eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همزمان با حمله موشکی ایران به رژیم صهیونیستی عالم اهل سنت اقلیم کردستان به تشیع گروید 🔸شیخ عیسی برزنجی عالم اهل سنت با انتشار ویدئویی، بعد از حمایت های همه جانبه ی جمهوری اسلامی از فلسطین و سکوت حکام فاسد اسلامی بعد از پاسخ موشکی جمهوری اسلامی ایران نسبت به انتقام خون شهید هنیه و شهید نصر الله با چشمانی پر از اشک به تشیع گروید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوزش و عصبانیت «احسان کرمــــــی» سلبریتی خائن و وطن‌فروش از انتقام موشکـ‍ــی ایران از رژیــــم صهیونیستی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام واضح به موساد! 🔺یکی از اصابت‌های موشک‌های ایرانی که گودالی چند متری ایجاد کرد، در فاصله چند ده متری از ساختمان مقر اصلی موساد بود. Y‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساندويچ مرغ و قارچ مواد لازم: سينه مرغ🍗 يك عدد قارچ🍄 ٤-٥ عدد رب گوجه🥫 يك ق غ خ پياز 🧅چهار عدد خلالي نمك🧂،فلفل🌶،پاپريكا🫑،آرگانو يا آويشن🍃 پودر پياز🧅 و سير🧄 سس مايونز🥣،خيارشور🥒،پياز قرمز🧅 جعفری ساطوری ☘️ گوجه🍅 🍕🍗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا 🍲 😋 ▫️۴۰۰ گرم نخود کاملا پخته(۲۴ ساعتم خیس خورده) ▫️۱۶۰ گرم ارده ▫️۱ ق.غ ای لیمو ترش تازه ▫️۴.۵ حبه یخ ▫️۲/۳ قاشق اب (اگه سفت شد) ▫️۳حبه سیر ▫️۲ ق.غ روغن زیتون ▫️نمک ▫️فلفل قرمز ▫️زیره ▫️نان پیتا 🍕🍗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترشترین لواشک دنیا مواد لازم : آب💧 ۲ لیوان نمک 🧂۳ ق غ آلو‌ترش🤤 ۴ کیلو شکر 🍚۳ ق غ کمی روغن 🥃 🍕🍗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خونگی 🥳🥳🥳🥳🥳🥳 ۴ ق.غ نشاسته ذرت ۴ ق.غ شکر ۲ لیوان شیر ۴ ق.غ خامه صبحانه نوک ق.چ وانیل ۱ق.چ پودر کاکائو (میتونید نزنید) پوره توت فرنگی(میتونید نزنید) پودر بيسکوئيت یک بسته (میتونید نزنید) طرز تهیه: شیر و شکر و وانیل و نشاسته ذرت و خامه رو کاملا با هم مخلوط کنید تا یکدست بشه بعد بزارید برای حرارت ملایم و مدام هم بزنید تا به غلظت برسه بعد از اینکه غلیظ شد به دلخواه میتونید از پودر کاکائو یا پوره میوه استفاده کنید و خوشگل تر و خوشمزه ترش کنید ولی اگه استفاده نکردید هم اشکال نداره تو ظرف سرو یه لایه بيسکوئيت پودر شده بریزید بعد توت فرنگی به ظرف بچسبونید و دنت بریزید 🍕🍗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردی مسلمان ، همسایه ای کافر داشت . هر روز و هر شب ، همسایه ی کافر را لعن و نفرین می کرد . خدایا ... جان این همسایه ی کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن . طوری که مرد کافر می شنید . زمان گذشت و آن فرد مسلمانی که نفرین میکرد ، خودش بیمار شد . دیگر نمی توانست غذا درست کند . ولی غذایش در کمال تعجب سر موقع در خانه اش حاضر می شد . مسلمان سر نماز می گفت : خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی ، غذای مرا در خانه ام حاضر و ظاهر میکنی و لعنت بر آن کافر خدانشناس که تو را نمی شناسد . روزی از روزها که می خواست برود و غذا را بردارد ، دید این همسایه ی کافر است که برایش غذا می آورد از آن شب به بعد مرد مسلمان قصه ديگری سر نماز می گفت ...! خدایا ... ممنونم که این مرتیکه ی شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد ...! من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی جهل امری ذاتی است که با هیچ صراطی ، راهش تغییر نمی کند . ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎🌸🌸🌸
