نصیحتهای خانوم جون
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
هر وقت خواستی نمک تو غذا بریزی، پشت تو بکن به شوهرت تا نبینه چقدر ریختی!
یعنی هر چیزی رو ، لازم نیست به شوهرت بگی!
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
نونت رو واسه دل خودت میخوری لباست رو ، واسه دل مردم میپوشی.
یعنی که توی خونهات ممکنه نون خالی بخوری، کسی نمیبینه ولی لباست رو همه میبینن پس خوب و تمیز و مرتب بپوش.
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
هیچوقت تعریف هیچ زنی رو جلوی شوهرت نکن.
چون باعث میشه شوهرت به زنهای اطرافش دقت کنه و عادتش بشه.
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
جایی نِشین ، که ورنخیزی
وحرفی بزن که ورنتیزی.
یعنی حواست باشه با کی میری و با کی میای! هر کسی لایق رفت و آمد نیست!
👈 خانوم جون خدا بیامرز میگفت:
تعریف دونفر رو توی جمع نکنین. یکی بچه یکی شوهر! زود چشم میخورند!
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
همیشه پوستت رو بشکاف پولتو بذار توش.
یعنی همیشه برای خودت پس انداز داشته باش!
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
اول و آخر زندگیت فقط شوهرت برات میمونه، نه بچه هات، نه ما که پدر و مادرتیم...پس همیشه هوای شوهرت رو داشته باش!!
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
اگه شوهرت دوستت باشه دنیا دشمنت باشه خیالت راحت باشه، ولی اگه دنیا دوستت باشه شوهرت دشمنت باشه فایده نداره.
👈 خانوم جون خدابیامرز ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﻧﻲ ﺭﻭ میدید ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻩ میگفت:
ﻧﻨﻪ "ﺗﻮی کِشتی ﻛﻪ هستی ﺑﺎ ﻧﺎﺧﺪا ستیز نکن.
👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت:
هیچ وقت نون و تخم مرغ تو خونهتون تموم نشه.
نصفه شبی کسی بیاد خونهتون ازتون انتظار چلو کباب نداره اما حداقل یه نیمرو میذاری جلوش
..🌸🌺🌸🌺🌸
اعمالی که موجب بی برکتی و فقر می شوند:
1.غذا خوردن بدون شستن دست.
2.غذا خوردن بدون گفتن بسم الله.
3.غذا خوردن در تاریکی.
4.غذا خوردن در حالت تکیه.
7.استفاده از ظروف شکسته.
9.قطع کردن نان با دندان.
10.خوابیدن بعد نماز صبح تا طلوع خورشید.
11.خوابیدن بین مغرب و عشاء.
12.ادرار نمودن زیر درخت.
13.ادرار نمودن در حالت ایستاده.
14.ادرار نمودن در حمام.
15.جارو زدن منزل موقع شب.
16.شانه کردن زنان سر خود را در حالت ایستاده.
17.دعا نکردن برای پدر مادر.
18.کوتاه کردن ناخن با دندان.
19.صدا زدن پدر مادر با اسم آنها.
20.گذاشتن تار عنکبوت در خانه.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﻨﯿﺪ ،ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺳﻌﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﮐﻨﺪ!!!
بگو یا الله
توجه
هرکس در موقع اذان به موسیقی و ترانه گوش دهد...
نمی تواند هنگام مرگ شهادتین بگوید...
🤲🤲🤲🤲
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دوست داری حافظه ات زیاد بشه؟؟؟
۱-مسواک بزن.
۲-روزه بگیر.
۳-قرآن بخون.
دوست داری گوش درد و دندون درد نگیری؟؟؟
بعد از هر عطسه ای که می کنی بگو : الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین
می دونی خداوند از چه چیز هایی بیزاره ؟
۱-خوابیدن بدون نیاز .
۲-خوردن در حال سیری .
۳-خندیدن بی جا .
می دونی چه کسی ثواب شب زنده داران و عبادت کنندگان رو می بره؟
کسی که با وضو می خوابه .
