eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_پنجاه_سوم🎬: برای مبارزه با هر حکومت مسلط بزرگی نیاز به و
🎬: روزگار همچون اسب سرکشی بی امان به جلو می تاخت و پیش می رفت، زلیخا دچار درد فراق شده بود و روز به روز پیرتر و فرتوت تر می شد، حالا دیگر از اقتدار سالهای قبل خبری نبود و اما یوسف در زندان سروری می کرد، حالا او چشم چراغ نه تنها زندانیان بلکه سربازان و زندانبانان خود شده بود، همه او را به چشم دیگر نگاه می کردند و احترامی بسیار داشت، هر پند و اندرزی که می داد بر جان مخاطبینش می نشست و هر امر او که صلاح زندانیان در آن بود فی الفور انجام می شد و این اطاعت پذیری نه از سر اجبار و قدرت یوسف بود بلکه به خاطر عشق و ارادتی که زندانیان به یوسف داشتند می بود. فرعون پدر از دنیا رفته بود، فرعونی که علاقه ای به معبد و خدمتگزاران آمون نداشت اما فردی محافظه کار بود و به دلیل اینکه همسرش سرسختانه کارگزاران و کاهنان معبد را بسیار بها می داد، مجبور بود همیشه کاهنان را مورد توجه قرار دهد، این فرعون مرده بود و پسر او بر مسند قدرت نشسته بود، این فرعون جوان هم گویا اعتقادات پدرش را داشت با این تفاوت که مانند پدرش محافظه کار نبود و البته دنبال دلیلی عقلی و عرفی بود تا کاهنان معبد آمون را سرجایشان بنشاند و دست آنها را از حکومت و دخالتهای آنان در امور مملکت کوتاه کند. حکومت فرعون جوان نو پا بود که اتفاقی غریب افتاد، فرعون خوابی بسیار عجیب دید. در صحرایی بی انتها ایستاده بود، رودخانه بزرگ نیل در پیش رویش بود، هفت گاو چاق و فربه در کنار رود مشغول چریدن بودند که ناگهان هفت گاو لاغر از نیل بیرون آمد و گاوهای فربه را بلعیدند و در کنارش هفت خوشه گندم سبز و سرزنده را دید که ناگهان با پیچیدن هفت خوشه خشکیده و زرد گندم به دورشان، خوشه های سبز از بین رفت. فرعون برای چندین مرتبه این خواب را دید، او شاید در شب اول که این خواب را دید چندان توجهی نکرد اما وقتی این خواب، رؤیای هر شبش شد، ذهنش مشغول شد و نگرانی وجودش را فرا گرفت و در اینجا بود که می بایست دست به دامان خوابگزاران مصر که جیره خواران معبد آمون و کاهنان معبد بودند میشد و برای تعبیر آن و دادن فتوا به معبرین بزرگ مصر مراجعه کرد. این فرعون جوان به کاهنان و نظام اصلی تعیین کننده علم در مصر بی اعتماد است اما مجبور بود از آنان بخواهد که خوابش را تعبیر کنند، پس خوابگزاران به قصر فرعون آمدند و فرعون جوان خوابش را برای آنان تعریف نمود، در ابتدا سکوت بر جمع حکمفرما شد و بعد خوابگزاران به شور نشستند و در آخر خوابگزار اعظم رو به فرعون نمود و گفت: این خواب شما جز خواب های پریشان و شوریده ایست که از قدرت تخیل شما نشأت می گیرد و ما توانایی تعبیر خوابهای آشفته را نداریم فرعون از این پاسخ بر آشفت و به آنان رو کرد و گفت: خواب آشفته یک بار پیش می آید نه اینکه هر شب و هرشب بدون کوچکترین تغییری این رویا تکرار اندر تکرار شود. پس به آنان امر کرد که درست تفکر کنند و فرصتی داد که با فراغ بال به کشف راز خواب او بپردازند. اما در روز دیگر که خوابگزاران به محضر فرعون رسیدند باز همان حرف قبل را بر زبان آوردند. تکرار جلسات فتوا دادن و عدم دریافت پاسخ باعث ایجاد اضطرار در فرعون شده بود، حالا او آنقدر مستاصل شده بود که نمی دانست چه کند؟ او خوابی هولناک دیده بود که شک نداشت تعبیری واضح دارد و اما خوابگزاران معبد عاجز از تعبیر آن بودند. ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