🔰#لازانیا_رشته_فرنگی .
اول سس بشامل آماده کردم دستورش 👈#سس_بشامل .
بعد مایه میانی با سینه مرغ ، پیاز داغ و فلفل دلمه و ادویه شامل فلفل سیاه ، آویشن ،پودر سیر ، زردچوبه و نمک پختم ، این مایه بهتر کم روغن باشه .
رشته فرنگی رو توی آبجوش همراه با نمک و روغن و کمی زردچوبه پختم و آبکش کردم .
کف و دیواره ظرف سس بشامل مالیدم یه لایه رشته فرنگی بعد مایه میانی پنیر موزارلا ، سس بشامل بعد مجدد رشته فرنگی و روی رشته پنیر پیتزا بعد در فر گرم با درجه ۱۸۰ بمدت ۱ ساعت پختم و چند دقیقه گریل زدم تا روش برشته بشه .
بچه ها این غذا به غایت لذیذ و خوشمزه ست .
28.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢پیام فتنههای جهانی آخرالزمان
♦️سخنرانی ۲۵ دقیقهای امروز صبح علیرضا پناهیان حاوی نکات مهمی برای پشت سر گذاشتن ایام همهگیری کرونا است.
❌اين بلا چه قدر طول مي كشد؟❌
❤️امام صادق عليه السلام فرمود:
آيا مي خواهيد بدانيد كدام بلا طول مي كشد و كدام بلا زود برطرف مي شود؟
👈وقتي در هنگام بلا دلتان به دعا رغبت يافت و دست به درگاه خدا برداشتيد، بدانيد كه آن بلا سريع برطرف مي شود.
❤️❤️❤️❤️❤️
💚و از امام كاظم عليه السلام نقل شده است:
وقتي بلايي بر بنده مؤمن فرود مي آيد،
اگر به دلش افتاد كه دعا كند بداند كه به زودي بلا رفع مي شود،
ولي اگر بلايي بر بنده مؤمن نازل شد و دست به دعا برنداشت [و دلش حال تضرع نداشت و زبان به التماس و تمناي خدا نگشود] آن بلا طول مي كشد،
👈پس وقتي به بلايي گرفتار گشتيد مشغول دعا و مناجات شويد.
💚💚💚💚💚
💜و از امام صادق عليه السلام نقل شده است:
زماني كه كسي به گرفتاري سخت و بلاي شديد دچار گرديد و در كاري درمانده شد،
👈به سجده رود و زانوها و دستانش را كاملا بگشايد طوري كه قفسه سينه اش به زمين بچسبد،
آنگاه [با اين حال ذلت و خاكساري كامل] حاجت خود را از خداوند بخواهد.
💕💕💕
✨شیخ حسنعلے نخودڪے(ره):
💠حضرت محمد صلے اللہ علیہ والہ وسلم فرمودند:
هرڪس ڪہ خواهد خانہ اش بہ نعمت آبادان باشد، بہ ذڪر شش گانہ زیر بپردازد:
💚اول آنڪہ در آغاز هرڪار بگوید: بسم اللہ الرحمن الرحیم.
💚دوم آنڪہ چون نعمتے از راہ حلال نصیبش شد، بگوید الحمداللہ رب العالمین.
💚سوم آنڪہ چون خطا و لغزشے ڪند بگوید: استغفراللہ ربے و اتوب الیہ.
💚چهارم آنڪہ چون غم و اندوہ براو هجوم آورد بگوید: لاحول و لا قوہ الا باللہ العلے العظیم.
💚پنجم آنڪہ چون تدبیر ڪار ڪند، گوید ماشاءاللہ.
💚ششم آنڪہ چون از ستمگرے هراسے ڪند بگوید: حسبنااللہ و نعم الوڪیل.
📔نشان از بے نشان ها
💕💕💕
27.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️مصاحبه با طلبه داغداری که بر اثر #کرونا همسر و فرزندانش را از دست داد
من هم اشک ریختم😭
· مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ
پروردگار، آن که تو را نیافت ، چه یافت و آن که تو را یافت ، چه از دست داد ؟
#امام_حسین_علیه_السلام
#بحار_الانوار_جلد95_صفحه226
☢️ فقط یه چیزی رو برای همیشه یادت باشه... این نکته خیییییلی مهم و حیاتیه...