دوست داری رزق و روزی ات زیاد بشه؟
ناخن هات رو روز جمعه بگیر .
میدونی خوابگاه شیطان کجاست؟ زیر ناخن بلند
می دونی روز قیامت چه کسی رو دست بسته میارن و جاش توی دوزخه؟
هر مردی که با زن نامحرم دست بده.
می دونی چه کسی راه بهشت رو گم می کنه؟؟؟
کسی که وقتی نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو می شنوه،
صلوات فرستادن رو فراموش می کنه.
دوست داری گناه های چهل سالت محو بشه؟
هر صبح ۱۰ بار بر پیامبر صلوات بفرست
اللهم صل علی محمد و آل محمد
.لااله الاالله محمد رسول الله
علی ولی الله
💕💕💕
پروانه های وصال
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️ ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_سی_پنجم _غرق در افکارم بودم که یدفعه بابا وارد اتاق شد بہ
❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت_سی_ششم
_علے جلوے محضر منتظر وایساده بود...
بابا جلوے محضر پارک کردو از موݧ خواست پیاده شیم
علے با دیدݧ ما دستشو گذاشت روسینشو همونطور کہ لبخند بہ لب داشت بہ نشونہ سلام خم شد
_اردلاݧ خندید و گفت ببیـݧ چہ پاچہ خوارے میکنہ هیچے نشده
محکم زدم بہ بازوش و بهش اخم کردم.
اردلاݧ دستم و گرفت و از ماشیـݧ پیاده شدیم
ماماݧ و بابا شونہ بہ شونہ ے هم وارد محضر شدـݧ
منو اردلاݧ هم با هم علے هم پشت ما
با ورود ما بہ داخل محضر همہ صلوات فرستادند
_فاطمہ خواهر علے اومد و دستم از دست اردلاݧ کشید و برد سمت سفره ے عقد
دختره با مزه اے بود صورت گرد و سفید با چشماے مشکے،درست مثل چشماے علے داشت.
_مادرش هم چادر مشکیمو از سرم برداشت و چادر سفید حریرے کہ بہ گفتہ ے خودش براے زݧ علے از مکہ آورده بود و سرم کرد و روصندلے نشوند
_هیچ کسي حواسش بہ علے کہ جلوے در سر بہ زیر وایساده بود نبود
عاقد علے و صدا کرد
آقا داماد بفرمایید بشینید همہ حواسشوݧ بہ عروس خانومہ یکے هم هواے دامادو داشتہ باشہ
_با خجالت رو صندلے کنارے مـݧ نشست
باورم نمیشد همہ چے خیلے زود گذشت و مـݧ الاݧ کنار علے نشستہ بودم و تا چند دیقہ ے دیگہ شرعا همسرش میشدم
استرس تموم جونم و گرفتہ بود.
_دستام میلرزید و احساس ضعف داشتم
عاقد از بزرگ تر ها اجازه گرفت کہ خطبہ عقد و جارے کنہ
علے قرآن و گرفت سمتم و در گوشم گفت:
بخونید استرستوݧ کمتر میشہ
قرآن رو باز کردم
_"بسمِ اللہ الرحمـݧ ارحیم"
یــــس_والقرآن الکریم...
آیہ هاے قرآن و تو گوشم میپیچید احساس آرامش کردم
تو حال و هواے خودم بودم کہ با صداے حاج اقا بہ خودم اومدم
_براے بار آخر میپرسم
خانم اسماء محمدے فرزند حسیـݧ آیا وکیلم شما را بہ عقد آقاے علے سجادے فرزند محمد با مهریہ معلوم در بیاورم❓آیا وکیلم❓
همہ سکوت کرده بودند و چشمشوݧ بہ دهـݧ مـݧ بود
چشمامو بستم
خدایا بہ امید تو
_سعے کردم صدام نلرزه و خودمو کنترل کنم
با اجازه ے آقا امام زماݧ،پدر مادرم و بقیہ ے بزرگتر ها
"بلہ"
_صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و همہ خوشحال بودݧ
علے اومد نزدیک و در گوشم گفت:مبارکہ خانوم
از زیر چادر حریر نگاهش کردم
خوشحالے و تو چهرش میدیدم.
