صبح آغازدیگری است
برای دویدن در روزگار
در پیچ و خم های تردید...
نمی دانند که زندگی،
آتشی همیشه فروزنده است،
و سرد نمی شود هرگز...
زندگی جریان دارد هنوز در ناودان های بلند،
در آب راهه های کوچک...
صبح می آید که زندگی را تقسیم کند
در شهر
و لبخند را تقـدیم کند به لب ها...
صبح می آید و هوای تازه می آورد،
اکسیژن پاک می آورد،
تا آوندهای گرد گرفته نفس بکشند دوباره...
زندگی جریان دارد هنوز،
شب نمی پاید، صبح می آید.
آرزو میکنم روزخوبی
در پیش رو داشته باشين،
سرشار از عشق و امید...
منتظر خبرهای خوب و شادیهای پایدار باشید
الهی که همگی عاقبت بخیر باشیم
💕💕💕
🌸#امام_سجاد(ع):🌸
✍... #بهترين_مردم هر زمان، كسانى هستند كه #ظهور_مهدى(عج) را #انتظار میکشند.
📚بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۲۲.
◀ ۴۰ مرتبه اللهم عجل لولیک الفرج
وقتی سختی ها بهت رو آورده🍁
وقتی به همه کارهات گره افتاده⛅️
کدوم دعا رو میخونی؟......
📗اینبار صحیفه سجادیه رو بازکن
دعای هفت رو بیار و زیر لب زمزمه کن
🕊 #یامن_تحل_به_عقد_المکاره
ای کسی که گره های سخت رو باز میکنی
ای خدای مهربونی که
تیزی سختی ها رو
ساده در هم میشکنی🌙
👈بیا از امروز این دعای قشنگ رو
بیشتر در کنار هم زمزمه کنیم🌸🍃
#دعا
#شادی_آرامش
میدانيد آخرين زنگ
زندگی تان کی ميخورد!؟
خدا ميداند، ولی... آن روز که آخرين
زنگ دنيا میخورد، ديگر نه ميشود
تقلب کرد و نه ميشود سر کسی کلاه گذاشت!
آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه
بزرگی اش از يک جلسه امتحان مدرسه
هم کوچکتر بود؛ و آن روز تازه می فهميم
که زندگی عجب سوال سختی بود! سوالی
که بيش از يک بار نمی توان به آن پاسخ داد.
خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا
ميخورد، روی تخته سياه قيامت،
اسم ما را جزءِ خوب ها بنويسند ...
خدا کند حواسمان بوده باشد که
زنگ های تفريح آنقدر در حياط نمانده
باشيم که ((حيات=زندگی)) را از ياد برده باشيم.
خدا کند که دفتر زند گی مان را زيبا جلد
کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد
که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی
کنيم و بدانيم که دفتر دنيا، چک نويسی
بيش نيست؛ چرا که ترسيم عشق
حقيقی در دفتر ديگر است
زندگی کردن را از درخت بیاموزیم
برای بعضی ها باید ریشه بود
تا امید به زندگی را به آنها بدهیم
برای بعضی ها باید تنه بود
تا تکیه گاه آنها باشیم
برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود
تا عیب های آنها را بپوشانیم
برای بعضی ها باید میوه بود
تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم
💕💕💕
💎 پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟! پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخش نمود... #مولوی
💕💕💕
💢 اثر حمد شفا
شفا بخشی در سوره حمد
پيامبر (ص) فرمود: «فاتحه الکتاب(حمد) شفاي هر بيماري است: شفاء من کل داء»
«و موجب #شفاي هر گرفتاري است: شفاء من کل همّ» 📚رازي، 1382، ص 18
در بيماري حضرت حسين (ع) که حضرت زهرا (س) او را نزد پدر آورد، جبرئيل به پيامبر (ص) عرض کرد: «سوره #حمد را چهل بار در ظرف پر از آب بخوان و به فرزند بده، #شفا مييابد» حضرت چنين کرد و امام حسين (ع) شفا يافت.
📚مجلسي، 1403، ص 104
امام باقر(ع):
«اگر سوره حمد را #هفتاد بار بر مرده بخوانيد و #زنده شود عجب نيست: لو قرات سورة الحمد علي ميت سبعين مرة ثم رو الله فيه الروح ما کان ذلک عجبا»
📚کليني، 1381، ص 623،
شفا و دعا به معنای دوری از دوا و درمان یا رعایت امور بهداشتی نیست.
