فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 بازدید سردار پاکپور از مناطق سیلزده سیستان و بلوچستان
🔺فرمانده نیروی زمینی سپاه از مناطق سیلزده جنوب استان سیستان و بلوچستان بازدید کرد تا تدابیر لازم جهت رفع معضلات مردم منطقه ناشی از وقوع سیل اندیشیده شود.
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍗🌶️🥫جوجه چینی با سس تارتار
مواد لازم:
۱-فیله یا سینه مرغ ۶۰۰ گرم
۲-آرد سفید ۱۶۰ گرم
۳-دلستر ساده ۱ لیوان
۴-جوش شیرین ۱٫۴ ق.چ
۵-زعفران دم شده ۱ ق.غ
۶-نمک، فلفل، پودر سیر به میزان لازم
سس:
۱-سس مایونز ۱ پ
۲-خیار شور ۲ عدد
۳-ترخون خشک ۱ ق.چ
۴-آبلیمو ۱ الی ۲ ق.غ
۵-نمک و فلفل به میزان لازم
نکات:
۱- غلظت خمیر بنیه باید به اندازه غلظت ماست باشه نه خیلی شل و نه خیلی سفت.
۲- نباید خمیر را زیاد هم بزنید، چون از حالت پفکی خارج میشه و به فیله ها نمی چسبه.
۳- فیله یا سینه های مرغ آغشته به خمیر بنیه را یک به یک در داخل روغن داغ سرخ کنید، حتما باید دو طرف فیله ها را در روغن برگردونیم تا به خوبی بپزن ، زمانی که مرغ ها طلایی رنگ شدند، اون ها رو روی دستمال روغن گیر آشپزخانه بذارید تا روغن اضافی شون گرفته شه.
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این پست مخصوص عاشقای سیب زمینه 😍
یه سیب زمینی تنوری متفاوت و خوشمزه 😋
📌سیب زمینی کوچیک هشت عدد
📌 سیر سه حبه
📌روغن زیتون یک قاشق چایخوری
📌ادویه (نمک،فلفل سیاه و قرمز،پاپریکا،پولبیبر،پودرسیر و رزماری)
📌 پنیر پارمسان
📌جعفری
📌بیست دقیقه پخت کافیه و سیب زمینی ها نباید کامل بپزن
📌 اگه میخواین ترد تر بشه سیب زمینی هارو له تر و زمان پخت توی فر رو بیشتررکنید
📌 با یه سس کچاپ فوق العاده خوشمزه میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چیپس_و_ماست
مواد لازم
سیب زمینی ۵ عدد
سرکه سفید نصف لیوان
چند تکه یخ
ماست کم چرب ۲ و نیم پیمانه
سیر ۱ حبه
ریحان چند برگ
جعفری چند برگ
روغن زیتون ۳ قاشق غذا خوری
ادویه سیب زمینی 👇
نمک و فلفل سیاه و اویشن و پول بیبر و پاپریکا و پودر سیر (هر کدوم نصف قاشق چای خوری )
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 328 🔶 ممکنه این موضوع به ذهن برسه که اگه به داشته هامون نباید زیاد فکر کنیم پس دیگه نبای
#کنترل_ذهن 329
انسان اگه یه چیز خوبی به دست آورد نباید ذوق زده بشه و خیلی کیف کنه! البته شکر کردن به جای خودش محفوظه.
در قرآن کریم شاخص ایمان رو چی میفرماید؟
✅ اینکه برای چیزایی که بهت رسیده خیلی خوشحال نشی و به خاطر چیزایی که از دست دادی تاسف نخوری.
این یعنی یه انسان مومن👌
🔷 مثلا اگه یه ماشین خیلی خوب خریدی هی محوش نشو!
تا دیدی که ذهنت داره میره سمت ماشین، هی با خدا مناجات کن
✔️🌹 بگو خدایا من در راه تو مصرفش میکنم... خدایا همش لطف تو هست...
خلاصه یه حرفی بزن، یه حرف خوب به ذهنت برسه. مشغول خدا باش. نیا روی زمین!
یادتونه درباره عجب صحبت کردیم؟
گفتیم که عجب یعنی یه لحظه پیش خودت فکر کنی که کسی شدی و آدم حسابی شدی و ...!!!😒
🌹
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 329 انسان اگه یه چیز خوبی به دست آورد نباید ذوق زده بشه و خیلی کیف کنه! البته شکر کردن ب
#کنترل_ذهن 330
حالا اگه به یه مالی مغرور بشی بهش میگن عجب به مال!
یا همون چشم زدن به خودمون هست.
اگه یه بچه زیبایی خدا بهت داد زود بگو خدایا این بچه رو کمک من کن برای قیامتم...