حالا نوبت علے بود کہ باید بلہ میگفت.
با توکل بہ خدا و اجازه ے پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر هاے جمع
"بلہ"
_فاطمہ انگشتر نشونو داد بہ علے و اشاره کرد بہ مـݧ
دستاے علے میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد
سرشو آورد بالا و چادرمو کشید عقب و خیره بہ صورتم نگاه کرد
حواسش بہ جمع نبود همہ شروع کردݧ بہ دست زدݧ و خندید.
دستشو فشار دادم و آروم گفتم:
زشتہ همہ دارݧ نگاهموݧ میکنـ.
_متوجہ حالت خودش شد و سرشو انداخت پاییـݧ
مامانینا یکے یکے اومدݧ با ما روبوسے کردݧ و براموݧ آرزوے خوشبختے میکردݧ
اردلان دستم و گرفت و در گوشم گفت
دیدے ترس نداشت خواهر کوچولو
دیگہ نوبتے هم باشہ نوبت داداشہ
خندیدم و گفتم:انشا اللہ
علے و رو در آغوش کشید و چند ضربہ بہ شونش زدو گفت خوشبخت باشید
_بعد از محضر رفتم سمت ماماݧ اینا کہ برگردیم خونہ
مادر علے دستم رو گرفت و رو بہ مامانینا گفت
خوب دیگہ با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو میبریم...
داستان ادامه دارد...
لطفا کانال را به دوستان معرفی کنید
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️
❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت_سی_هفتم
_خوب دیگہ ، با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو ببریم...
علے هم کنار مـݧ وایساده بود و سرش رو انداختہ بود پاییـݧ
ماماݧ هم لبخند زدو گفت خواهش میکنم دختر خودتونہ
از بابا خجالت میکشیدم و نگاهش نمیکردم
_پدر مادر علے و خواهرش با ماشیـݧ خودشوݧ رفتـݧ
ماهم با ماشیـݧ علے
در ماشیـݧ رو برام باز کرد و گفت بفرمایید اسماء خانم
لبخند زدم و نشستم
خودش هم نشست و همینطورے چند دیقہ بهم زل زده بود
دستم و جلوے صورتش تکوݧ دادم و گفتم:بہ چے نگاه میکنید❓
لبخند زدو گفت:بہ همسرم.ایرادے داره❓
دستم و گرفتم جلوے دهنم و گفتم.ݧچہ ایرادے ولے یجورے نگاه میکنید کہ انگار تا حالا منو ندیدید
خوب ندیدم دیگہ
چشمهام گردو شد و گفتم:ندید❓
خندید و گفت دروغ چرا ولے ݧ انقدر دقیق
خوب حالا میخواید حرکت کنیم❓مامانینا رفتـݧ ها...
_خوب برݧ ما کہ خونہ نمیریم.
پس کجا میریم❓
امروز پنجشنبست ها فراموش کردے❓
زدم رو دستم و گفتم:
وااااے آره فراموش کرده بودم
بہ خودش اشاره کردو گفت:معلوم نیست کے باعث شده فراموش کنے حتما خیلے هم برات مهم بوده...
خندیدم و گفتم بلہ بلہ خیلے
جلوے گل فروشے وایسادو دوتا دستہ گل یاس گرفت.
_إ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتید❓
دستش و گذاشت رو قلبش و گفت آخ...
إ وااا چیشد❓
اسممو اینطورے صدا میکنے نمیگے قلبم وایمیسہ
إ خوبہ بگم آقاے سجادے❓
هموݧ علے خوبہ ایـݧ دستہ گلم گرفتم براے عروسم
_رسیدیم بهشت زهرا
رفتیم بہ سمت قطعہ سرداراݧ بے پلاک
مثل همیشہ دوتا قبرو شستیم و گلهار گذاشتیم روش
اسماء❓
بلہ❓
میدونے از شهیدت خواستم کہ تو رو بهم بده❓
خوب چرا از شهید خودتوݧ نخواستید❓
از اونم خواستم ولے میخواستم شهیدت پارتے بازے کنہ برام
خندیدم و گفت ایشالا کہ خیره.
