پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_نود_چهار: سرزمین عجایب وارد مغازه شدم و دقيق اطراف رو گشتم ... هر طرف رو که
#مردی_در_آینه
#قسمت_نود_پنج: کلمات صادقانه
چندين بار نشست ... ايستاد ... خم شد ... و پيشانيش رو روي زمين گذاشت ... سه مرتبه دست هاش رو تکان داد و سرش رو به اطراف چرخوند ... و دوباره پيشانيش رو گذاشت روي زمين ...
چند دقيقه پيشانيش روي زمين بود تا بلند شد ... شروع کرد به شمردن بند انگشت هاش و زير لب چيزي رو تکرار مي کرد ... و در نهايت دست هاش رو آورد بالا و کشيد توي صورتش ...
مراسم عجيبي بود ... البته مراسم عجيب تر از اين، بين آئين هاي مختلف ديده بودم ... يهودي ها ساعت ها مقابل ديوار مي ايستادن و بي وقفه خم راست مي شدن و متن هايي رو مي خوندن ...
یه عده از هندوها با حالت خاصي روي زمين مي نشستن و طوري خودشون رو تکان مي دادن که تعجب مي کردم چطور هنوز زنده ان و مغزشون از بين نرفته ...
يا بودائي ها که هزار مرتبه در مقابل بودا سجده مي کنن ... مي ايستن و دوباره سجده مي کنن ... و دست هاشون رو حرکت ميدن، بهم مي چسبونن، تعظيم مي کنن ... و دوباره سجده مي کنن ...
همه شون حماقت هايي براي پر کردن وقت بود ...
بلند شد و شروع کرد به جمع کردن پارچه اي که زير پاش انداخته بود ... و اون تکه گلِ خشک، وسط پارچه مخفي شد ...
جمعش کرد و گذاشت روي ميز ... و پارچه روي دوشش رو تا کرد ... اومد سمت تخت ها که تازه متوجه شد بيدارم و دارم بهش نگاه مي کنم ...
- از صداي من بيدار شدي؟ ...
- نه ... کلا نمي تونم زياد بخوابم ... اگه ديشب هم اونقدر خسته نبودم، همين چند ساعت هم خوابم نمي برد ...
- با خستگي و فشار شغلي که داري چطور طاقت مياري؟ ...
چند لحظه همون طوري بهش خيره شدم ... نمي دونستم جواب دادن به اين سوال چقدر درسته ... مطمئن بودم جوابش براي اون خوشايند نيست ...
- قبل خواب يا بايد الکل بخورم يا قرص خواب آور ... و الا در بهترين حالت، وضعم اينه ... فعلا هم که هيچ کدومش رو اينجا ندارم ...
نشست روي تخت مقابلم ...
- چرا قرصت رو نياوردي؟ ...
يکم بدن خسته ام رو روي تخت جا به جا کردم ...
- نمي دونستم ممنوعیت عبور از مرز داره یا نه ... از دنيل هم که پرسيدم نمي دونست ... ديگه ريسک نکردم ... ارزشش رو نداشت به خاطر چند دونه قرص با حفاظت گمرک به مشکل بخورم ...
- اينطوري که خيلي اذيت ميشي ... اسمش رو بگو بعد از روشن شدن هوا، اول وقت بريم داروخونه ... اگه خودش پيدا شد که خدا رو شکر ... اگه خودشم نبود ميريم يه جستجو مي کنيم ببينيم معادلش هست يا نه ... جای نگرانی نیست، پزشک آشنا می شناسم ...
خيلي راحت و عادي صحبت مي کرد ... گاهي به خودم مي گفتم با همين رفتارهاست که ذهن ديگران رو شست و شو ميدن ... اما از عمق وجود، دلم مي خواست چيز ديگه اي رو باور کنم ... صداقت کلمات و توجهش رو ...
- از ديشب مدام يه سوالي توي سرم مي گذره ... که نمي دونم پرسيدنش درست هست يا نه ... مي پرسم اگه نخواستي جواب نده ...
ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- بپرس ...
- اگه با گروه هاي توريستي مي اومدي راحت تر نبودي؟ ... اينطوري جاهاي بيشتري رو هم مي تونستي ببيني ... بگردي و تفريح کني ... الان نود درصد جاهايي که قراره ما بريم تو نمي توني بياي تو ... يا توي محل اقامت تنها مي موني يا پشت در ...