✍ماجرای گاو یک نفر از بنی اسرائیل به طور مرموزی کشته شد در حالی که قاتل او معلوم نبود و هر طائفه ای، طایفه ی دیگر را مسئول قتل آن شخص می دانست. این اوضاع و احوال ادامه داشت تا این که نزد حضرت موسی رفته و از او درخواست کردند که از خداوند در این زمینه یاری بگیرد. حضرت موسی با توجه به ارتباطی که با خدا داشت به قوم خود گفت: گاوی را گرفته و سر او را ببرید و قسمتی از آن را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند؛ ولی قوم بنی اسرائیل به موسی گفتند: آیا ما را به تمسخر گرفته ای؟ حضرت موسی فرمود: به خدا پناه می برم اگر بخواهم کسی را مسخره کنم. قوم موسی به او گفتند: از خدا بپرس آن گاو چگونه باشد؟ حضرت موسی فرمود: گاو باید ماده، نه پیر و نه جوان باشد. دوباره آن قوم لجباز گفتند: از خدا بپرس آن گاو چه رنگی داشته باشد؟؟ حضرت موسی فرمود: زرد باشد به طوری که در چشم حالت درخشندگی داشته باشد؟ قوم موسی برای آخرین بار سوال کردند: این گاو از نظر کار کردن باید دارای چه خصوصیتی باشد؟ حضرت فرمود: این گاو باید برای شخم زدن و زراعت و همچنین برای آبکشی تربیت نشده باشد و از هر عیبی پاک باشد. در نهایت قوم بنی اسرائیل برخلاف میل خودشان گاوی را با خصوصیات گفته شده، پیدا کرده و سر بریدند و قسمتی از آن را به بدن مقتول زدند و وقتی زنده شد، قاتل خود را معرفی کرد. اگر خوب نگاه کنیم خواهیم دید که چگونه خداوند بر قوم بنی اسرائیل نعمت ارزانی داشته است. آیات 67 تا 74 ،سوره بقره ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌
🍞نان خالی بی قاتق ☀خسیسی غذای خانواده‌اش را نان خالی مقرر کرده بود تا اینکه زن و بچه‌اش به صدا در آمده وقاتق* طلبیدند. وی مختصر پنیری خریده و در شیشه انداخت. شیشه را در صندوق گذاشت و قفلی بر صندوق زد و کلیدش را در جیب خودش گذاشت. در هر نوبت شیشه پنیر را از صندوق بیرون می‌آورد و دستور می‌داد عائله‌اش لقمه نان را پشت شیشه مالیده و بخورند. یک روز که مرد خسیس به خانه نیامده بود، وقت غذا بچه‌ها قاتق خواستند و مادرشان گفت نان را پشت صندوق مالیده و بخورند. چون خسیس به خانه آمد و شنید خون به چهره دواند و نعره زد: «ای هوار، کارتانبه جایی رسیده که حتی یک وعده نان خالی بی‌قاتق نمی‌توانید بخورید!» *قاتق: خورشت یا مواد غذایی که همراه با نان یا پلو می‌خورند 🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_هجدهم🎬: قابیل بعد از دفن هابیل با احساس تألمی شدید به سوی شهر آمد، او پشیمان ا
