#يڪم_نصیحٺ
ماشینٺ کہ جوش میاࢪه
حࢪکٺ نمیکنے!کناࢪزدھ ومےایستے
وگࢪنہ ممکن اسٺ ماشین آتش بگیࢪد
خودت هم همینطوࢪے
وقتے جوش میاࢪے،عصبے وعصبانے میشے؛
تختہ گازنࢪو!
بزن کناࢪ وساکټ باش🥀
🚶
#سلام_ودرود_برشهیدان🌹
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْ
💕💜💕
✅ شهید ابراهیم_هادی و ۱۷شهریور ۵۷
🌸صبح روز ۱۷شهریور با ابراهیم هادی رفته بودیم جلسه مذهبی که ناگهان از اطراف میدان ژاله سر و صدایی بلند شد.
🌺فرياد مرگ_بر_شاه طنين انداز شده بود و ساواکی ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و...
🌼از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد و با موتور رفت سمت بيمارستان سوم_شعبان ، تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان.
🌸ابراهيم را گم کردم! عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم.
🌺آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند.
🌼روز بعد رفتيم بهشت زهرا سلام الله علیها و در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم.
💕💜💕
#مادر_باکلاس
مادر باکلاس بافرزندش به ارامی حرف میزنه و صدای بلند و فریاد زدن رو کلا حذف میکنه وکودکش رو به ارامش دعوت میکنه.
💕💛💕
👌داستان کوتاه پند آموز
💭پدر همراه یک شیخ و بقیه همراهان براى شستن متوفى پسر جوانش حاضر شده بودند تا اینکه آن جوان را شسته و دفن کنند. آن شیخ که مسئول شستن متوفى بود دستور داد تا آنرا از لباسش مجرد کنند ولى عورتش را با پارچه اى بپوشانند تا اینکه شروع به شستنش کنند.
💭 هنگام برداشتن لباس مرده، توجه آنها به دستمالی افتاد که دست راست مرده را پیچانده بود ولى هنگامى که سراغ برداشتن آن دستمال رفتند پدر متوفى بر سر آنها داد و فریاد زد و شرط کرد که براى شستن پسرش هیچکس حق ندارد که آن دستمال را بردارد.
💭 شیخ مسئول درک کرد که یک رازى در آن دستمال نهفته هست ولى بهر حال براى شستن آن مرده بایست آن دستمال برداشته شود، پس در خفاء به همکارانش گفت که هنگام شستن آب زیادى را روى آن دستمال بریزید تا خودبخود از جایش کنده شود. پس او را شستند و آب زیادى را بر روى دست پیچیده شده ریختند و بمحض اینکه آن دستمال شل شد آنرا از جایش بر کند. پدر پس از اینکه دید آنها دستمال را برداشتند بر سر آنها پرخاش کرد و داد و فریاد کشید ولى پس از مدتى به گریه افتاد و به آنها گفت که حقیقت را براىیشان بازگو خواهد کرد تا درس عبرتى باشد براى دیگران.
💭 او گفت که دیشب هنگامى که پسرم وارد خانه شد، من و مادرش که در حال شام خوردن بودیم به او تعارف کردیم که همراه ما بیاید و شام میل کند ولى با عصبانیت جواب داد که من میروم توى اتاقم و به نوکر خانه بگویید که غذایم را توى اتاقم بیاورد. سپس رفت توى اتاقش و در را قفل کرد. نوکر غذایش را آماده کرد و رفت که غذا را نزد او ببرد ولى هر چه در میزد کسى در را باز نمیکرد. من و مادرش نگران شدیم و ما نیز هر چند در میزدیم او در را باز نمیکرد. بسیار نگران شدیم و فهمیدیم که حتما اتفاقى افتاده است، پس قفل در را شکستیم و وارد اتاقش شدیم، ولى منظره اى که دیدم مرا بسیار مبهوت کرد و اى کاش آنرا ندیده بودم !
