خروس
می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!
مرد ، خوشحال از این که ...
زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ، به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.
پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند.
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸🌸
پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت: «اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.»
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلیاش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸🌸
داستان کوتاه و جالب زن با سیاست!!
یک روز، یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف بدی می کنه. بطوری که خودرو هردوشون به شدت اسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جان سالم بدر می برند. وقتی که هر دو از ماشینشون که اکنون تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان اون خانم بر میگرده میگه: آه چه جالب شما مرد هستید... ببینید چه بروز ماشینامون اومده! همه چیز داغان شده ولی ما سلامت هستیم. این باید علامت ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و...
زندگی مشترکی را با صلح و صفا شروع کنیم! مرد با هیجان جواب میده:" بله کاملاً" با شما موافقم این باید نشانه ای از طرف خدا باشه!" بعد اون زن ادامه میده و میگه:" ببین یک معجزه دیگه. خودرو من کاملاً" داغان شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنا" خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف مبارک رو جشن بگیریم! بعد زن بطری رو به مرد میده. مرد سرش رو به نشان تصديق تکان میده و درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشد. بعد بطری رو برمی گرداند به زن. زن درب بطری را می بندد و شیشه رو برمی گردونه به مرد. مرده میگه شما نمی نوشید؟! زن در پاسخ می گه:نه. فکر می کنم باید منتظر پلیس بشم..!!!!
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸🌸
@parvaanehaayevesaal
⭕️دفتر نتانیاهو اعلام کرد پهپاد مستقیما به خانه نتانیاهو اصابت کرده است اما نتانیاهو و همسرش در خانه خود در قیصریه نبودند.
#یحیی_السنوار #یحیی_سنوار #وعده_صادق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@parvaanehaayevesaal
آمریکایی که ایران را بزرگترین دشمن خود میداند؟!
کامالا هریس در پاسخ به این #سوال که بزرگترین دشمن خارجی برای ایالات متحده کدام کشور است، میگوید: ایران.
دقت کنید، نه چین و نه روسیه بلکه ایران. #جمعه_نصر #حزب_الله_زنده_است
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گنبد آهنین رو گذاشتن برا فروش! پاتریوت رادار نه! راه نداد😅😂✌️
#وعده_صاق #لبنان
#سید_حسن_نصرالله
@parvaanehaayevesaal
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@parvaanehaayevesaal
🎥 فرمانده و مبارز قهرمان؛ گزارش خبرنگاران بیبیسی از نگاه مردم فلسطین به شهید #یحیی_السنوار
🔺فلسطینینان باور دارند که آقای سنوار به عنوان یک رهبر تا آخرین نفس برای آرمان فلسطین مبارزه کرده است.
#یحیی_سنوار #وعده_صادق
14.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#معادله_جالب_تنظیم_حجاب_در_افراد_کشف_حجاب_کننده
✅توانمند سازی امر به معروف و نهی از منکر حجاب
✅روش محیط سازی
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_شصت_سوم🎬: حالا مرحله ای دیگر از رسالت نوح آغاز شده بود، مرحله ای بسیار متفاوت،
#روایت_انسان
#قسمت_شصت_چهارم🎬:
اینک ساخت کشتی تقریبا تکمیل شده بود و حضرت نوح بیشتر میخ ها را در ساخت بدنه کشتی استفاده کرده بود.
اما در آخر کار همان «پنج میخ » باقی مانده بود و گویی تمام وجه نجات دهندگی کشتی و تمام مقاومت کشتی قرار بود توسط این پنج میخ تامین شود یعنی اگر این پنج میخ نباشد، این کشتی بزرگ، با اندک چیزی به فنا می رفت.
