟!
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
پروانه های وصال
#رمان_انلاین زن، زندگی، آزادی قسمت نوزدهم: پدر حرف میزد و حرف میزد و سحر غرق در افکار ریز و درشتش ب
#رمان_آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت بیستم:
پدر و مادر و سحر وارد هال شدند، به محض ورود عمه مهری صداش بالا رفت وگفت: به به، اینم سحر خانم، دیدی گفتم نگرانش نباشین ،این دختر زبر و زرنگی ست و در همین حین ،جواد که مثل همیشه کت و شلوار اتو کشیده اش جلب توجه می کرد از جا بلند شد و همانطور که با نگاهش انگار تا مغز استخوان سحر را میدید گفت: دختر دایی کجا بودین؟! ما خیلی نگران...
در همین حین عمه مهری وسط حرف پسرش پرید و گفت: باورتون نمیشه وقتی زنگ زدین وگفتین سحر خونه ما هست یا نه؟ آقای دکتر چقددد نگران شد، آخه...آخه...
جواد که انگار میفهمید ته حرف مادرش چه خواهد بود، بریده ،بریده گفت: چرا این شکلی شدین سحر خانم؟!
پدر سحر رو به جمع کرد و همانطور که اشاره به مبل های راحتی قهوه ای رنگ که کنار دیوار چیده شده بودند ،میکرد، گفت: سر پا واینستین ،بشینین....ماجرا داره...
سحر که دختر محجبه و متینی هست ، همیشه هم چادر سرشه و...
پدرش مشغول تعریف کردن داستانی شد که سحر سر هم کرده بود، مادرش که میدونست سحر مدتی ست ریخت و قیافه و پوشش تغییر کرده ، آه کوتاهی کشید و با اشاره به سحر به او فهماند که توی آشپز خونه بره و بعد خودش هم از جا بلند شد و گفت: حالا که خیالم راحت شد، برم یه استکان چای بیارم ، گلویی تازه کنید...
همزمان سحر هم از جا بلند شد و گفت: منم برم لباسام را عوض کنم....
عمه مهری که غرق قصه داداشش بود چیزی نکفت و فقط جواد همانطور که خیره به سحر نگاه می کرد گفت: برو سحر جان...
و این سحرجان گفتن،با اون حرکات عمه مهری،خبر دیگه ای میداد و سحر کاملا حس کرده بود که اینهمه محبت تازه، پشتش نیتی پنهان شده...
سحر به طرف اتاقش رفت و مادر هم بدون اینکه چای بیاره، دنبال دخترش راه افتاد، محبوبه خانم می دانست که اتفاقی افتاده و خوب میفهمید اتفاقی که افتاده اون قصه ای نیست که شوهرش داره تعریف میکنه،پس دنبال سحر راه افتاد تا حقیقت را از زبان دخترش بشنود...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