بالشت رو از زير سرم کشيدم ... نشستم و تکيه دادم به ديواره ي بالاي تخت ...
- قبل از اينکه بيام مي دونستم ... دنيل توضيح داد برنامه شون سياحتي نيست ...
دیگه چهره اش کاملا جدی شده بود ...
- تو نه خاورشناسي، نه اسلام شناس ... نه هيچ رشته اي که به خاطرش اين سفر برات مهم شده باشه ... پس چي شد که باهاشون همراه شدي؟ ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_نود_پنج: کلمات صادقانه چندين بار نشست ... ايستاد ... خم شد ... و پيشانيش رو ر
#مردی_در_آینه
#قسمت_نود_شش: آخرین امام
سکوت، فضاي اتاق رو پر کرد ... چشم هاي اون منتظر بود ... مغز من در حال پردازش جواب ... از قبل دليل اومدنم رو مي دونستم اما گفتنش به اون ... شايد آخرين کار درست در کل زمين بود ...
براي چند لحظه نگاهم رو ازش گرفتم ...
- ببخشيد ... حق نداشتم اين سوال رو بپرسم ...
نگاهم برگشت روش ... مثل آدمي نبود که اين کلمات رو براي به حرف آوردن يکي ديگه به زبان آورده باشه ... اگر غير اين بود، هرگز زبان من باز نمي شد ...
نفس عميقي کشيدم ... و تصميم گرفتم باهاش حرف بزنم ... داشتم به آدمي اعتماد مي کردم که کمتر از 24 ساعت بود که اون رو مي شناختم ...
- من اونقدر پولدار نيستم که براي تفريح، سفر خارجي برم ... اين سفر براي من تفريحي و توريستي نيست ... اومدم ايران که شانسم رو براي پيدا کردن يه نفر امتحان کنم ...
- براي پيدا کردي کي اومدي؟ ...
- مهدي ... آخرين امام شما ... پسر فاطمه زهرا ...
جا خورد ... مي شد سنگيني بغض رو توي گلوش حس کرد ... و براي لحظاتي چشم هاش به لرزه در اومد ...
- تو گفتي اصلا باور نداري خدايي وجود داره ... پس چطور دنبال پيدا کردن کسي اومدي که براي باور وجودش، اول بايد به وجود خدا باور داشته باشي؟ ...
سوال جالبي بود ... اون مي خواست مبناي تفکر من رو به چالش بکشه ... و من آمادگي به چالش کشيدن هر چيزي رو داشتم ... ملحفه رو دادم کنار ... و حالا دقيقا رو به روي هم نشسته بوديم ...
- باور اينکه مردي با هزار و چند سال زنده باشه ... جوان باشه ... و قرار باشه کل حکومت زمين رو توي دستش بگيره و يکپارچه کنه خيلي احمقانه است ...
يعني از همون جمله اولش احمقانه است ... باور مردي با اين سن ...
اما ساندرز، يه شب چيزي رو به من گفت که همون من رو به اينجا کشيد ... چيزي که قبل از حرف هاي دنيل، خودم يه چيزهايي در موردش می دونستم ... اما نمي دونستم ماجرا در مورد اون فرده ...
من يه چيزي رو خوب مي دونم ... دولت من هر چقدر هم نقص داشته باشه، احمق ها توش کار نمي کنن ... و وقتي آدم هايي مثل اونها مخفیفانه دنبال يه نفر مي گردن، پس اون آدم وجود داره ... هر چقدر هم باور نسبت به وجود داشتنش غيرقابل قبول باشه ...
مي خوام پيداش کنم ... چون مطمئن شدم و به اين نتيجه رسيدم که اگه بخوام به جواب سوال هام برسم و حقيقت رو پيدا کنم ... بايد اول اون رو پيدا کنم ...
من تا قبل، فکر مي کردم حمله به عراق و از بين بردن سلاح هاي کشتار جمعي فقط يه بهانه بوده ... چون هيچ چيزي هم پيدا نشد ... و تنها دليل هايي که به ذهنم مي رسيد اين بود که دولت براي به چنگ آوردن منابع زير زميني عراق و تسلط روي منطقه به اونجا حمله کرد ... چون عراق دقيقا وسط مهمترين کشورهاي استراتژيک خاورميانه است ...
