پروانه های وصال
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_چهاردهم فاطمہ بہ معناے واقعے ڪوه نمڪ و خوش صحبتے بود.او حرف میزد و من
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_پانزدهم
دم دماے ظهر باصداے زنگ موبایلم بہ سختے بیدارشدم.گوشیم رو برداشتم تا ببینم ڪیہ ڪہ یڪ هو مثل باروت از جا پریدم.ڪامران بود!!! من امروز براے ناهار با او قرار داشتم!!!!گوشے رو با اڪراه برداشتم و درحالیڪہ از شدت ناراحتے گوشہ ے چشمامو فشار میدادم سلام واحوالپرسے ڪردم.او با دلخورے وتعجب پرسید:
-هنوز خوابے؟!!! ساعت یڪ ربع به دوازدست!!!
نمیدانستم باید چے بگم.؟ ! آیا باید میگفتم ڪہ دخترے ڪہ باهات قرار گذاشتہ تاصبح داشته با یاد یڪ طلبہ ے جوون دست وپنجه نرم میڪرده و تو اینقدر برام بے اهمیت بودے ڪہ حتے قرارمونم فراموش ڪردم؟!
مجبورشدم صدامو شبیه نالہ ڪنم و بهونه بیاورم مریض شدم.این بهتر از بدقولے بود.اوهم نشان داد ڪه خیلے نگرانم شده و اصرار داشت بیاد تا منو بہ یڪ مرڪز پزشڪـے برسونہ!اما این چیزے نبود ڪہ من میخواستم. من فقط دلم میخواست بخوابم.بدون یڪ مزاحم!در مقابل اصرارهاے او امتناع ڪردم و ازش خواستم اجازه بده استراحت ڪنم تا حالم بهبود پیدا کنہ. او با نارضایتے گوشے رو قطع کرد.چندساعت بعد مسعود باهام تماس گرفت و درباره ے جزییات قرار دیروز پرس وجو ڪرد.اوگفت ڪہ ڪامران حسابے شیفتہ ےمن شده و ظاهرا اینبار هم نونمون توروغنہ.و گلہ ڪرد ڪہ چرا من دست دست میڪنم وقرار امروز با ڪامران رابہ هم زدم.خوب هرچہ باشد او هم دنبال پورسانت خودش از این قرار و مدارها بود.
من و نسیم وسحرو مسعود باهم یڪ باند بودیم ڪہ ڪارمون تور ڪردن پسرهاے پولدار بود و خالے ڪردن جیبشون بخاطر عشق پوشالے قربانیان بہ منے ڪہ حالا دوراز دسترس بودم برای تڪ تڪشون واونها براے اینڪہ اثبات ڪنند من هم مثل سایر دخترها قیمتے دارم و بالاخره تن به خواستهای شهواتی آنها میدم حاضر بودند هرکارے ڪنند.
اما من ماههابود ڪہ از این ڪار احساس بدی داشتم.میخواستم یڪ جورے فرار ڪنم ولے واقعا خیلے سخت بود.در این باتلاق گناه الود هیچ دستے براے ڪمڪ بسمتم دراز نبود ومن بے جهت دست وپا میزدم.
القصہ براے نرفتن بہ قرارم مریضے رو بهونہ ڪردم و بہ مسعود گفتم براے جلسہ اول همہ چیز خوب بود.اگرچہ همش در درونم احساس عذاب وجدان داشتم.
ڪاش هیچ وقت آلوده بہ اینڪار نمیشدم.اصلا ڪاش هیچ وقت با سحر و نسیم دوست نمیشدم.ڪاش هیچ وقت در اون خانہ ے دانشجویے با اونها نمیرفتم.اونها با گرایشهاے غیر مذهبے و مدگراییشون منو بہ بد ورطہ اے انداختند.البتہ نمیشہ گفت که اونها مقصر بودند. من خودم هم سست بودم و در طول سالها نادیده گرفته شدن و احساس تنهایے ڪردن احتیاج داشتم ڪہ با جلب توجہ و ظاهرسازے تعریف و تمجید دیگرون، مخصوصا جنس مخالف رو به خودم جلب ڪنم.وحالا هم ڪہ واقعا خسته شدم از این رفتار،دیگہ دیر شده. چون هم عادت کردم به این شڪل زندگے و هم وجهه ی خوبے در اطرافم ندارم.خیلے نا امید بودم.خیلے.!!! درست در زمانے ڪہ حسرت روزهاے از دست رفتہ ام رو میخوردم فاطمہ بهم زنگ زد.
