پروانه های وصال
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و سی ام حالا پس از مدتها در
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و سی و یکم
گوشه اتاق خواب روی زمین نشسته و کیفش را مرتب میکرد که در پاشنه درِ اتاق ایستادم و با حالتی موشکافانه پرسیدم: «مجید! چی شده بود که انقدر عصبانی شده بودی؟» سرش را پایین انداخت و نگاهش را میان لایههای کیفش گم کرد تا خط ناراحتیاش را از چشمانش نخوانم و با خونسردی پاسخ داد: «هیچی الهه جان! چیز مهمی نبود. یه چیزی گفت، منم جوابش رو دادم، تموم شد!» دستم را به چهارچوب گرفتم تا کمتر سرم گیج برود و باز پرسیدم: «یعنی برای هیچی انقدر داد و بیداد میکردی؟» سرش را بالا آورد، خواست چیزی بگوید، ولی پشیمان شد که به شوخی اخم کرد و سر به سرم گذاشت: «مرد اگه داد و بیداد نکنه که مرد نیس! باید بعضی وقتا یه خورده داد بزنه تا انرژیاش تخلیه بشه!» و شاید هنوز عقده برخورد تندش با عبدالله به دلم مانده بود که طعنه زدم: «آخه امشب کلاً خیلی بداخلاق بودی! اول که با عبدالله دعوا کردی، بعدم پشت تلفن داد میزدی!» خنده از روی صورتش جمع شد و شاید نمیدانست در برابر طعنه تلخم چه بگوید که در سکوتی غمگین، کیفش را جمع کرد و من نمیخواستم دلش را بشکنم که لب تخت نشستم و با پشیمانیِ پُر نازی صدایش زدم: «مجید! از حرفم ناراحت نشو! خُب دلم برات میسوزه! وقتی میبینم انقدر ناراحتی، نگرانت میشم!» از روی زمین بلند شد، کنارم لب تخت نشست و با لحنی لبریز محبت پاسخ داد: «الهه جان! تو نمیخواد نگران من باشی! تو فقط نگران خودت باش! فقط نگران این بچه باش!» سپس صورت گرفتهاش به لبخندی ملیح باز شد و اوج نگرانی عاشقانهاش را نشانم داد: «همه نگرانی من تویی! اگه دیدی امشب عصبانی بودم، فقط بخاطر خودت بود! به خاطر اینکه همه تن و بدنم برات میلرزه! وقتی میبینم عبدالله یه چیزی میگه که ناراحتت میکنه، به هم میریزم!» ولی از تارهای سفیدی که دوباره روی شقیقه موهای مشکیاش میدرخشید، میتوانستم بفهمم که فشارهای عصبی این مدت، کوه صبر و آرامشش را از پا در آورده که سرم را کج کردم و با صدایی آهسته گفتم: «آخه تو همیشه خیلی آروم و صبور بودی!» که عاشقانه به رویم خندید و دستانم را گرفت تا باور کنم هنوز هم حرارت محبت انگشتانش به جانم آرامش میدهد و پاسخ گلایهام را با چه طمأنینه شیرینی داد: «الهه جان! من هنوزم آرومم، به شرطی که تو آرامش داشته باشی! ولی اگه یه زمانی احساس کنم آرامش تو داره به هم میخوره، دیگه نمیتونم آروم باشم!» و من هنوز کنجکاو ماجرای امشب بودم که مستقیم به چشمانش نگاه کردم و دوباره سراغ تلفن مشکوکش را گرفتم: «پشت تلفن بهت چی گفتن که انقدر ناراحت شدی؟ مگه اونم به من ربطی داشت؟» و او بلافاصله جواب داد: «یه چیزی ازم خواستن که اگه براشون انجام میدادم، باید آرامش تو رو به هم میزدم. منم گفتم نه!» ولی من با این جملات مبهم قانع نمیشدم و خواستم پاپیچش شوم که دستان دلواپسم را میان انگشتان مردانه و مهربانش فشار داد و عاجزانه تمنا کرد: «الهه جان! مگه قرار نشد دیگه به هیچی فکر نکنی؟ یه مسئلهای بود، تموم شد! تو هم دیگه بهش فکر نکن! بخاطر حوریه فراموشش کن!» که دیگر نتوانستم حرفی بزنم، ولی احساس بدی داشتم که نگران همسرم شده و میترسیدم در کارش به مشکلی بر خورده و به روی خودش نمیآورد و همین دلواپسی زنانه و کابوس حماقت پدرم کافی بود که تا نیمههای شب خواب به چشمانم نیاید و فقط به سقف اتاق نگاه کنم، ولی باید به هوای حوریه هم که شده به خودم آرامش میدادم که چند بار آیتالکرسی خواندم تا بلاخره خوابم بُرد.
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹 شهـــید باکری:
رفیق خوب نگاه کن!...
آنجا زمان بعد از ماست!
عدهای فراموش میکنند و از ما بودن، پشیمان میشوند...
و عدهای ما برایشان نردبان میشویم...
و عدهای دیگر در فراقمان میسوزند...
چه آیندهی دشواری در انتظار جا ماندههاست...