🎬: جبرئیل، حضرت آدم را به سمت مزار هابیل راهنمایی کرد و آرام آرام داستان قتل او را برایش گفت و به زمین اشاره کرد و فرمود: اینک جسم فرزندت هابیل در حالیکه روحش به ملکوت رفته، زیر خاک خوابیده... حضرت آدم که اولین داغی بود میدید و باورش نمی شد فرزند مومن و عزیزش، وصی و جانشینش رخت سفر بسته، شوکی شدید به او وارد شد و در حالیکه جبرییل زیر بازویش را گرفته و دست به کمر داشت با حالی نزار و روی پریشان و چشمانی گریان وارد شهر شد و یک راست به سمت خانهٔ قابیل رفت. قابیل که انتظار نداشت جنایتش به این زودی بر ملا شده باشد، راحت در خانه لمیده بود و به آینده ای که از آن او و فرزندانش بود فکر می کرد. حضرت آدم بانگ برآورد و قابیل را به بیرون خواند. قابیل هراسان بیرون آمد و گفت: چه شده پدر؟! حضرت آدم همانطور که اشک در چشمانش حلقه زده بود فرمود: با برادرت هابیل چه کردی؟! قابیل دوباره شانه ای بالا انداخت و‌گفت: دفعه قبل هم که پرسیدی، گفتم از او خبری ندارم... حضرت آدم بغضش را فرو خورد و‌گفت: چرا دروغ می گویی؟! مگر تو نبودی که به خاطر حسادتی بی جا فریب ابلیس را خوردی و با سنگ برادرت را کشتی و او را زیر درخت درون خاک سرد زمین دفن کردی؟! قابیل که دستش رو شده بود و خوب می دانست پدرش با حکم خداوند از همه چیز آگاه شده، قد علم کرد و گفت: خوب کردم که او را کشتم، من پسر بزرگ تو بودم و وصایت و جانشینی تو از آن من بود، نه اینکه آن را دو دستی به پسر کوچکت تقدیم کنی... حضرت آدم سری از تأسف تکان داد و گفت: وای برتو...وای بر تو که فریب ابلیس این بزرگترین دشمن انسان را خوردی و هنوز هم عناد میورزی قابیل گستاخی را به حد اعلا رساند و گفت: حال که هابیلی وجود ندارد، تو و پروردگارت مجبورید مرا به جانشینی برگزینید... حضرت آدم که بی شرمی قابیل را میدید فریاد بر آورد: وای بر تو که ظلم کردی و راه ضلالت را برگزیدی، هم اکنون حکم می کنم که از سرزمین من، از شهری که من بنا کرده ام و در آن خدای یکتا را می پرستم بیرون بروی و دیگر هیچ وقت به اینجا بازنگردی. حضرت آدم اینچنین فرمود و در حالیکه اشک چشمانش جاری بود از قابیل دور شد و به سمت خانه اش رفت تا به حوا خبر عروج هابیل را بدهد.. قابیل که تکبر وجودش را گرفته بود، با همسر و فرزندانش صحبت کرد و با کلام فریبنده اش آنها را فریفت و با خود همراه کرد و هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که بار و بنه را بستند و از شهر حضرت آدم خارج شدند و به سرزمینی دور رفتند تا شهری برای خود بنا کنند و اینجا بود که در روی زمین دو شهر با دو اعتقاد مخالف هم بوجود آمد . در همان صبحی که قابیل شهر را ترک کرد، آدم و حوا بر سر قبر هابیل حاضر شدند و آنچنان در فراق و از دست دادن هابیل گریه می کردند که اشک ملائک آسمان را در آوردند. آدم و حوا شبانه روز بر سر قبر هابیل حاضر بودند و عزاداری می کردند، چرا که اولین داغ که داغ از دست دادن عزیزترین فرزندشان، بر آنها سخت آمده بود و حضرت آدم کلمه پنجم و مصبیت او را به یاد آورد، زمانی که بالای پیکر ارباً اربای جوانش ایستاده بود و گریه اش شدت گرفت و هر چه فرزندان دیگرش نزد آنان می آمدند و می خواستند آن دو را آرام کنند، نمی توانستند. آنها آرام و قرار نداشتند و چهل شبانه روز یک سره بر سر و سینه زدند و گریستند تا اینکه... ادامه دارد 📝به قلم:ط_,حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_نوزدهم🎬: جبرئیل، حضرت آدم را به سمت مزار هابیل راهنمایی کرد و آرام آرام داستان
