#کلام_بزرگان
غصّهی رزق فردایت را نخور•🌾
خدا عبادت وعدهی بعد را نخواسته
است،ولی ماروزی سالهای بعدراهم
میخواهیم!!
درحالی که معلوم نیست تایک
وعدهی بعدزندهباشیم•🌥•
🖌°•حاجاسماعیلدولابی
✨💕💕💕
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ!!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻦ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﯽ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ،
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!!
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!!
ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿﺰ
ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ،
ﺑﻌﺪﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﯼ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ!
💕💕💕
دنیا قشنگ تر بود اگر🌸🍃
آدمها مثل سایه هایشان صاف و یکرنگ بودند!!
بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت...
حال، باید دنبال یکی گشت که
نه آدم باشد...
نه انسان باشد...
نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق...
پشت سایه اش خنجر نباشد برای دریدن...
هیچ نگوید...
فقط همان باشد که سایه اش میگوید: "صاف و یکرنگ"🌸🍃
💕💕💕
#منبر_بزرگان
ادب دعا اینه که قبل از اینکه چیزی از خدا بخوای از خدا تشکر کنی
بابت چیزایی که داری؛
و اِلا بی ادبیه...
دعای بی ادب هم که مستجاب نمیشه!
[استادپناهیان]
💕💕💕
به نظر شما کدوم یک از دیالوگ ها قشنگ تره؟؟؟
1- پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت بهت زنگ میزنه باس جوابشو بدی...
حشمت فردوس-ستایش۲
2- هاردی : فردا دم آفتاب اعداممون می کنن. لورل: کاش فردا هوا ابری باشه…
3- تن تن: یه خبر خوب دارم یه خبر بد. هادوک: خبر بد چیه؟ تن تن: همش یه گلوله داریم. هادوک: و خبر خوب؟ تن تن: هنوز یه گلوله داریم!
4- شهاب حسینى: داشتم به صدات گوش میدادم؛ حواسم به حرفات نبود!
5- گفت: خیلی میترسم!
گفتم: چرا؟
گفت: چون از ته دل خوشحالم… این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم: آخر چرا؟
و او جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
بادبادک باز – خالد حسینی
6- یه مورچه صدبارم که دونه اش بیفته صد دفعه ورش میداره…
واسه چی؟!!!
واسه اینکه امید داره… (پسرخاله)
7- ژان رنو :تا حالا کسیو کشتی؟
دنیرو: نه، فقط یه بار با احساساته یه زن بازی کردم....
8- خسرو شکیبایی می گفت:
بعضی وقت ها یکی طوری تو رو میسوزونه
که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه
ک هزاران نفر نمیتونن روشنت کنن!!!
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روایت سوزناکی از فرزند شهیدی که به حاج قاسم میگفت بابا!
▪️ فرزند شهید مدافع حرم حسین بواس؛ همون بچه ای که تو نماز به حاج قاسم گل می داد.
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 79 قبول اعمال 🔶 به اینجا رسیدیم که به نتیجه رسیدن در امور دنیایی لزوما به "تلا
#افزایش_ظرفیت_روحی 80
🔶 اگر ما نگاه خودمون رو به زندگی و امتحان درست کنیم یکی از اثرات خیلی مهمش اینه که کاملا وابسته و آویزان خدا خواهیم شد.
✅ وقتی انسان به مقدرات و امتحانات الهی نگاه میکنه ناخودآگاه از خود بیخود میشه و خود بینی و تکبرش فرو میریزه.
🔹 همونطور که گفته شد گاهی اوقات دستگاه امتحان خدا به یه بنده خوب اجازه نمیده که یه کار خوبی که قصدش رو داشته انجام بده.
مثلا گاهی خدا اجازه نمیده که یه بنده خوب، برای نماز شب بیدار بشه.
چرا؟
🔵 چون الان دستگاه امتحان میگه که اون آدم اگه الان برای نماز شب بلند بشه دچار عجب شده و خراب میشه.