بذارید امروزم هم یه دعای فنی بکنم!😊
خدایا ما رو بدون بلا و سختی، یاد مرگ و قیامت بینداز...✔️
💢 آخه بعضی وقتا خدا با بلا و مصیبت آدم رو یاد قیامت میندازه.
اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِکَ
خدایا با چوب زدن، ما رو آدم نکن....
حتما تا حالا زیاد براتون پیش اومده که یه اتفاقات بدی باعث شده که در خونه خدا برید!!!
خب آخه این چه وضعیه! این درستش نیست...
😒
🌹 دعا کن که خدا وسط یه مجلس روضه تو رو به یاد قیامت بندازه توی یه مسافرت، یه هوای آروم و خوب نشستی یه دفعه ای یاد قیامت بیفتی...💞💕😌
🌹
پروانه های وصال
🦋 ای در دام عنکبوت #قسمت ۱۶۰ 🎬 چشم که باز کردم ,خودم را سرسجاده دیدم ,انگار وقت نماز صبح بود ,بلند
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۶۱ 🎬
یک مرد که از لباسش مشخص بود از نظامیان اسراییلی,است از دیوار خانه بالا امد ودر حیاط راباز کرد وچند نفردیگه وارد شدند,فوری خودم را به اتاق خواب رساندم واسلحه ی کمری را که علی بهم داده بود تا برای مواقع اضطراری استفاده کنم زیر لباسم پنهان کردم که صدای در هال بلند شد.
خودم رابه در رساندم,بازش کردم وطوری که انگار از خواب بیدار شدم باتعجب گفتم:ببخشید شما؟؟مگه در حیاط باز بود؟شما به چه جراتی وارد خانه ی من شدید؟؟
یکیشان که به نظرمیامد بربقیه ارجحیت دارد جلو امد وگفت:ببخشید خانم هانیه الکمال؟
من:بله امرتان؟
نظامی:ما قصد جسارت نداشتیم اما دکتر انور امر کردند شما را پیش ایشان ببریم وتاکید کردند اگر درخانه را بازنکردید ,از نبود شما درخانه مطمین شویم وگرنه ما قصد بدی نداشتیم.
وقتی لحن کلام نظامیه راشنیدم ,کمی خیالم راحت شد ,اما احساس درونم خبراز خطری بزرگ وقریب الوقوع میداد.
پس روکردم به مردنظامی وگفتم:شما بیرون بیاستید تا من اماده شوم وباشما بیایم.
همه شان از خانه بیرون رفتند,به سرعت گوشی راروشن کردم,هرچه زنگ میزدم علی در دسترس نبود ,پس برایش پیغام گذاشتم وتوضیح دادم چه شده وکجا رفته ام وبرای اطمینان بیشتر هم روی کاغذی یادداشتی نوشتم وگذاشتم روی میز جلوی تلویزیون,تا به محض امدن ببیند.
ساعتم را به زهرا داده بودم,پس گردنبند رابه گردنم بستم ویه چاقوی کوچلو اما تیز ,ضامن دار داخل جیب پیراهنم گذاشتم واسلحه کمری را مسلح واماده ,داخل جورابم پنهان کردم,چون حسم بهم میگفت خطری تهدیدم میکند واز وضعیت خانه انور هم مطلع بودم,یک ماده ی خمیری مانند نرمی راکه علی قبلا عملکردش رابرایم شرح داده بود کف دستم پنهان کردم ,که هنگام ورود به خانه به قفل در ورودی خانه انور بزنم تا از بسته شدن کاملش جلوگیری کنم واگر احیانا خطری تهدیدم کرد,از باز بودن در خانه مطمین باشم.
زیر لب بسم الله گفتم وباخواندن آیت الکرسی ,سوار ماشین نظامیان شدم.
جلوی خانه انور پیاده شدم,یکی از نظامیان تا جلوی در بدرقه ام کرد ودرهمین حین باانور تلفنی صحبت میکرد واصرار داشت که بمانند اما مثل اینکه انور مرخصشان کرده بود.
خیلی ارام ومعمولی لنگ در را گرفتم ,که انگار میخواهم از نظامیان خداحافظی کنم,وخیلی نرم,کف دستم راکه ماده ی خمیرمانند بود روی قفل وسوراخ کلید در فشاردادم,وعادی برگشتم وبا سربازان اسراییلی خداحافظی کردم ,در را پشت سرم بستم وکاملا مطمین شدم ,زبانه در جا نرفت.
دوباره بسم الله ای گفتم ووارد خانه شدم.
#ادامه دارد....
💦🌧💦🌧💦🌧
#نویسنده_طاهره_سادات_حسینی