🎬: حضرت آدم و حوا، چهل روز تمام در این مصیبت عظمی و اولین شهادتی که در روی زمین به وقوع پیوسته بود،بر سر مزار هابیل بر سرو سینه زدند و گریه و زاری نمودند. اشک ملائک از این حال و احوال آدم در آمده بود و در این هنگام فرشته وحی به سوی حضرت آدم فرود آمد و فرمود: ای آدم! گریه و عزاداری را تمام کن که خداوند اراده کرده به تو و حوا هدیه ای عنایت کند. حضرت آدم با دلی داغدار عرضه داشت: چه هدیه ای میتواند عنایت فرماید که تسکینی بر این دل زخم خورده باش؟! جبرییل لبخندی زد و فرمود: خداوند اراده کرده پسری که در سیرت و صورت شبیه حضرت هابیل است را به تو عنایت کند، پسری که «هبة الله» نام دارد و قرار است وصی و جانشین تو در روی زمین شود. حضرت آدم خداوند را به خاطر این موهبت شکر نمود و همراه حضرت حوا به شهر بازگشتند. اینجا دیگر خبری از قابیل نبود، قابیل و فرزندانش به بیرون شهر رفته بودند و گویا شهری در مجاورت شهر حضرت آدم برای خود بنا نمودند. این دو شهر که هیچ شباهتی با هم نداشتند، یکی سفید و یکی سیاه بودند، به امر حضرت ادم که برگرفته از اراده خداوند بود، نمی بایست کوچکترین ارتباطی بین این دو شهر وجود داشته باشد. پس دیواری بلند بین این دو شهر کشیده شد. مؤمنین نزد حضرت آدم می زیستند و انسان های شیطان صفت که از هیچ گناهی چشم پوشی نمی کردند در شهر قابیل زندگی می کردند. هر دو شهر در حال زاد و ولد و تولید نسل بودند، یکی از راه حلال و طیب و طاهر صاحب اولاد می شد و آن دیگری به هر طریق ممکن بدون مد نظر قرار دادن گناه، به این امر روی آورده بود. هبة الله که در کتاب تورات او را شیث می خواندند به دنیا آمد و رشد کرد و هر روز که بزرگتر و بالنده تر می شد شباهتش در گفتار و رفتار به هابیل بیشتر و بیشتر می شد. سالها در پی هم به سرعت می گذشت، هبة الله با حوریه ای انسان نما به نام نزله که از آسمان نزول اجلال نموده بود به عقد شیث در امد و آنها هم صاحب فرزندانی شده بودند حالا حضرت ادم عمرش به بیش از نهصد و اندی سال رسیده بود، حضرت شیث مردی نیرومند و باتقوا و قوی هیکل، دوش به دوش پدر کار می کرد و مشق بندگی می آموخت. و بار دیگر فرشته وحی به حضرت آدم نازل شد و او را از واقعهٔ مهمی با خبر کرد و به او فرمود: ای آدم! خودت را برای سفر آخرت مهیا کن که خداوند اراده کرده تا تو را برای همیشه در جوار خود، در ملکوت اعلی ببیند. حضرت ادم با شنیدن این موضوع، دستور ساخت دو تابوت را داد، مردم گیج و سردرگم بودند و نمی دانستند این ساخت تابوت برای چیست و به کجا ختم می شود. تابوت ها ساخته شد و به نزد حضرت آدم آوردندشان. حضرت آدم دستور داد که همه محضر او را ترک کنند و فقط هبة الله در کنارش بماند. خیلی زود حضرت آدم و فرزندش تنها شدند. هبة الله که برایش این تابوت ها عجیب بود اما می دانست که پدرش پیامبر خداست و همه کارهایش طبق حکمتی ست و هیچ کارش لغو و بیهوده نیست، با حالتی متواضعانه، بدون اینکه سوالی بپرسد در محضر پدر نشست و به دهان او چشم دوخت تا خود پدر پرده از راز تابوت ها بردارد‌. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_بیست🎬: حضرت آدم و حوا، چهل روز تمام در این مصیبت عظمی و اولین شهادتی که در روی