با شورو هیجان گوشے رو جواب دادم.او به گرمی سلام کرد و باز با لحن شوخش گفت:گفتہ بودم از دست من خلاص نمیشے. ڪے ببینمت؟! با خوشحالے گفتم امشب میام مسجد! پرسید ڪدوم محل میشینے؟ نمیدونستم چے بگم فقط گفتم.من تو محل شما نمینشینم.باید با مترو بیام.با تعجب گفت:وااا؟!!!محلہ ے خودتون مسجد نداره؟ خندیدم.چرا داره.قصہ ش مفصله بعد برات تعریف میڪنم.
نزدیڪاے غروب با پا نہ بلڪہ با سر بہ سوے محلہ ی قدیمے روونہ شدم.هم شوق دیدار فاطمہ رو داشتم هم اقامہ ڪردن بہ آن طلبہ ے خاطره ساز رو.اما اینبار مقنعہ ای بہ سر ڪردم و موهاے رنگ شده ام رو پوشاندم تا هم حرمت مسجد رو نگہ دارم هم دل فاطمہ رو شاد ڪنم.از همہ مهمتر اینطورے شاید توجہ طلبہ هم بهم جلب میشد.!!!
ادامہ دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
پروانه های وصال
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_پانزدهم دم دماے ظهر باصداے زنگ موبایلم بہ سختے بیدارشدم.گوشیم رو برداشت
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_شانزدهم
وقتے فاطمہ منو دید نسبت بہ پوششم چیز خاصے نگفت. فقط صدام ڪرد:
-بہ بہ خشگل خانوم!
ڪنارهم نماز رو خوندیم و بعد از نماز با هم درباره یڪدیگر گپ زدیم.جریان رفتنم از این محل رو براش تعریف ڪردم و از آقام خدابیامرز هم چندتا خاطره تعریف ڪردم.ولے بهش نگفتم ڪہ ڪارم چیہ و نگفتم علت آمدنم دیشب بہ مسجد چے یا بهتر بگم ڪے بوده! اونشب فهمیدم ڪہ فاطمہ فرمانده بسیج اون منطقه ست و ڪارهاے فرهنگے وتبلیغے زیادے براے مسجد اون ناحیہ انجام میده.اون ازمن خواست ڪہ اگر دوست داشتم عضو بسیج بشم.ناخواستہ از پیشنهادش خنده ام گرفت.اگر نسیم وبقیه میفهمیدند ڪہ من براے تصاحب یڪ طلبہ ے ساده حتے تا مرز بسیجے شدن هم پیش رفتم حتما منو سوژه ے خنده میڪردند! مردد بودم! !!
پرسیدم:
-فڪر میڪنی من بہ درد بسیج میخورم؟!
پاسخ داد :
-البتہ ڪہ میخورے!! من تشخیصم حرف نداره.تو روحیہ ی خوب و سالمے داری!
در دلم خطاب بهش گفتم :
-قدرت تشخیصت احتیاج بہ یڪ پزشڪ متخصص داره!! اگر میدونستے ڪہ با انتخاب من چہ خطرے تهدیدتون میڪنه هیچ وقت چنین تشخیصے نمیدادے.
بهش گفتم:اما من فڪر میڪنم شرایط لازم رو ندارم.شما هنوز منو بہ خوبے نمیشناسے. درضمن من چادرے هم نیستم.اون خیلے عادے گفت :
-خوب چادرے شو!!!
از اینهمہ سرخوشیش حیرت زده شدم! با کلمات شمرده گفتم:
من چادر رو دوست ندارم!! یعنے اصلن نمیتونم سرم ڪنم! اصلا بلد نیستم!
اودیگر هیچ نگفت…سکوت ڪرد ومن فڪر میڪردم ڪہ ڪاش بہ او درباره ے احساسم نسبت بہ چادر چیزے نمیگفتم! ڪاش اینجا هم نقش بازے میڪردم! ولے در حضور فاطمہ خیلے سخت بود نقش بازے ڪردن! دلم میخواست درڪناراو خودم باشم.اما حالا با این سڪوت سنگین واقعا نمیدونستم چہ باید بڪنم.!