🍁🍂🍂🍂
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب شب
♨️ #تاجگذاری امام زمان عج الله تعالی فرجه
♨️#ترکی_فارسی
زنده کن با خنده هات این خاکُ
این کویر خشک و بی سامونُ
من انتظار می کشم بارون
کاه به گلزار شود گر تو به گلزار آییی
نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی
دلای مرده با تو زنده میشه
دل منم بهاریه همیشه
می پیچه با تو بوی گل همه جا
کی گفته با یه گل بهار نمیشه
دلای مرده با تو زنده میشه
دل منم بهاریه همیشه
تو میایی و میفهمه دنیا معنی حقیقی نوروز
من انتظار می کشم اون روز
قال الحیدر ابوتراب
اصحاب المهدی شباب
صاحب اختیاریسن حاکیمیسن
سن ذخیره بنی هاشمیسن
حیدر وار شباهتین صولتده
چکیب سن
سینسی سینایه دییر
قامتی طوبایه دییر
یاریمیزین بیر نفسی
عمر مسیحایه دییر
قسمت دوم
🌸#ترکی_فارسی
شده امشب دل ماغرق مسرت
آمده از آسمان صوت بشارت
شده زهرا وعلی ازدل و جان شاد
چون که امشب آمده عید امامت
عهد غصه ها تمام است
ذکر شیعه این کلام است
امشب برتمام دنیا
مهدی سرور و امام است
🌸مولا مولا یامهدی
قدسیان کرده به پابزم طرب را
پرشده زنور حق عالم بالا
متبرک شده از غنچه نرگس
عالم خاکی و هم عالم عقبا
غنچه واشده به بستان
دنیا گشته نور باران
بلبل شاد و نغمه خوان شد
گشته عالمی خرامان
🌸مولا مولا یامهدی
مهدی چون گل بهار است
قلب شیعه را قرار است
امشب در سمای ایمان
مهدی ماه گلعذار است
#ترکی
نهم ماه ربیع عید ولادی
مهدی صاحب زمان نورهدادی
باشینا قویدی آقا تاج امامت
بوگجه حجت حق درده دوادی
سن سن گوزلرین ضیاسی
سن سن دیللرین صفاسی
تبریک صاحب زمانه
اولدون عالمین آقاسی
🌸مولا مولا یامهدی
گل آقا جیسملره دوباره جان ویر
کعبه بامیندن اوزون بیرده اذان ویر
گل بقیعه تجلیل ایله دورد امامی
فاطمه قبرینی عشاقه نشان ویر
گل ایت عالمی گلستان
شیعه دردینه قیل درمان
چک بیلدن او ذوالفقاری
ای منتقم شهیدان
🌸مولا مولا یامهدی
🍂🍁🍂
🌤ویژه #9ربیع_الاول
🌸آغاز امامت #امام_زمان (عج)🌸
🌹 #شعر_مهدوی
🌷آقا مبارک است رَدای امامتت
ای غایب از نظر به فدای امامتت
می خواستند حق تو را هم قضا کنند
کَذاّبها کجا و عبای امامتت
ما زنده ایم از برکات ولایتت
ما عهد بسته ایم به پای امامتت
از روز اولی که رسیدیم زین جهان
گشتیم آشنا به صدای امامتت
این روزها هوای تو را کرده ام بیا
ماییم یاکریمِ هوای امامتت
آقا بیا تقاصِ شهیدان به پای توست
آقا فدای کرببلای امامتت
تا روزِ بازگشتِ تو سیدعلی شده
🌷 پرچم به دوش، زیرِ لوای امامتت
🌷🍃
✍امام محمد باقر ( ع) فرمودند:
هر کس خوش نيت باشد،
روزیاش افزايش میيابد ..
و هر كس با خانوادهاش خوشرفتار
باشد، بر عمرش افزوده میگردد ..
هر كس بر خدا توكل كند،
مغلوب نمیشود ..
و هر كس از گناه به خدا پناه برد،
شكست نمیخورد ..
افزايش نعمت از جانب خداوند
قطع نمیشود، مگر اينكه
شكر از جانب بندگان قطع گردد ..
📚بحارالانوار، ج ۶۸، ص۵۴"
┄┅┅❅🍁🍂🍁❅┅┅┄
✨﷽✨
✍در زمان پهلوی میخواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس، شوراى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب میشد، به اطلاع صاحبان خانهها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار میخریم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود، هيچكس بهجز مرحوم آیت الله حسینعلی راشد تربتی اعتراض نكرد،
اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد و گفتند: فقط یک آخوند، اعتراض كرده، بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند تا به بهانه این اعتراض او را تحقیرش نمايند. نزد ایشان آمدند، بعد از سلام و احوالپرسى پرسيدند اعتراض شما چيست؟ گفت: حقيقتش اين است اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خریدهام و در اين مدتزمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد کردهاید، زياد است! من راضى نيستم از بیتالمال مردم قيمت بيشترى براى خانهام بگيرم.
بهت و تعجّب همه را فراگرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقلیتهای دينى بود، از جا برخاست و مرحوم راشد را بوسيد و گفت: اگر اسلام اين است، من آمادهام براى مسلمان شد.
📚با اقتباس و ویراست از کتاب جرعهای از دریا
✅کانال استاد قرائتی
🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بر چهرہ
💗پر ز نور مهدی صلوات
🌸بر جان و دل
💗صبور مهدی صلوات
🌸تا امر فرج
💗شود مهيا بفرست
🌸بهر فرج
💗و ظهور مهدی صلوات
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
🌸🍃