اما بعدا فهميدم اين همه اش نیست ... و در تمام اين مدت، اهداف مهم ديگه اي وسط بوده ... اين سوال ها ذهنم رو ول نمي کنه ... نمي تونم حقيقت رو اين وسط این همه نقطه گنگ پيدا کنم ...
چهره اش خيلي جدي شده بود ... نه عبوس و در هم ... مصمم و دقيق ...
- چرا براي پيدا کردن جواب، همون جا اقدام نکردي؟ ... و اين همه راه رو اومدي دنبال شخصي که هيچ کسي نمي دونه کجاست؟ ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
گاهی دلمان تنگ می شودومشکلات فرصت نفس ڪشیدن را ازمامی گیرد
آرام زمزمه ڪنیم:
حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيْلُ
الله براى ماكافى است
و بهترين كارساز است
⭐️✨
#تلنگرانہ💥
از شیطان پرسیدند:
گمراه ڪردن شیعیان چه سودے دارد؟
گفت: || امام || اینها ڪه بیاید
روزگار من سیاه خواهد شد
اینها ڪه ||گناه|| میڪنند امامشان|| دیرتر||
مےآید...!🍃🌑
#بهخودمونبیایم⏰‼️
💕💚💕
🍃❤️ از فضایل #نماز_شب ❤️🍃
ادامه هفتادوپنج فایده وفضیلت با #نماز_شب👇👇
41. طولانی بودن وقوف در حال نماز وتر، موجب کوتاهی توقف در قیامت است.
42. #نماز_شب، قبر نماز شب خوان را تبدیل به باغی از باغ ها و نخلستان های بهشت می کند.
43. #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را مکررا سفارش به #نماز_شب می کردند.
44. کسی که برای #نماز_شب بلند شود و خانواده و بچه هایش را هم بلند کند و با هم #نماز_شب بخوانند، همه آنان جزو ذاکران خداوند نوشته می شوند.
45. #نماز_شب، باعث داخل شدن به بهشت می شود.
46. خداوند از نور خودش به نماز شب خوان می پوشاند.
47. #نماز_شب، سبب دوستی ملائکه و انبیا است.
48. #نماز_شب ، سبب ناراحتی شیطان است.
49. #نماز_شب ، باعث ازدیاد ایمان است.
50. #نماز_شب، موجب قبولی اعمال است.
51. #نماز_شب ، سبب برکت رزق و روزی است.
52. #نماز_شب ، باعث معرفت و شناخت خداوند است.
53. #نماز_شب ، اسلحه مؤمن است بر ضد دشمنان (رزمندگان با نماز شب، بر دشمنانِ تا بن دندان مسلح، غالب و پیروز شدند).
54. #نماز_شب ، شفیع نزد ملک الموت است.
55. #نماز_شب، سبب اجابت دعاست.
56. #نماز_شب ، سبب راحتی جان کندن است.
57. #نماز_شب، چراغ و فرشِ قبر است.
58. #نماز_شب ، جواب نکیر و منکر در قبر است.
59. #نماز_شب ، سایه بالای سر انسان در قیامت است.
60. #نماز_شب، تاجی است بر سر انسان در قیامت.
61. #نماز_شب، لباسی است بر بدن انسان در قیامت.
62. #نماز_شب ، نوری است در جلو پای نماز شب خوان در قیامت.
63. #نماز_شب ، ساتری است بین نماز شب خوان و سایر مردم در قیامت.
64. #نماز_شب، دلیل و حجت مؤمن است در پیشگاه پروردگارش.
65. #نماز_شب ، باعث سنگینی میزان اعمال انسان است در قیامت.
66. #نماز_شب ، سبب عبور از پل صراط است.
67. #نماز_شب ، کلید درب های بهشت است.
68. #نماز_شب، باعث رهایی از آتش جهنّم است.
69. #نماز_شب ، موجب طولانی شدن عمر است.
70. #نماز_شب، سبب گشایش و وسعت زندگی است.
71. به فرموده #امام_صادق علیه السلام : نماز شب خوان، جزو شیعیان ماست.
72. #نماز_شب، به انسان عزّت و آبرو می دهد (و قرب و منزلت او را نزد مردم بالا می برد).
73. بهترین قیام ها، قیام برای نماز شب است.
74. بهترین بیتوته ها و شب زنده داری ها، مشغول شدن به نماز در دل شب است.
75. #خداوند در بهشت بر #نماز_شب خوانان تجلّی می کند و پاداش آنها را خودش می دهد.