آنروز گذشت ومن با خودم فڪر میڪردم ڪہ فاطمہ دیگر سراغے از من نمیگیرد.خوب حق هم داشت.جنس من واو با هم خیلے فرق داشت. فاطمہ از من سراغی نگرفت. فقط بخاطراینڪہ احساس واقعیم رو نسبت بہ چادر گفتم! از دوستے یڪ روزه ام بافاطمہ ڪہ نا امید شدم ڪامران زنگ زد.ومن بازهم عسل شدم.عسلے ڪہ تنها شهدش بڪام مردانے از جنس ڪامران خوشایند بود.من باید این زندگے را میپذیرفتم ودست از اون ومسجد وآدمهاش برمیداشتم.
ڪامران ظاهرا خیلے مشتاق دیدارم بود.با وسوسہ ے خرید مثل موریانہ بہ جانم افتاد و تنها چندساعت بعد من در ڪنارش در یڪ پاساژ بزرگ وشیک در شهرڪ غرب قدم میزدم و بہ ویترینهای منقش شده بہ لباسهاے زیبا نگاه میڪردم. آیا اون طلبہ و مردهایی از جنس او میتوانستند منو بہ اینجاها بیاورند؟! آیا استطاعت خریدن یڪ روسری از این مرکز خرید رو داشتند؟ از همہ مهمتر! اونها اصلن حاضر بودند با من چنین جایے قدم بزنند؟!’
حالا ڪہ درست فڪر میڪنم میبینم چقدر بچگانہ واحمقانہ دل بہ رداے یڪ طلبہ ے ناشناس بستم! من ڪجا واو ڪجا؟!
ڪامران یڪ شب رویایے و اشرافے برام رقم زد.دایم قربان صدقہ ام میرفت و از لباسے ڪہ بہ تن داشتم تعریف میڪرد.اودر ڪنار من با ابهت راه میرفت ومن نگاه حسرت آمیز زنها ودخترهاے رهگذر رو با تمام وجود حس میڪردم وگاهے سرشآر از غرور میشدم.وهرچقدر غرورم بیشتر میشد بیشتر نازو غمزه ولوندے میڪردم!
دو هفتہ اے گذشت.انگار هیچ وقت فاطمہ و اون طلبہ وجود نداشتند! دیگر حتے دلم براے مسجد ونیمڪت اون میدان هم تنگ نمیشد! فقط بیصبرانہ انتظار قرار بعدیم با ڪامران را میڪشیدم.دوستے بین من وڪامران روز بہ روز صمیمانہ تر میشد واو هرروز شیفتہ تر میشد.اما با رندے تمام در این مدت از من درخواست نابجا نداشت.
نمیدانستم ڪہ این رفتار نه از روے ملاحظہ بلڪہ از روے خاص جلوه دادن خودش بود ولے باتمام اینحال درڪنار او احساس آرامش داشتم.ڪامران ساز گیتار مینواخت و صداے زیبایے داشت.وقتے شبها در بام تهران برایم مینواخت ومیخواند چنان با عشق وهیجان نگاهم میڪرد ڪہ پراز غرور میشدم.بلہ! احساسے ڪہ با وجود کامران داشتم خلاصہ میشددر یڪ کلمہ! غرور!
هرچند اعتماد ڪردن به پسرے تا این حد جذاب و خوش پوش ڪہ همیشہ در تیررس نگاه دختران بوالهوس و جاه طلب قرار داشت ڪار سختیے بود ولے براے من ملاڪ فقط گذراندن زندگیم بود و ڪامران را مردے مانند همه ی مردهاے زندگیم میدیدم.
تا اینڪہ یڪ روز اتفاق عحیبے افتاد…
ادامہ دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
🔷#کوفته_مرغ
ابتدا سینه مرغ و چرخ کنید ،بعد لپه و برنج و نیم پز کنید ،بعد تمام مواد و بریزید تو کاسه و ورز بدید وبعد با گوشکوب برقی یا سنتی خوب بکوبید تا مواد چسبنده بشه،بعد تو قابلمه سس و درست کنید ،ابتدا پیاز داغ کنید و بهش رب و نمک و زردچوبه اضافه کنید و دو لیوان آب بریزید و بعد اینکه قل زد،از مواد کوفته به اندازه دلخواه بردارید و تو دست گرد کنید و بذارید تو سس تا بپزه،میتونید از زرشک و آلو هم برای ترش شدن طعم سس هم استفاده کنید
حضرت #آیت_الله_بهجت
در بالای ایوان طلای حضرت امیر 💚 علیه السلام نوشته شده است
«رسول خدا💚 صلیاللهعلیهوآله فرمود
اگر همه مردم بر محبت علی علیهالسلام گِرد میآمدند، هرگز خداوند آتش جهنم را نمیآفرید».