🔶 دستگاه امتحان میگه: این آدم هنوز بلد نیست که امتحان #عجب رو به درستی پس بده.
برای همین اگه چند بار دیگه نماز شب بخونه دچار عجب میشه و از بین خواهد رفت.
فعلا ظرفیت پیدا نکرده و برای همین نباید امتحان عجب ازش گرفته بشه.
پروانه های وصال
#هوالعشق❤ ️ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #ادامه_قسمت_پنجاه_و_هفتم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به روایت حانیه...
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
یه هفته از اون اتفاق میگذشت و من جرأت نداشتم از خونه برم بیرون ، فقط فاطمه و بچه ها چندبار اومده بودن دیدنم و جالب بود برام که بین شقایق و یاسمین و نجمه تنها کسی که به نمازخوندن و حجاب من ایراد نمیگرفت شقایق بود.
عموهم که هرچی بهش زنگ میزدم بر نمیداشت و این بیشتر نگرانم میکرد.
.
.
.
مامان_ حانیه جان. مامان. بیا تلفن
_ کیه؟
مامان_ فاطمه
سریع دوییدم سمت تلفن
_ سلااااام .
فاطمه_ سلام خانوم. خوبی؟
_ مرسی عزیزم تو خوبی؟
فاطمه_ فدات. باخوبیت. میگما خانوم گل. امروز کلاس ، میای؟
_ مگه چهارشنبس امروز؟
فاطمه_ اره
_ وای نه فاطمه. میترسم.
فاطمه_ از چی میترسی ؟ اون موقع تنها بودن خطرناک بود، وگرنه اگه از کوچه های خلوت نری و دیروقت هم نباشه که چیزی نمیشه. تازه من با بابام میایم دنبالت .
_ نه مزاحم نمیشم
فاطمه_ ساعت 4/5 حاضر باش .خدانگهدارت.
منتظر هیچ مخالفتی از جانب من نشد و زود تلفن رو قطع کرد، منم دیگه بیشتر تو خونه موندن رو جایز ندونستم و بیخیال این ترس مسخره شدم.
_ مامان. من بعدازظهر با فاطمه میرم کلاس.
مامان_ باشه. راستی میخوام به امیرعلی بگم به دوستش زنگ بزنه دعوتشون کنه، که یه تشکریم کرده باشیم، بلاخره اگه اون نبود الان......
بدون اینکه حرفش رو تموم کنه ، پشتش رو به من کرد و مشغول ادامه گردگیریش شد.
نمیدونم چرا ولی دوست داشتم دوباره اون پسره رو ببینم ولی از طرفی نمیتونستم غرورمو بشکنم و دوباره تشکر کنم.
_ حالا نمیشه بیخیال شیم.
مامان_ خجالت بکش. خیر سرت جونتو نجات داده. از ادب و نزاکت به دوره.
_ اووووووو. حالا انگار منو از تو دهن اژدها دراورده.
مامان_ کمتر از دهن اژدها نبوده ، اگه اون نرسیده بود معلوم نبود الان کجا بودی.
راست هم میگفت، اگه اون نبود معلوم نبود چه بلایی سر من میومد.
مثله بچه های تخص شونمو بالا انداختم و گفتم_ هرجور دوست داری
.
.
.
در رو که باز کردم، همزمان فاطمه اینا رسیدن .
شیشه رو کشید پایین.
فاطمه_ سلام خانوم ترسو
چپ چپ نگاهش کردم، اما جلوی باباش روم نشد چیزی بهش بگم.
سوار شدم و بدون کوچیک ترین توجه ای به فاطمه رو به باباش گفتم _ سلام. خوبید؟ خاله جان خوبن؟
بابای فاطمه _ سلام دخترم. ممنون شما خوبی؟ خاله هم خوبن سلام رسوندن.
_ ممنونم.