یہ ماه از محرم شدنموݧ میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم
علے خوابیده بود.کنارش نشستہ بودم و نگاهش میکردم
بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم.
_واے کہ تو چقد خوبے علے
دستم گذاشتہ بودم زیر چونمو بهش خیره شده بودم
یکم سر جاش تکوݧ خورد و چشماشو باز کرد
و با لبخند و صداے خش دار گفت:سلام خانم کے اومدے❓
سلام نیم ساعتہ
إ پس چرا بیدارم نکردے❓
آخہ دلم نیومد...
_آخ علے بہ فداے دلت حالا دستمو بگیر بلندم کـݧ ببینم
دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم
علے نمیتونم خیلے سنگینے
إ پس مـنم بیدار نمیشم
باشہ بیدار نشو منم الاݧ میرم خونمو خدافظ
دستم و گرفت و گفت کجا❓دلت میاد برے❓
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
باشہ باشہ بلند میشم تو فقط حرف از رفتـݧ نزݧ بخدا قلبم میگره
دوتاموݧ زدیم زیر خنده
_در اتاق علے بہ صدا در اومد فاطمہ بود
داداش زنداداش ماماݧ معصومہ میگہ بیاید پاییـݧ شام.
_علے دستش و گذاشت رو شکمشو گفت آخ کہ چقد گشنمہ بریم
دستشو گرفتمو گفتم بدو پس
از پلہ ها اومدیم پاییـݧ
باباے علے کہ بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونہ
رفتم سمتش
سلام بابا رضا خستہ نباشے
پیشونیمو بوسید و گفت
سلامت باشے دختر گلم
با اجازتوݧ مـݧ برم کمک ماماݧ معصومہ
فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:کجااااا❓
مـݧ خودم همہ چیو آماده کردم شما بشیـݧ آقاتوݧ فردا نگہ از خانومم کار کشیدید
_دوتاموݧ زدیم زیر خنده
علے انگشتش و بہ نشونہ ے تحدید بہ سمت فاطمہ تکوݧ دادو گفت:باشہ عیب نداره نوبت توهم میرسہ
فاطمہ از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونہ
بابا رضا و اردلاݧ زدݧ زیر خنده
آروم زدم بہ پهلوے اردلاݧ و گفتم خبریه❓
ادامه دارد ...
🌟❤️💞❣💛❤️💞❣💛
آدمِ موفق در زندگی مثل رودخانه است. از مبدأ به مقصد میرود. در راه، از مسیری که طی میکند لـذت میبرد.
در بدتـرین حالت، که یک آبی به تله بیفتد، هنوز دو راه دارد.
یکی این که به قعر زمین برود و از یک جای دیگر سر دربیاورد یا تبخیر شود و به آسمان بـرود و از مسیرِ دیگری خود را به دریا برساند.
همیشه چند تا راه بـرای خودت بگذار.
فکر نکن که همیشه فقط یک راه به مقصد میرسد. به این فکرکن که اگر این راه نشد، چه؟
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیف که یادمان رفته ؛
بسیاری از آنچه امروز داریم
همان دعاهایی بود
که فکر میکردیم
خدا آنها را نمیشنود
خدایا برای داده و ندادهات شکر...
🌷امام حسن مجتبی ع چون یارنداشتندبامعاویه صلح نامه امضا کردند
معاویه باعمل نکردن به این صلح نامه نقاب ازچهره مکارش برداشت ومردم
به نفاق وبی دینیش پی بردند
بعضی ازمفاد صلحنامه
1. معاویه بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) عمل نماید
2. برای خود جانشین تعیین نکند
3.همه مردم از جمله شیعیان علی(ع) در امنیت باشند.