💭پسر در حال تماشاى تلویزیون و در حالى که ریموت(کنترل) تلویزیون در دست داشت از دنیا رفته بود، ولى مصیبت بدتر از آن این بود که او در حال تماشاى فیلم مبتذل جان خود را از دست داده بود. من رفتم که ریموت را از دستش بردارم ولى هر چه سعى کردم نتوانستم تا اینکه فهمیدم اصلا ممکن نیست. بنابراین تا آنجاییکه توانستم اطراف ریموت که خارج از کف دستش بود را بریدم ولى قسمتى از آن همانطور که الآن میبینید هنوز در دستش باقى است و نمیشود دستش را باز کرد و آنرا بیرون آورد.
سپس آنها پسر را شستند و با همان ریموت آن را دفن کردند!
✅«اللهم و فقنا لما تحب و ترضی و اجعل عواقب امورنا خیرا»؛ خداوندا! ما را به آنچه که خشنودی و دوستی تو در آن است موفق کن و سرانجام کارهای ما را خیرگردان.🌹
💕💜💕
❤️ #در_محضر_بزرگان
🔔 هوا و هوس را ریشه کن
✅ آیت الله بهجت (ره):
آن چیزی که میتواند همه هوا و هوس را یکجا ریشه کن کند و انسان را به تزکیه و تهذیب نفس برساند، یاد مرگ است.
اَللّٰــــھُҐَ عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْᓅَرَجْ
💕🧡💕
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
روزی دربدترین حالت روحی بودم. فشارهاوسختی هاجانم رابه تنگ آورده بود. سردرگم ودرمانده بودم. مستأصل ونگران، باحالتی غریب وروحی بی جان
وبی توان به زندگی خود ادامه می دادم.
همسرم مرا دیدبه من نگاه کردو از من دورشد. چنددقیقه بعدبالباس سرتاپاسیاه روی سکوی خانه نشست. دعاخواندوسوگواری کرد. باتعجب پرسیدم:چراسیاه پوشیده ای؟ چراسو گواری می کنی؟
همسرم گفت مگر نمی دانی او مرده است؟
پرسیدم چه کسی؟
همسرم گفت خدا... خدا مرده است!
باتعجب پرسیدم مگر خدا هم می میرد؟ این چه حرفی است که
می زنی؟
همسرم گفت:رفتارامروزت به من گفت که خدا مرده ومن چقدرغصه دارم حیف از آرزوهایم... اگرخدانمرده پس توچرااینقدرغمگین و ناراحتی؟
اودر ادامه می نویسد:
درآن لحظه بود که به زانو درامدم گریستم. راست می گفت گویا خدای درون دلم مرده بود... بلند شدم وبرای ناامیدی ام ازخداطلب بخشش کردم.
💕💚💕
🌱
تنــهایـے یعنـی،
ڪسـینباشـد
از رنـجهایت برایـش بگویـی،
ےاشـادیهایت را
بـه او ابــراز ڪنـی.
خـداگاهــے
عمــداً انسـان را تنــها مـیگذارد
تا با "خـودش" مـناجـات ڪنیـم:)!
-استـادپناهیـان
💕💜💕
فرق بین یک دوست واقعی
و یک آشنا یا فرد معمولی،
در این است که یک دوست،
موقعی که «وقتش است»
حاضر است؛
ولی سایرین اعم از آشنایان
فقط موقعی که «وقت دارند»
حاضرند...!
💕💙💕
چھل سال است ڪہ عبادت میڪنی..؛
ولی مثل مرغ پَر ڪنده وقتی
مشغول نماز هستی میخواهی زود
سلام بدهی و فرار ڪنی..!
این برای این است ڪہ پروردگار
لذت عبادتش را از تو گرفتہ است...!
آیتاللهحقشناسره🌿
اَللّٰــــھُҐَ عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْᓅَرَجْ╰⊱⊱
💕💚💕