💕💕💕
🌷۵نصیحت امام جواد ع:
🌷... تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ كَیفَ تَكُونُ.
🌷۱.صبورباش
🌷۲.بامال کم قانع باش
🌷۳.دنبال شهوات نباش
🌷۴.باخواسته های دل مخالفت کن
🌷۵.بدان، زیرنظرخدایی،پس ببین چگونه ای
بحار ج ۷۵ ص ۳۵۸
💕💕💕
🌸🍃🌸🍃
فردی برای امام صادق(ع) خبری آورد که فلانی در مهمانی علیه شما حرف میزد!
امام صادق فرمود:
حتما اشتباه شنیده ای!
گفت: نه مطمنم
امام صادق فرمود:
شاید تاریک و شلوغ بوده
و اشتباه فهمیده ای
گفت: نه یقین دارم! امام فرمود: شاید
در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده!
گفت: در آرامش و اختیار بوده است.
امام صادق(ع) آنقدر بهانه آورد (۷۰
مرتبه بهانه و تاویل آوردن) تا آن فرد
خبرچین خسته و پشیمان شد!
اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر
دینی ات حسن ظن داشته باشی چون امام
صادق(ع) فرمود حسن ظن و خوش گمانی
از قلب سالم ناشی میشود.
#مصباح_الشريعة_ص٥١٥
💕💕💕
🔺🔺چرا طلبه ها به بیمارستان می روند؟!
🔸 برایم سؤال شده بود
که چه ضرورتی دارد طلبه ها وارد این کار شوند. اصلا این یک کار تخصصی است؟ طلبه و پرستاری؟
🔸پیش خودم گفتم
خوبه که طلبه ها همیشه جلودار باشند؛ ولی خوب اینجا کار خاصی از دستشون بر نمیاد.
🔸 ولی ظاهرا
مسئله چیزی برخلاف تصورم بود.
مسؤول یک بیمارستان دیگر امشب تماس گرفته بود و اصرار می کرد که حتماً ٣٠ نفر از طلبه هایتان فردا بیایند بیمارستان ما. کارتان در بیمارستان قبلی خیلی مؤثر بوده.
🔹برایم دوباره سؤال شد
که طلبه ها در بیمارستان چکار می کنند؟ وقتی ریز شدم دیدم رئیس بیمارستان حق داشته.
بیمارهایی که
در قرنطینه بودن اجازه نداشتن
همراه بیارن. چون مثلا در یک بخش اگه بیست سی نفر بستری باشن و هر کدام هم یک همراه داشته باشن اوضاع خیلی ناجور می شد.
🔸در حالی که
الان هر یک طلبه به جای این ٣٠ نفر
کار همراه بیمار رو انجام می ده. قرص هاشون رو می ده. آب دستشون می ده و از همه مهم تر پای درد دلشون می شینه و بهشون قوت قلب می ده.
🔸همین چند کار ساده
و به جا، هم برای کادر پزشکی و هم برای بیمارها خیلی مفید واقع شده...
حجت الاسلام و المسلمین عصاره
#روحانیت_در_کنار_مردم
#روحانیت_در_خط_مقدم
#قرارگاه_جهادگران_سلامت
💕💕💕
#شهید_پازوکی :
من
دنبالِ یک تیرِ سرگردانم
یک چیزی که
فاتحه ام را
بخواند
و تمام ...