فاطمه _ قدیمیا میگفتن که جواب سلام واجبه ظاهرا
_ علیک
فاطمه_ خب؟ چه خبرا؟ خوش میگذره خوردن و خوابیدن؟
_ بزار برسیم کاملا خبرا رو برات شرح میدم
پرو خانوم.
.
.
.
با دیدن مسجد دوباره اون اتفاق برام تداعی شد. "ای خدا اخه من چرا همش باید ضایع بشم جلوی این پسره؟"
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#ح_سادات_کاظمی
پروانه های وصال
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_پنجاه_و_هشتم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ یه هفته از او
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_نهم
به روایت حانیه..... .
❣❣❣❣❤️❤️❤️❤️❣❣❣❣
مامان_ حانیه بیا این میوه هارو بزار رو میز. الان میان دیگه.
داشتم از استرس میمردم ، وای اصلا نمیدونستم چرا. وای خدا.
مامان به فاطمه هم گفته بود بیاد که هم کمک کنه هم پیش آقاشون باشه😂
یعنی چقدر جالب و شیرین بود عشق این دوتا .
میوه هارو از مامان گرفتم گذاشتم رو میز و بعد هم رفتم از پشت پنجره خیره شدم به حیاط. با نشستن دستی روی شونم. جیغ کشیدم و برگشتم عقب.
فاطمه_ چته دیوونه؟ عه
_ عه خب ترسیدم.
فاطمه_ چرا انقدر بی قراری؟ خبریه؟
_ چه خبری؟
فاطمه_ چمدونم والا. گفتم شاید خبر لیلی و مجنونی چیزی باشه.
_ مسخره
فاطمه_ نه جدا.
واقعا احتیاج داشتم با یکی حرف بزنم. دسته فاطمه رو گرفتم و کشیدمش تو اتاق.
_ خب. قول بده به کسی نگی.
فاطمه_ همین الان میرم میگم
_ عه توام.
کل ماجرا رو براش تعریف کردم. از دربند گرفته تا ماجرای مسجد و اون شب رو که خودش میدونست.
فاطمه_ خب؟
_ خب به جمالت بالام جان.
فاطمه_ این چیش بده؟
_ بابا من روم نمیشه دیگه به این بگم سلام.
با صدای زنگ در که خبر از اومدنشون داد استرس منم بیشتر شد . عادت نداشتم تو مهمونیا چادر سرم کنم. یه تونیک آبی تا زیر زانو با شال و شلوار مشکی.
با فاطمه رفتیم دم در کنار مامان و بابا و امیرعلی برای استقبال.
بعد از سلام و علیک و آشنایی خانواده ها که با اب شدن من همراه بود، با مامان رفتیم تو آشپزخونه برای پذیرایی.
مامان_ بیا این چایی ها رو ببر.
_ نه.
مامان_ چی نه؟
_ من نمیبرم.
مامان _ حرف نزن بدو.
بعدم سریع سینی چای رو داد به من و خودش از آشپزخونه رفت بیرون
امیر علی هم طبق معمول شد فرشته نجات منو اومد سینی چای رو از من گرفت و رفت . منم شالمو مرتب کردم و رفتم بیرون.
همه مشغول بودن و خیلی زود باهم صمیمی شده بودن. مامان با خانوم حسینی (مامان امیرحسین ) بابا هم با اقای حسینی. فاطمه و پرنیان هم با هم. پرنیان دخترخوبی بود ولی من ازش خجالت میکشیدم چون فکر میکردم الان اونم همه چیزو میدونه. امیرعلی چایی هارو تعارف کرد و رفت نشست پیش امیرحسین.
فاطمه و پرنیان داشتن حرف میزدن اما اصلا متوجه صحبتاشون نمیشدم چون اصلا تو حال و هوای اونجا نبودم همش نگران بودم دوباره یه سوتی بدم و ابروم بره. چندبار هم منو به بحثشون دعوت کردن اما هربار تشکر کردم و گفتم نظر خاصی ندارم و ترجیح میدم شنونده باشم.......