4.معاویه را امیر المؤمنین نخوانند.
۵.به حضرت علی ع توهین نکنند.
وقتی امام حسن ع شهیدشدوامام حسین ع امام شد،تا۱۰ سال معاویه بودوامام حسین برهمان صلح نامه پایبندبود،بعداز۱۰ سال معاویه مردویزیدروی کارآمدکه امام حسین ع بااوبیعت نکردندواگرآن زمان ،امام حسن هم امام بود،بایزیدبیعت نمیکرد
💕💕💕
از قدیم گفته اند:
"خاک سرد است؛
وقتی آنهایی را که خیلی دوستشان دارید
از دست بدهید، کم کم آرام میشوید"
ماهها از رفتنت میگذرد..
از آن سحرگاهی که با شنیدن خبر شهادتت،
بغضی سنگین بر دیواره گلویمان چنگ انداخت
و حس تلخ یتیمی،
پیکر لرزانمان را در آغوش فشرد.
داغ رفتنت هنوز تازه است حاج قاسم!
این داغ ، روی سینهمان سنگینی میکند.
خاکِ تو سرد نیست !
گرمِ گرم است..
سردار دل ها حاج #قاسم_سلیمانی
#ساعت_به_وقت_سردار_دلها💔
💕💕💕
〈استادپناهیان🌿〉
-بروگریهکُن ؛
التماسِخداکُن ؛
بگونمیتونمازموقعیتِگناهفرارکُنم
اونقداینخُداکریمه،
کهموقعیتِگناهوفراریمیده،
توفَقطمیونِگریههاتبگو؛
-دیگهناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناهنکنمآاا، زورمنمیرسه!
#معجزهمیکنهبرات
#دلبــرانه♥
💕💕💕
#پندانه
✍آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید! قدر لحظه ها را بدانيد! زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم. از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟ چون سعي مي كند با دروغ هاي پي در پي، شما را قانع كند!
هرچیزی در زمان خودش رخ میدهدباغبان حتی باغش را هم غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند. جاده زندگي نبايد صاف و هموار باشد وگرنه خوابمان مي برد! دست اندازها نعمت بزرگي هستند..
💕💕💕
💟 ایستگاه تفکر‼️
💯اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد،ﻗﻄﻌﺎًمیمیرد..
☑️ﭼﻪ دردرﯾﺎ،ﭼﻪ دررویا
♨️چه دردروغ،ﭼﻪ درﮔــــﻨﺎﻩ
⚠️مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮیم!!
🔰خــــدایا دستم رابگیر
تاآب ازسرم نگذشتــــه
✍🏻مراقب زبانت باش
زبان وزنش کم
و گناهش بیشمار است
چه بسا دل ها💔 که شکست!
آبروها که ریخت!
و زندگی ها که تباه شد.
✴️ غرور،و خودخواهی ،
نماینده شکست است...
هرموقع غرورت قیام کرد،
منتظرشکست باش...
✳️ از هر دست بدی
از همون دست ميگيری!
ﻣﮕﺮ میشود ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﻭ ﻗﻠﺒﺖ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ!
ﻣﮕﺮ میشود ﭼﺸﻤﯽ ﺭﺍ بگریانی
ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ!
ﻣﮕﺮ میشود ﺫﻫﻨﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ
ﻭ ﺫﻫﻨﺖ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ!
#مواظب_گفتارمون_باشیم!🍃✨
💕💕💕
مثل خدا باش …
خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن !
مثل خدا باش ،
با مظلومان و درمانده گان دوستی کن …
مثل خدا باش ،
عیب و زشتی دیگران را فاش نکن …
مثل خدا باش ،
در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن …
مثل خدا باش ،
بدون توقع و چشمداشت نیکی کن …
مثل خدا باش ،
بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن …
مثل خدا باش ،
با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن …
مثل خدا باش ،
اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش …
مثل خدا باش ،
برای اطرافیانت دلسوزی کن …
مثل خدا باش ،
مهربان تر از همه
💕💕💕