💥 هیییچ گناهی رو بدون استغفار رها نکنید...
وگرنه آثار خرابیش در وجودتون باقی میمونه....
⭕️ هر گناه کوچک و بزرگی که مرتکب شدید حتما تا اونجا که میشه سریع بابتش استغفار کنید...
این استغفار آدم رو پاک میکنه... لطیف میکنه... آروم میکنه... روبراه میشی... اصلا نگو که بعدا استغفار میکنم...
🔶 اگه روزی 50 تا گناه هم میکنی، حداقل 50 بار هم بگو خدایا غلط کردم... ببخشید... بچگی کردم... نفهمیدم... خدیا بار آخرمه... خدایا کمکم کن... 😭
💕💕💕
.
فقـط
امام حـسین «علیه السلام»
روبچـسب
هرچـی میـخوای
ازش بخـواه
یکـی یکـدونست
و ازخـداهرچـی بخواد
بهـش میده
#شهید_روحالله_قربانی
💕💕💕
پروانه های وصال
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_بیست_و_ششم دنبال حاج مهدوے میگشتم .اوگوشہ اے دورتر ازماڪنار تلے ایستاده
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_بیست_و_هفتم
دلم میخواست همہ چے رو اعتراف ڪنم. .اون شونہ ها بهم شهامت میداد!
ولے فاطمہ نمیخواست.دستهاے سردش رو گذاشت جلوے دهانم و گفت:
-هیس هیس آروم باش..قسم میخورم تو خوبے توپاڪے..وگرنہ حال الان تو رو من داشتم!!
با ڪلافگے گفتم:
چے میگے فاطمہ؟ ! تا ڪے میخواے با این حرفها منو امیدوارڪنے؟ من ڪثیفم..یہ علف هرزم..فڪر میڪنی از لیاقتمہ ڪہ اینجام؟! فڪر ڪردے اشڪهام بخاطر شهداست؟؟
فاطمہ چینے بہ پیشانے انداخت وباقاطعیت گفت:
-فڪر ڪردے همہ ے ڪسایے ڪہ اینجا هستن واسہ شهدا گریہ میڪنن؟! نہ عزیز! اگرم اشڪ وشیونے هست براے خودمونہ..براے اینڪہ جاموندیم از قافلہ..
-اگرشما جاموندید پس من ڪجام،؟
-مهم نیس ڪجایے.مهم نیست میوه اے یا علف هرز..وقتے اینجایے یعنے دعوت شدے.!! اینجا رو دست ڪم نگیر.اگہ زرنگ باشے حاجت روا برمیگردے
حرفهاش رو دوست داشتم. حرفهایش آفتابے بود ڪہ گرما و روشنایش در دل سیاهم جوانہ های امید رو زنده میڪرد.
گفتم:تو هیچے درباره ے من نمیدونے..من …من..
صداے آشنایے از پشت سرم شنیدم:
-خیره ان شالله.چیزے شده خانوم بخشے؟ !
فاطمہ درحالیڪہ دستم را ماساژ میداد جواب داد:
والا حاج آقا خودمم بے اطلاعم.ولے ان شالله خیره.
حاج مهدوے گفت:در خیریتش ڪہ شڪے نیست.فقط اگر خواهرمون چیزے احتیاج دارن براشون فرآهم ڪنیم.فاطمه پاسخ داد:
من اینجا هستم حاج آقا. خیالتون راحت
ولے من خیالم راحت نبود.اصلن مگر حاج مهدوے نسبت به من خیالی داشت که مکدر شود؟ شرط میبندم حتے نمیدانست من ڪیم! او تنها زنے ڪہ در این ڪاروان میشناخت فقط فاطمہ بود!!! چقدر بہ فاطمہ غبطہ میخوردم.او همہ چیز داشت! شورو نشاط، اعتبار وآبرو، زیبایے، پدرومادر واز همه مهمتر توجہ حاج مهدوے رو داشت!! چیزهایے ڪہ من در زندگیم حسرتشان را داشتم.پس نباید خیال حاج مهدوے راحت میشد! من بخاطر او اینجا بودم.چرا باید برایش ناشناس میبودم.بے آنڪہ سرم را برگردانم با صداے نسبتا بلند ولرزانے گفتم :بلہ حاج آقا بہ یڪ چیزی احتیاج دارم شما برام فراهم میڪنید؟!