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_نهم
#ح_سادات_کاظمی
#نماز_شب
#آیت_الله_تهرانی
🔹سالک باید غبار و زنگار کثراتی را که در روز بر دل او مینشیند، با اشک و آه و در خلوت شبانه با حضرت پرودگار، صیقل زده و جام دل را از شراب وحدت لبالب(لبریز) کند.
📚نور مجرد،جلد ۱،ص۶۶۶
💕💕💕
امام علی علیه السلام فرمودند:
اگــر آسمـان هــا و زميـن، راه را
بر بنده اى ببندند
و او تقــواى الهـــى پيشــه كنـــد،
خــداوند حتما راه گشايشى بـراى او
فراهم خواهد كرد
و از جايىكه گمان ندارد روزىاش را
خواهد داد...
غررالحكم، ح ۷۵۹۹
اگر مــردم به هنگامى كه بلاها
بـر آنان فــرود مى آمد و نعمت ها
از دستشان مى رفت،
بــانيت هاى خــوب و دلى مشتـاق
به پروردگارشان پناه مى بردند،
بــى گمــان هــر از دسـت رفتــه اى
به آنان باز مى گشت
و هــر فــاســدى اصـلاح مى شــد...
📚 نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸
💕💕💕
هدایت شده از نَــهاییلْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اقدامات روح الله زم
✅انتشار_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷روزتان معطر به عطر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) 🌷
🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
💚مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مولای مهربونم ✋🌸
خورشیدمن ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
اے آفتاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگرددبہ خواب من
رودها در قلب دریاها
پنهان میشدند
و نسیمها پیام عشق
به هر سو میپراکندند.
و پرندگان در سراسر زمین
نالهی شوق برمیداشتند.
و جانوران هر نیمه ،
با نیمهی خویش
در زمین میخرامیدند.
و یاسها عطر خوش
دوست داشتن را
در فضا میافشاندند.
و اما خدا همچنان تنها ماند
و مجهول ،
و در ابدیت عظیم
و بی پایان ملکوتش بیکس!
و در آفرینش پهناورش بیگانه .
میجست و نمییافت
آفریدههایش او را نمیشناختندش
و خدا چشم براه آشنا بود . . .!
💕💕💕
🌷ضررهای ترک نماز:
🌷۱.زندگی ناگوارمیشود:
ومن اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا.۱۲۴طه
زندگی تنگ و ناگوارمیشود
🌷۲.شیطان همدمش میشود:
ومن یعش عن ذکرالرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین۳۶ و۳۷زخرف
🌷۳.باعث جهنم میشود:
قالوالم نک من المصلین.۴۳مدثر
🌷۴.اذانادیتم الی الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذالک بانهم قوم لایعقلون.۵۸مائده
جدی نگرفتن نماز،ازبی عقلی است
💕💕💕
#تلنگر
•
•[یادت باشه
دوتا چشم مهربون
همیشه مراقب توست
همیشه داره نگات می کنه
وقتی راه میری
وقتی می خوابی
حتی
وقتی داری #گناه می کنی!]•••
#یاستارالعیوب
✧═════•❁❀❁•═════✧
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍂🍂
🍂
☄ گناهی که از ثواب سبقت می گیرد ...
🎤 استاد ؛ سید کاظم روح بخش
🔰نهج البلاغه ، حکمت 46
『💙͜͡🌿』
#حرفدلی🌱
یهزمانیاگهخواستیبراےخدادلبریکنی
اگهراهشوبلدنبودی،اگهکمآوردی
مناجاتامیرالمؤمنینروبخـون..
اصلاراهعشقبازےبینخالقومخلوقِ...
مناجـاتبخونید...
سرسجادهبرید،صداشکن...
خالقمن،قویترین،صاحبمن
مولاےمن...
بیاوطبیبحالناآروممخلوقتشو...
#مولاعلے
#عاشقانهمولا
💕💕💕