📚در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۲
✨میلاد امام علی(ع)✨
✨و روز پدر مبارک ✨
💕💕💕
در طریق مرد بودن...
همچو کوه درد باش،،،،
یا نزن حرفی ز مردی،،،،
یا حقیقت مرد باش....
عیدت مبارک فرمانده 💝🌸
#شهید_جهاد_مغنیه ❣
#رفیق_شهیدم 💞
🔴توصيه معنوي رهبر معظم انقلاب پيرامون تعطيلي اعتكاف امسال
با توجه به شرايط پيش آمده، رئيس ستاد مركزي اعتكاف با ارسال نامهاي از رهبر معظم انقلاب درخواست كرد براي كساني كه قصد شركت در مراسم معنوي اعتكاف را داشتند و اكنون از اين فيض محروم ماندهاند توصيهاي داشته باشند
حضرت آيتالله خامنهاي در پاسخ به اين نامه و براي استفاده از فرصت ايامالبيض ماه رجب به تمام مشتاقان مراسم معنوي اعتكاف امسال توصيهاي مرقوم داشتند كه به اين شرح است: «كساني كه از عمل با فضيلت اعتكاف محروم ماندهاند، بهتر است در هر يك از اين سه روز نماز حضرت جعفر طيار عليه السلام بخوانند.»
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تندیس سردار حاج قاسم سلیمانی در خیابانهای لبنان و واکنش مردم
طریقهی خواندن نماز جعفر طیّار
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله به جعفر بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:
چهار رکعت نماز میخوانی(دو نماز دو رکعتی)؛ در هر رکعت بعد از قرائت ـ یعنی خواندن حمد و سوره ـ 15 بار میگویی: «سُبْحَانَ اللهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ، وَ اللهُ أَكْبَر» ـ تسبحات اربعه ـ بعد به رکوع میروی و 10 بار تسبحات اربعه میگویی. بعد از برخاستن از رکوع 10 بار تسبیحات اربعه میگویی. در سجدهی اوّل 10 بار تسبیحات اربعه میگویی. بعد از آن که سر از سجدهی اوّل برداشتی 10 بار تسبیحات اربعه می گویی. در سجدهی دوم 10 بار تسبیحات اربعه میگویی و سرانجام، بعد از آن که سر از سجدهی دوم برداشتی 10 بار تسبیحات اربعه می گویی.[ کافی ،ج3،ص465-466]
حضرت رضا علیه السّلام فرمود:
در رکعت اوّلِ نماز جعفر سورهی زلزال، در رکعت دوم سورهی عادیات؛ در رکعت سوم سورهی نصر؛ و در رکعت چهارم سورهی توحید خوانده شود.[ کافی ،ج3،ص465]
طریقهی مختصر کردن نماز جعفر طیّار
ابان گفت: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: هر کس عجله دارد، میتواند نماز جناب جعفر را بدون تسبیحات بخواند، سپس تسبیحات را در حالی که به دنبال کارهای خود میرود بگوید! [ وسائلالشیعة ،ج 8 ،ص 60 به نقل از کافی]
حضرت صادق علیه السّلام به ابابصیر فرمود: اگر عجله داشتی، نماز جعفر را بدون تسبیحات بخوان و سپس قضای تسبیحات را بهجا آور.[ وسائلالشیعة ،ج 8 ،ص60- 61]
مرحوم آیت الله محمّد تقی موسوی اصفهانی(متوفّی 1348 ه ق) در کتاب سراج القبور مینویسد:
اگر فردی کار تعجیلی دارد، جایز است که اصل نماز (جعفر) را بیتسبیحات بخواند، و بعد از نماز تسبیحات را بخواند ـ اگر چه در حال راه رفتن باشد .[ سراج القبور ، فصل11]
مرحوم آیت الله میرزا محمّد باقر فقیه ایمانی(متوفّی 1370 ه ق) در کتاب فوز اکبر و پس از تأکید بر خواندن نماز جناب جعفر علیه السّلام در شب نیمهی شعبان مینویسد:
یک قسمِ مختصر و آسان این نماز آن است که 4 رکعت به دو سلام خوانده شود، و بعد از چهار رکعت، سیصد مرتبه بگویند: «سُبْحَانَ اللهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ، وَ اللهُ أَكْبَر».[ فوز اکبر،ص203]
💕💕💕
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
╭━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
✨حضرت محمد (ص) فرمودند:
به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله على (ع) هدايت مىيابيد و به وسيله حسن احسان مىشويد و به وسيله حسين خوشبخت مىگرديد و بدون او بدبخت. بدانيد كه حسين درى از درهاى بهشت است، هر كس با او دشمنى كند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مىكند.✨
❤️خدا به پیامبر فرموده 7چیز را از من بخواه:
🌷1.علم زیاد:
قل رب زدنی علما...114طه
🌷2.آمرزش گناهان:
قل رب اغفر وارحم وانت خیرالراحمین..118مومنون
🌷3.از شر شیطان به من پناه ببر:
قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین.97 مومنون
🌷4.منزل بابرکت:
قل رب انزلنی منزلا مبارکا...29 مومنون
🌷5.توفیق صداقت:
قل رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعلنی من لدنک سلطانانصیرا..80اسرا
🌷6.آمرزش برای والدین:
قل رب اغفرلی ولوالدی وارحمهما کماربیانی صغیرا...24اسرا
🌷7.اگرعذاب گنهکاران را نشانم دادی،
من از آنان نباشم:
قل رب اما ترینی مایوعدون رب فلاتجعلنی فی القوم الظالمین.93 و94 مومنون
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷رهبرمعظم انقلاب:
گاهی در بن بست ها خداوند راهی باز میکند که هیچ اندیشه بشری فکرش به آن نمی رسد
اگر ڪسے
بہ این باور برسد
ڪہ غیر از "خدا "
بہ ڪسے احتیاج ندارد
خداوند هــم او را
بہ غیر خودش
محتاج نخواهــد ڪرد
💕💕💕
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خودم را به تـ♥️ــو
منسوب می دانم با لفظ #شیعه
نمی دانم این #انتساب را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف⁉️
منتظر دل سوخته ات💔 هستم؟
یا باعث و بانیِ
به چاه #غیبت افتادنت!
ادعای #انتظارت را دارم
اما در مواقع اضطرار به "غیر از تو"
پناه می برم!!!
#وای_بر_من اگر اینگونه باشم😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفـرج🌸🍃
🌷✨دریافت انرژی الــهــی✨🌷
🌸خـــــدایا یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم،درکش کنم
🌸یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم!
چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم
🌸یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم" یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم یادم بده چشمانم را روی بدیها و تلخیها ببندم چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا میبینند.
الــهــی آمین🙏🏻
💕💕💕
یک قرار ملی: "عید ما، بعد از شکست کرونا"
چند روز دیگر عید نوروز از راه می رسد و ایران، هنوز درگیر بیماری فراگیر و مرگبار کروناست. نگرانی جدی این است که بخشی از مردم در روزهای عید قرنطینه خانگی را رعایت نکنند و به دید و بازدید بروند و ناگهان با انفجار اتمی کرونا مواجه شویم؛ آنگاه دیگر حتی امکانات پزشکی کشور نیز جوابگو نخواهد شد و آخرین نوروز قرن جای، به یک فاجعه انسانی تبدیل می شود.
پیشنهاد می کنیم این عید را از طریق تلفن و اینترنت با همدیگر در تماس باشیم و به دیدار کسانی که دوست شان داریم نرویم تا آنها را در معرض ویروس کرونا قرار ندهیم. بدانیم که این عید بر خلاف همه هزاره های گذشته، دوست داشتن در ندیدن است و عید دیدنی یک ظلم بزرگ.
"عید ما بعد از شکست کرونا" ؛ این را شعار خود قرار دهیم و یک قرار ملی بگذاریم که عید امسال را موکول کنیم به زمانی که ویروس کرونا در کشورمان از بین رفته است.
امسال در روزهای عید، دور هم بودن در خانه را تجربه می کنیم و "حول حالنا الی احسن الحال" را به نیت ریشه کنی بیماری کرونا و بهبود حال همه مبتلایان زمزمه کنیم.
💕💕💕
#ڪلام_شهیدمحسن_حججی
براے ولایت...🍃
ان شاالله شهادتم صدق
گفتارم راگواهـےمـےدهد..
شک نکنید ومطئمن باشید👌
راه ولایت همان راه علیست
رهبر برحق #سیدعلیست ...
💕💕💕