صداے اطمینان بخش و مهربانش در گوشم پیچید:اگرڪمڪے از دستم بربیاد در خدمتم.
فاطمہ باتعجب نگاهم میڪرد.چادرم خاڪے شده بود.بہ طرف حاج مهدوے چرخیدم.چقدر بہ او نزدیڪ بودم.! او بخاطر من ایستاده بود.ودرست مقابل من براے شنیدن خواستہ ے من!!.
خوب نگاهش ڪردم.چشمانش بہ روشنے آفتاب بود.و پوست زیباو مهتاب گونہ اش مرا یاد ماه مے انداخت و ریش هاے یڪ دست و مرتبش یادآور تمثالهاے روے دیوار حسینیه ها وامام زاده ها بود.
او واقعا زیبا بود.!
زیبایے او نہ از جنس ڪامران بلڪہ از جنس نور بود.او با متانت وادب بے مثال چشمش بہ خاڪ بود و دستهایش گره خورده بہ دانہ هاے تسبیح!
چشمانم را بازو بستہ ڪردم و دل بہ دریا زدم.
بغضم را سفت نگہ داشتم تا مبادا دوباره سرناسازگارے بزارد و حماسہ ے اشڪے بیافریند. باید حرف میزدم.باید بہ اومیگفتم ڪہ من ڪے هستم! در دلم گفتم :خدایا خودم رو میسپرم دست تو.
لب گشودم:
-حاج آقا من احتیاج دارم باهاتون حرف بزنم. من..من..
بغضم شڪست و مانع حرف زدنم شد.
درحالیڪہ بہ سرعت اشڪهایم را پاڪ میڪردم و دنبال رگ صدام میگشتم با ڪلافگے گفتم:
-من خیلے گنهڪارم.آقام از دستم ناراحتہ.من سالهاست دارم بہ همه دروغ میگم..از همہ بیشتر بہ خودم….
ادامہ دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
پروانه های وصال
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_بیست_و_هفتم دلم میخواست همہ چے رو اعتراف ڪنم. .اون شونہ ها بهم شهامت می
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_بیست_و_هشتم
او آه عمیقے ڪشید و درحالےڪه نگاهش بہ تسبیحش بود گفت:
-ان شالله که خیره واز این بہ بعد بہ لطف خدا هم شما و هم ما بهتر از دیروزمون میشیم.
چرا اینها نمیگذاشتند حرفم را بزنم؟! چرا هیچ کدامشان حاضر به شنیدن اعترافم نبودند؟ با کلافگے و آشفتگے دستهایم را در هوا رها کردم و با گریه گفتم:چرا نمیزارید حرف بزنم؟!
او جا خورده بود.با لحنے آرام و متاسف گفت:اتوبوسها منتظر ما هستند.اگر الان سوار نشیم جامیمونیم.
وقتی دید دستم رو روے سرم گذاشتم با مهربانے گفت:
-ببین خواهرم!! من درد رو در صداے شما حس میکنم.
ولے درد رو براے طبیب بازگو میکنند.اگر دنبال شفا هستی برای طبیب الهی درد دلت رو بگو.باور بفرمایید این حال شما رو شاید بنده یا خانوم بخشے درڪ کنیم ولے درمان با یکے دیگہ ست! ان شالله که این احوالات شما مقدمہ ے آرامشه.
با ناراحتے سرم را تکان دادم و رو بہ فاطمه گفتم:
-من خیلے تنهام همیشہ جاے یڪ نفر در زندگیم خالے بود.جای یک محرم، جاے یک گوش شنوا برای شنیدن در دلهام!
فاطمه چشمانش پر از اشک شد و با نگاه خواهرانه گفت:
-الهی قربون اون دلت برم.خودم میشم گوش شنوات خودم میشم محرمت.هروقت کہ خواستے برام حرف بزن ولی الان باید بریم.حق با حاج آقاست.ازما ناراحت نشو
حاج مهدوی بے اعتنا به ڪنایه ی من از ڪنارمون رد شد و باز هم تکہ ای از روحم را با خودش برد.