فصل چهارم: بالاترین و عالی ترین فضایل و برکات #نماز_شب
#پایان
💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب با تمام یک رنگیش
چه ساده آرامش میبخشد
چه خوب میشد ما هم مثل شب باشیم
یکرنگ ولی آرام بخش
خدایا همهی ما راعافیت بخیر بگردان
🌟شبتــون در پنـــاه خــدا 🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهۍ ڪہ امروز
مهربانۍ رسمتون باشہ
موفقیت سهمتون
خوشبختۍ حقتون باشہ
خیرو برڪت
تو زندگیتون جارۍ
و تنتون سلامت باشہ
سلام دوستان خوبم✋
امروز تون سرشار از شادۍ🌸
زندگى زيباست ...
يك روز ، يك ساعت، يك دقيقه
هرگز دوباره برنميگردد ...
پس لطفاً از نزاع دورى كن
از عصبانيت پرهيز كن
عاشقانه صحبت كن
و مهربانیت را همه جا پخش كن ...
💕❤️💕
✅حقالناس که فقط پول نیست
تا اسم « #حق_الناس » میاد فوری یاد پول و بدهی میافتیم. بعد هم با افتخار میگیم «خب خدا رو شکر من که حق کسی رو نخوردم»
چرا فکر نمیکنیم خیلی چیزها میتونه حقالناس باشه؟ مثلا رعایت نکردن حجاب، #غیبت کردن، گرفتنِ وقت دیگران یا شکستن دلشون... حالا اگه این دلی که شکستیم دل امام زمانمون باشه چی؟
💕🧡💕
✨﷽✨
🌼حکایت خواندنی
✍فرزند آیت الله علامه امینی(ره) صاحب کتاب “الغدیر” می گوید: پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، شب جمعه ای او را در خواب شاد و خوشحال دیدم. پس از سلام و دست بوسی گفتم: در آنجا چه عملی باعث نجات و سعادت شما شده است؟ کتاب الغدیر یا سایر کتاب ها یا تاسیس و بنیاد و کتابخانه امیر المومنین(ع)؟
مرحوم علامه تاملی کردند و فرمودند: فقط زیارت عاشورا! گفتم: اکنون روابط بین ایران و عراق تیره است و راه کربلا بسته است. چه کنم؟ فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین(ع) برپا می شود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین(ع) را به تو می دهند.
سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها گفته ام و اکنون توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت ترک و فراموش مکن. مرتب زیارت عاشورا را بخوان و برخودت وظیفه بدان.
📚 طرحی نو از زیارت عاشورا، ص۲۱۰
💕💚💕
✨﷽✨
🌼مرگ ناگهانی واهمیّت صلوات
✍مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید:
روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی. امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید. آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان. هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و از شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید.
📚 الخرایج والجرایح: ج ۲، ص ۶۶۵،
💕💛💕
⚠️ #تلنگرانه
هر روز میشنویم آلودگی هوا از مرز هشدار گذشته...
مگر نه این است که هوای بدون تو نفس کشیدن ندارد ؟؟؟
⌛️قرن هاست که دنیا چشم به راهِ بارشِ توست، حضرت باران ....
تا بباری و بشویی هر چه ناپاکی و زشتی و پلیدی است ...
چشم به راه روزی که رنگینکمانی زیبا از گوشه آسمان آبی به روی جهانیان لبخند بزند و بر روزهای خاکستری دنیا رنگ صلح و آرامش و شادی بپاشد😍
روزی که از آن پس برگِ تقویمِ دنیا پر شود از عطر نرگس ...🌹
🥀هفته ای دیگر بدون رؤیت ماه رویت سپری شد!
آلوده ایم حضرت باران ظهور کن ....✨
🌸وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَک، وَاَحْىِ بِهِ عِبادَک ....🌸
💕🖤💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✅ #حرفخودمونی!
بخاطر
تخلف رانندهها نگو جاده خرابه...
بخاطر خطای
مذهبیها؛ نگو دین خرابه و همشون مثل هم اند ..!!
فکر کنیم ببینیم ما برای دین و امام زمانمان چیکار کردیم؟
💕❤️💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✅تلنگر
✍درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام. این را بگفت و روانه شد. خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.
از او بخواه که دارد
و میخواهد که از او بخواهی...
از او مخواه که ندارد
و می ترسد که از او بخواهی...!
💕💜💕