پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــان #طـــعم_سیبـ به قلم⇦⇦ 🌹 #مریم_سرخه_ای 🌹 قسمٺـ
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق
رمــــــــــان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسٺـ بیستـ و پنجم:
اتوبوس توقف کرد مسافرا پیاده شدن...
چمدون ها روی زمین بود.
از بین چمدون ها چمدون خودمو از دور دیدم و رفتم سمتش برش داشتم و دور شدم...
رفتم سمت تاکسی ها...
دوروبرمو نگاه کردم بغض عجیبی منو گرفت حس آدمی رو داشتم که یه عمره از وطنش دوره...
گوشیم توی جیبم شروع کرد به ویبره رفتن...
دایی رضا!!!
ای وای...حتما فهمیده رسیدم تهران...
با بی میلی جواب دادم:
-بله؟
-علیک سلام آقا علی!دیگه مارو قابل نمیدونی!؟
-سلام دایی جان!این چه حرفیه...
-خونه ی ما مگه خونه ی غریبست که میخوای بری مسافرخونه اونم توی شهر خودت!
-نه نه...نمیخواستم مزاحمت ایجاد کنم...
داد زد و گفت:
-این چه حرفیه....زود باش تا نیم ساعت دیگه اینجایی...
بعد هم گوشی رو قطع کرد...نفس عمیقی کشیدم و گوشیو گذاشتم توی جیبم...
راننده تاکسی زد روی شونم:
-دادش کجا میری؟
-نگاهش کردم و ابروهامو انداختم بالا و گفتم:
-تا سه راه چقد میبری؟؟
رفت سمت ماشین سوار شد و گفت:
-بیا با انصاف میبرم.
رفتم سمت ماشین چمدونمو گذاشتم صندوق و راهی خونه دایی شدم...
به نیم ساعت نرسید که رسیدم جلوی خونشون...
نفس عمیقی کشیدم و زنگ درو زدم...
زندایی آیفن رو برداشت و گفت:
-کیه؟؟
-سلام زندایی...
-سلام علی جان بفرما بالا...
درو باز کرد و من پله هارو یکی یکی رفتم بالا...
دایی جلوی در بود...هم عصبی هم ناراحت هم خوشحال...
اومد طرفم محکم بغلم کردو گفت:
-سلام دایی جان!!مارو قابل دونستی بیای؟؟
خندیدم و گفتم:
-دایی این چه حرفیه نگو...
زندایی_ رضا جان انقدر اذیتش نکن خسته شده از دیشب تو راهه...
بعد هم رو کرد بهم و گفت:
-بیا علی جان...بیا داخل...
رفتم داخل خونه و بعد از یه گپ کوتاه و صحبت با دایی و زندایی برای استراحت رفتم اتاق...
نشستم پشت پنجره...
سرمو گذاشتم بین دوتا دستم...
تموم تهران بوی زهرا رو میده...داره دیوونم میکنه...دلم آروم و قرار نداره...میترسم آخر بزنه به کلم!!!!
فکر زهرا و تهران و خاطره ها داشت دیوونم میکرد...
باید سریع کارمو تموم کنم و برگردم پیش مامان و بابا...وگرنه اتفاقی که نباید بیفته میفته...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
⚫آیت الله عبدالکریم حق شناس(ره):
⚫اِنَ اللهَ یَنظُرُ بِالاَسحارِ اِلی قُلوبِ المُتَیَقِظین
⚫ خدای متعال در سحرها به قلبهای شما نظر میکند.
⚫با نماز شب شما را نورانی و منور میکند. پروردگار با نماز شب عمر شما را طولانی میکند. دیگر اینکه نماز شب چراغ قبر شماست، ازینها گذشته رزق فردای شما را میرساند.
📚مواعظ،ج ۳،ص۱۵۳
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🍁🍂🍁🍂
🔴 آخرین دعای حضرت زهرا سلام الله علیها
🔹 اسماء، همسر جعفر طیّار نقل میکند که :
◾️در لحظههای پایانی عمر حضرت زهرا علیها السلام دیدم آن حضرت دستها را به سوی آسمان برآورده، چنین دعا میکند:
🔺 «اِلهی وَ سَیِّدی اَسْئَلُکَ بِالذَّیِنَ اصْطَفَیْتَهُمْ وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فی مُفارَقَتِی اَنْ تَغْفِرَ لِعُصَاةِ شیعَتِی وَ شیعَةِ ذُرِّیَتِی»
🔹«پروردگارا! بزرگوارا! به حق پیامبرانی که آنها را برگزیدی و به گریههای حسن و حسین در فراق من، از تو میخواهم گناهکاران از شیعیان من و شیعیان فرزندان من را ببخشائی...»
📚 الموسوعة الکبری ج۱۵ ص۱۱۷.
📚 (مشابه در عوالم العلوم ج ۱۱ ص ۸۹۱)
#ایام_فاطمیه 🏴 🥀
#یازهرا 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این صبح زیبای بارونی
دعا می کنم لبخندهایت از تهِ دل باشد ،
و غصه هایت سطحی و زود گذر .
دعا می کنم مسیرِ موفقیتت هموار باشد و انگیزه هایِ صعود و پروازت ، بسیار ...
دعا می کنم هرگز در پیچ و تابِ زمانه ،
بی پناه نباشی ،
هرگز دلت نگیرد ،
و چشم هایِ روشنت ، هیچ زمانی خیس و اشک آلود نباشد .
دعا می کنم عاشقِ کسی باشی ؛
که عاشقت باشد ،
و کسانی کنارت باشند ؛
که تو را می فهمند و هوایِ دلت را دارند .
من خوشبختی ات را ، شادی ات را ، آرامشت را ؛
من آرزوهایِ زیبایِ تو را آرزو می کنم ...
آرزو می کنم به معنایِ واقعی "زندگی کنی" ...🍁
#نرگس_صرافیان_طوفان
🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁سلام بر همه خوبان
🕊صبحتون بخیر
🍁قلبتان مملو از عشق
🕊زندگیتان سرشار از نیکی
🍁دلتون مثل دریا
🕊وسیع و بخشنده
🍁و قلبتون مثل آسمان آبی
🕊پهناور و مهربان
🍁یکشنبه تون پرخیر و برکت🙏
🍁🍂