🎬: حضرت ادم نگاهی از سر مهر به هبة الله انداخت و فرمود: ای فرزندم! فرشته خداوند برایم پیغامی آورده، گویی کار من در این دنیا تمام و عمرم به آخر رسیده و وقت رجعت به سوی خداوند فرا رسیده و طبق امر خداوند باید قبل از مرگم، وصی و جانشینی برای خودم انتخاب کنم تا امتم بدون رهبر و راهنما و پیامبر نماند و اراده خدا بر آن تعلق گرفته که این مقام از آن تو باشد. سپس به یکی از تابوت ها اشاره کرد و فرمود: همانا خداوند نعمت نوشتن را به آدم ارزانی داشت و ما هم از آن استفاده کردیم، هر چه یادگار پیامبری دارم و تمام نوشته ها و صحیفه هایم را در این تابوت میگذارم و به تو می سپارم، همانا تمام انبیا بعد از خود باید وصی مشخص کنند و امانت های انبیا نزد اوصیای انها دست به دست می شود و از یک وصی به وصی دیگر منتقل می شود، چرا که هیچ وقت زمین از حجت خداوند خالی نمی شود. حضرت آدم نفسی تازه کرد و ادامه داد: همانطور که انبیا بعد از خود وصی مشخص میکنند در مقابل طاغوت ها هم چنین می کنند، پس در روی زمین همیشه دو سلسله وجود دارد، یکی سلسله انبیاء و اوصیاء، یکی هم سلسله طواغیت که در مقابل انبیا قد علم می کنند. شیث که از خبر رجعت پدر، سخت اندوهگین بود با دقت سخنان پدر را به گوش جان می کشید. حضرت آدم که در طول سالهای سال معلمی ماهر برای هبة الله و فرزندانش بود، اینک می خواست کارش را تمام و کمال انجام دهد، پس اسم اعظم را به حضرت شیث آموخت و رموز خلقت را که همان تکرار کلمات مقدس بود را به فرزندش تعلیم داد و برای شیث از اعجاز کلمات گفت و از کینه ای که ابلیس نسبت به این کلمات داشت سخن ها فرمود. حالا که فرمان خداوند به شیث ابلاغ شده بود، حضرت آدم از جا برخواست به سمت شیث که دو زانو در مقابلش نشسته بود آمد و دست مبارکش را روی شانه شیث گذاشت و فرمود: از امانتی های من به خوبی مراقبت کن و هم اکنون هم به نزد مردم برو و به آنها بگو که همگی در اینجا حاضر شوند، سخنانی هست که باید در حضور مردم به تو بزنم تا آنها هم آگاه باشند که پس از من چه کنند. شیث از جا برخواست، خاضعانه بوسه ای بر دست پدر زد، چشمی گفت و حرکت کرد تا امر نبی خدا را انجام دهد. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده ۵۷ ✅ یکی از نکاتی که فوق العاده مهمه اینه که هر یک از زن و شوهر به لیاقت طرف م
۵۸ 🌺 امیرالمؤمنین (ع) فرمود: اِرحَم تُرحم... رحم کن به خلق خدا تا خدا به تو رحم کنه... ✅ یه خانم باید سعی کنه همیشه با شوهرش قشنگ حرف بزنه. نباید نگران این باشه که ممکنه شوهرش درست رفتار نکنه. 🌸 گاهی وقتی به بعضی از خانم ها میگیم که حضرت زهرا (س) به امیرالمومنین (ع) عرض میکرد: علی جانم... من کنیز تو هستم... خانه؛ خانۀ تو هست... تو صاحب خانه ای... 💢 وقتی میگیم که حضرت زهرا (س) با شوهرش اینطوری صحبت میکردن، خانم ها بر میگردن و میگن خب معلومه چون شوهر حضرت زهرا (س) حضرت علی (ع) بوده!😏 اما شوهر من که آدم درستی نیست!😤 ⭕️ لیاقت اینو نداره که من این حرفا رو بهش بزنم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌️دو شب پیش حمله کردیم! فردا هم سیدعلی میخواد بره مصلا خطبه بخونه! یعنی اسرائیل من اینجام! اگه جرات داری بزن... ✖️با وجود اینهمه تهدیدات ترور و‌... این حرکت رهبر انقلاب نشون میده برای تامین امنیت ایران اسلامی جانش را هم به میدان می‌آورد حضور در نماز جمعه این هفته تهران است