دیگر
خسته شده ام
دل نوشت : آسمانی که شده باشی در خیابان های همین تهران هم میشود پرواز کنی
#شهید_حدادیان
💕💕💕
پروانه های وصال
#نهج_البلاغه #حکمت43 : در یاد یکی از یاران ، " خباب بن ارت " فرمود : خدا خباب بن ارت را رحمت کند ،
🍀 حکمت 45 :
اگر با شمشیرم بر بینی مومن بزنم که دشمن من بشود با من دشمنی نخواهد کرد ، و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد ، دوست من نخواهد شد ، و این بدان جهت است که قضای الهی جاری شد ، و بر زبان پیامبر امی صلی الله علیه و آله و سلم گذشت که فرمود : " ای علی مومن تو را دشمن نگیرد ، و منافق تو را دوست نخواهد داشت "
🍀 حکمت 46 :
گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خودپسندی وا دارد
🍀 حکمت 47 :
ارزش مرد به اندازه همت اوست ، و راستگویی او به میزان جوانمردی اش ، و شجاعت او به قدر ننگی است که احساس میکند ، و پاکدامنی او به اندازه غیرت اوست
💕💕💕
پروانه های وصال
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_نهم او تمام سعیش رو میڪرد ڪه بہ من خوش بگذره. از خانوادش و زندگیش پر
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_دهم
دیگہ حوصلہ ام از حرفهاش سر رفتہ بود.با جملہ ی آخرش متوجہ شدم اینم مثل مردهاے دیگہ فقط بہ فڪر هم خوابے و تصاحب تن منہ.تو دلم خطاب بهش گفتم:
-آرزوے اون لحظہ رو بہ گور خواهے برد.جورے به بازے میگیرمت ڪه خودشیفتگے یادت بره.
منتظر جواب من بود.با نگاه خیره اش وادارم ڪرد بہ جواب.
پرسید:- خب؟! نظرت چیہ؟ !
قاشقم رو بہ ظرف زیباے بستنیم مالیدم و با حالت خاص و تحریڪ ڪننده ای داخل دهانم بردم.و پاسخ دادم:
-باید بیشتر بشناسمت.تا الان ڪه همچین آش دهن سوزے نبودے!!
اون خندید و گفت:
-عجب دخترے هستے بابا! تو واقعا همیشہ اینقدر بداخلاق و رکے؟! رامت میڪنم عسل خانوم…
گفتم:
فقط یڪ شرط دارم!
پرسید: چہ شرطے؟!
گفتم: شرطم اینہ ڪہ تا زمانیڪہ خودم اعلام نڪردم منو بہ ڪسے دوست دختر خودت معرفے نمیکنے.با تعجب گفت:باشہ قبول اما براے چی چنین درخواستے دارے؟ !
یڪے از خصوصیات من در جذب مردان ،مرموز جلوه دادن خودم بود. من در هرقرار ملاقاتے ڪہ با افراد مختلف میگذاشتم با توجہ با شخصیتی ڪہ ازشون آنالیز میڪردم شروط و درخواستهایے مطرح میڪردم ڪه براشون سوال برانگیز و جذاب باشہ. در برخوردم با کامران اولین چیزے ڪہ دستگیرم شد غرور و خودشیفتگے ش بود و این درخواست اونو بہ چالش میڪشید ڪہ چرا من دلم نمیخواد کسے منو بہ عنوان دوست او بشناسہ!!ومعمولا هم در جواب چراهای طعمه هام پاسخ میدادم :دلیلش ڪاملا شخصیہ.شاید یڪ روزے ڪہ اعتماد بینمون حاڪم شد بهت گفتم! و طعمہ هام رو با یڪ دنیا سوال تنها میگذاشتم.
من اونقدر در ڪارم خبره بودم ڪہ هیچ وقت طعمہ هام دنبال گذشته وخانواده م نمیگشتند.اونها فقط به فڪر تصاحب من بودند و میخواستند بہ هر طریقے شده اثبات ڪنند ڪہ با دیگرے فرق دارند و من هم قیمتے دارم! ڪامران آه ڪوتاهی ڪشید و دست نرم وسردش رو بروے دستانم گذاشت. و نجوا ڪنان گفت:
-یه چیزے بگم؟!.
دستم رو بہ آرامے وبا اکراه از زیر دستاش خارج ڪردم و بہ دست دیگرم قلاب کردم.
-بگو
-بہ من اعتماد ڪن.میدونم با طرز حرف زدنم ممکنہ چہ چیزهایی درباره م فڪر ڪرده باشے.ولے بهت قول میدم من با بقیہ فرق دارم.از مسعود ممنونم ڪہ تو رو بہ من معرفے ڪرده.در توچیزے هست ڪہ من دوستش دارم.نمیدونم اون چیہ؟ ! شاید یک جور بانمکے یا یڪ …نمیدونم نمیدونم. .فقط میخوام داشتہ باشمت.
-لبخند خاص خودمو زدم و گفتم:-اوڪے.ممنونم از تعریفاتت…
واین آغاز گرفتارے ڪامران بود….
ادامہ دارد...
نویسنده: ف_ مقیمـے