هنگامی که نوح نبی یکی از این میخ ها را برداشت تا به بدنه کشتی بکوبد نور عظیمی از این میخ به آسمان تابید
و حضرت نوح به شدت متحیر شد و با لحنی لرزان عرضه داشت: خدایا این نور چیست؟! این چه عظمتی ست که تمام وجودم را تحت تاثیر خود قرار داده است؟! ناگهان میخ به صدا در آمد که من به اسم بهترین و برترین انبیاء محمد بن
عبداالله هستم و نور من اشعه ای کوچک از نور محمد، آخرین پیامبر خداست، در این هنگام جبرائیل نازل شد و سخن شگفت انگیز میخ را تایید کرد و به نوح گفت که این میخ
را در جلو کشتی و به جانب سمت راست آن بکوبد. سپس حضرت نوح میخ دوم را برداشت و دوباره نور عظیمی از آن به آسمان تابید و در این هنگام جبرئیل گفت این میخ به اسم وصی و پسر عموی پیامبر آخرالزمان یعنی
«علی بن ابی طالب» است و نورش اشعه ای از نور وجودی علی اعلی ست، آن را در جلو کشتی به جانب سمت چپ بکوب، سپس میخ سوم را برداشت و از آن
نور عظیمی به آسمان تابید و جبرئیل گفت که این میخ به اسم سرور زنان عالم و دختر پیامبر آخرالزمان یعنی «فاطمه زهرا» است و نورش اشعه ای از نور وجود نازنین دختر پیامبر آخرالزمان است، آن را در جلو کشتی به جانب میخ پدرش بکوب، سپس میخ چهارم را برداشت و باز نور عظیمی
از آن به آسمان تابید و جبرائیل فرمود: که این میخ به اسم «حسن بن علی» و اشعه ای از نور وجود ایشان است و آن را در جلو کشتی به جانب
پدرش علی بن ابی طالب بکوب، هنگامی که نوح نبی میخ پنجم را برداشت و خواست بکوبد علاوه بر نور عظیمی که در میخ
های قبلی مشاهده می کرد یک رطوبتی را درون میخ مشاهده کرد و حزنی عجیب بر دلش حاکم شد که ناخواسته اشکش جاری شد، پس نوح از جبرائیل پرسید که این رطوبتی که از میخ
صادر شده است چیست؟ این تألمی و غصه ای که بر جانم نشسته و نمی توانم آن را تحمل کنم چیست؟! تو را به خدا راز این غصه عجیب را بر من فاش نما، جبرائیل با صدایی بغض دار پاسخ داد: که این رطوبت خون است، خون خدا، خون کسی که در راه خدا زنده زنده سر از تنش جدا کردند، این خون «حسین» است که ذبیح الله الاعظم است و سپس ماجرای شهادت اباعبدالله الحسین
را برای نوح نقل کرد
جبرئیل بر سینه و سر زنان از دشت کربلا گفت، از کربلا و هُرم گرما و تشنگی اش، از علی اکبر که پیکرش اربا اربا شد و از شش ماهه بی سر، از یاران شجاع و از دست بریده عباس و از لبان خشکیده حسین و سپس بدن لگدکوب شده با سم اسب حسین گفت، از رگ های بریده حسین گفت و از حرم به اسارت رفته اش گفت، جبرئیل می گفت و نوح بر سر و سینه زنان در این غم عظیم عزاداری می کرد و فضای آنجا معطر شد به عطر حسین زهرا...
پس از عزاداری جبرئیل و نوح بر غم حسین ، حضرت نوح میخ پنجم را بر بدنه کشتی کوبید
حالا نوح پس از کوبیدن آن میخ ها قرار است که به آن ها متوسل شود تا وجه نجات یافتگی کشتی توسط این پنج میخ مشخص شود.
یک بار دیگر هم کلمات الهی به کمک انسان ها آمدند و آن ها را نجات دادند و در واقع توسل به این کلمات باعث نجات بنی بشر است و اصلا از همان زمان ازل خداوند اراده کرده بود که این کلمات مقدس را از نور وجود خودش بیافریند و تنها این کلمات در همه حال باعث نجات بشریت شود.
توسل انجام شد و کشتی نجات آماده شد، کشتی نجاتی که موتور محرکه اش نور پنج تن مقدس آل عبا و پنج کلمه مقدس بود.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