animation.gif
1.12M
در این دنیا دو چیز بهترینند؛
زندگی کردن از سر شوق
و خندیدن از ته دل!
ازصمیم قلبم
در این عصر زیبا هر دو را
برایتان ازخــــداونــد مهربان خواســتارم
عصر بخیـر 🌸
#حجاب_در_آخرالزمان 🔥🌎
امام علی (ع) فرمودند :
در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛
جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه
برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و
کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..)
و از خانه با آرایش بیرون میآیند، اینها
از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد
شده اند و به سوی شهوات میل دارند ..
و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند
و حرام ها را حلال میدانند و (اگر توبه
نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار
میشوند ..
#وسائلالشعیه_ج14_ص19
@parvaanehaayevesaal💕
🌷🍃🌷🍃🌷
️تفکرِ رسیدن به بنبست را باید از بُن، بست .
زندﮔﻴﺖ ﺭﺍ ، ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﻧﻮﺍﺯﯼ؛
ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ، 🌷🍃
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﻤﺎﻥِ ﻣﻮﺳﻴﻘﯽِ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﻣﻬﻤﺎﻥﻫﺎ ، ﻣﯽﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ...
ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ . 🌷🍃
ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﻨﻮﺍﺯﯼ ،
ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﺮﺍی ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﯽ ... .
پس : دم بگيريد از عشق…
و هر چيز ديگر را، بازدم كنيد ...🌷🍃
@parvaanehaayevesaal💕
🌷🍃🌷🍃🌷
️بیاید یه لیست بنویسیم
طوری که هر سطرش با این
کلمه شروع شه: " چقدر خوبه که "...
چقدر خوبه که خـــدای مهربونی دارم
چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم...
چقدر خوبه که سالمم...
چقدر خوبه که خانوادم رو دارم...
چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی اسمون رو ببینم..
چقدر خوبه که میتونم 👫انسانیت درونم رو حس کنم..
چقدر خوبه ک...
بیاین برای یه بار هم که شده،
داشته هامون رو به یاد بیاریم
نه نداشته هامون رو!
@parvaanehaayevesaal💕
@parvaanehaayevesaal💕
🔘 داستان کوتاه
#نمره_نقاشی
پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم، دایرهای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون، دایرهای قرمز کشیده بود و نوشته بود: «پسرم دقت کن!»
فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد. از مدیر پرسید: «میتونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟»
مدیر هم با لبخند گفت: «بله، لطفا منتظر باشید.»
معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد! مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدائی لرزان گفت: «ببخشید، من نمیدونستم...، شرمندهام.»
مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت. اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت: «معلم مون امروز نمرهام رو کرد بیست!» زیرش هم نوشته: «گلم، اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم!»
بیا اینقدر ساده به دیگران نمرههای پائین و منفی ندیم. بیا اینقدر راحت دلی رو با قضاوت غلطمون نشکنیم.
─┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─┅─
animation.gif
2.61M
@parvaanehaayevesaal💕
آسمون دلتون نور بارون
چراغ خونتون روشن
فرداتون قشنگترازهر روز
آسوده بخوابیدکه
خدامواظب همه چیز هست
شبتون زیبا 🌙
آرامش مهمان لحظه هاتون 🌸