فاطمه زیر بغلم را گرفت و بلندم ڪرد.خودش هم رنگ بہ رو نداشت.ازش پرسیدم توخوبی؟
بہ زور لبخندے زد و گفت:
-اگر درد کلیه ام رو ندید بگیرے آره خوبم.گفتم:
-کلیہ ت؟ کلیه ت مگہ چشه؟
با خنده گفت:
-سنگ کلیہ !!حالا حالا هم دفع نمیشه مگر با سنگ شکن!فقط خدا خدا میکنم اینجا دادمو هوا نبره.
با حیرت نگاهش ڪردم
-واقعا تو چقدر صبورے دختر!
اودر حالیکہ به روبہ رو نگاه میکرد گفت:
-تا صبر نباشه زندگی نمیگذره!
پرسیدم:
-چطورے این قدر خوبے! گفت:
-خودمم نمیدونم! فقط میدونم ڪه بہ معناے واقعے مصداق آیه ی شریفہ ے تبارک الله الا حسن الخالقینم.!
باهم خندیدیم.
میان خنده یاد خوابم و جملہ ی آقام افتادم و دوباره سنگینے گناه و عذاب وجدان به روحم مستولے شد.
فاطمه فهمید ولے بہ رویم نیاورد.او عادت داشت بدیهام رو ندید بگیره.مثل حاج مهدوے ڪه حتے یادش نمے آمد من را با بدترین شکل وشمایل در ماشین ڪامران دیده بود!
کامران چندبار بهم زنگ زده بود.ولے نمیخواستم باهاش حرف بزنم.خدایا کمکم ڪن.دیگہ نمیخوام آقام سردش باشه نمیخوام آقام ازم رو برگردونہ.خدایا من نمیدونم باید چیکارڪنم؟! درستہ تا خرخره تو لجنزارم ولے واقعا خودت میدونے ڪه راضے نیستم از حال و روزم
صداے فاطمه از افکارم بیرونم آورد.پرسید:
-اممم چرا بازم دارے گریہ میکنے؟دلم نمیخواد نا آروم ببینمت.
دلم خیلے پربود.با پشت دستم اشکهام را پاڪ ڪردم و گفتم:
فاطمه جان امشب برات همہ چیز را تعریف میکنم.
واو در سڪوت متفکرانہ اے وارد اتوبوس شد.
ادامه دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
❥✺﷽ ✺❥
🌼هرکس صبح سه مرتبه بگوید:
«اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً كَثيراً طَيِّباً مُباركاً فيهِ»
هفتاد بلا از او دور می شود که کمترین آن اندوه است..
💕💕💕
ابن سینا میفرمایند :
هر چیزی کم اش دارو است !
متوسطش غذا است!
و زیادش سم است!
حتی محبت کردن!
- هرگز با کسی بیشتر از جنبه اش شوخی نکن زیرا حرمتها "شکسته" میشود.
- هرگز به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن زیرا تبدیل به "وظیفه" میشود.
- هرگز به کسی بیشتر از جنبه اش عشق نورز زیرا "بی ارزش" میشوی!
از ذهن تا دهن فقط یک نقطه فاصله است... پس تا ذهنت را باز نکردی، دهانت را باز نکن!
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻هراسي نداشته باش ،
وقتي که خدا همیشه با توست...
🌻دلتنگ مشو ،
خدا همیشه نگهدار توست...
🌻تو را یاری خواهد رساند
و در پناه خود خواهد گرفت
آن خدائي که خدای مهربانيهاست
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
با توکل به اسم الله
آغـــاز روزی زیبـــا
با صلوات بـــر محمـد
و آل محمــــد (ص)
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سلام صبح زیباتون بخیر
╭━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
✨ امام کاظم (ع) فرمودند:
خداوند شراب را به خاطر نامش حرام نکرده بلکه به خاطر عاقبتش حرام فرموده و هر چه پیامدهای شراب را داشته باشد نیز (در حکم) شراب است.✨
وقتى دارى
روزهاى سختى رو ميگذرونى
و متعجبى كه پس خدا كجاست،
يادت باشه
استاد هميشه موقع
امتحان سكوت ميكنه ...
دستان خدا همیشه همراهتان...
💕💕💕