14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خمینی: هر امری را که غرب برای ما بیاورد یک امر استعماری است....
#حجاب #وعده_صادق #ایران
@parvaanehaayevesaal
🔻واکنش رئیس کمیسیون تلفیق بودجه ۱۴۰۴ به افزایش قیمت خودرو
🔹غلامرضا تاجگردون: هر چقدر دولت و خودروسازان داخلی قيمت خودرو را بالا ببرند مجلس تعرفه واردات خودرو را پايين خواهد آورد تا رقابت به نفع مردم شود #ایران_قوی #ارسالی_مخاطب
@parvaanehaayevesaal
🌷شبهه مهم
🌷میگن خدامهربونه جهنم نمیبره راحت باشیدگناه کنید.
خدادرقرآن میگه ای پیامبر به بندگانم بگو
قطعا من خدایی بسیارآمرزنده ومهربانم
وقطعا عذابم هم بسیاردردناک است:
نبئ عبادی انی اناالغفور الرحیم
وان عذابی هوالعذاب الالیم
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸
🌷شبهه دیگر:
🌷گناه میکنیم توبه میکنیم خداتوبه پذیراست.
🌷جواب:
ازکجا میدانی زنده میمانی وموفق به توبه میشوی.البته توبه هم بایدواقعی باشد
توبه یعنی پشیمانی واقعی ازگناه
🌷جواب به یک شبهه
🌷میگن خداکسی رابه خاطر نمازنخواندن جهنم نمیبره.
🌷اولا به حکم عقل وشعور،بایدازخدایی که بی نهایت نعمت داده تشکرکنیم.نماز نوعی تشکرازخداست.
🌷دوما قرآن میگه اگه نمازنخوانیدخداجهنم میبره:
ماسلککم فی سقر.قالوا لم نک من المصلین:
🌷به جهنمیا میگن چراجهنمی شدید
جواب میدن چون نمازنمیخواندیم
🌷شبهه مهم دوم:
🌷میگن خدامهربونه جهنم نمیبره راحت باشیدگناه کنید.
خدادرقرآن میگه ای پیامبر به بندگانم بگو
قطعا من خدایی بسیارآمرزنده ومهربانم
وقطعا عذابم هم بسیاردردناک است:
نبئ عبادی انی اناالغفور الرحیم
وان عذابی هوالعذاب الالیم
🌷شبهه دیگر:
🌷گناه میکنیم توبه میکنیم خداتوبه پذیراست.
🌷جواب:
ازکجا میدانی زنده میمانی وموفق به توبه میشوی.البته توبه هم بایدواقعی باشدیعنی پشیمانی واقعی ازگناه
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸
🌷هرکس نمازنخواند، دنیایش بد میشود:
🌷ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا.۱۲۴طه
🌷آخرتش جهنم میشود:
🌷ماسلککم فی سقر.قالوا لم نک من المصلین.۴۲و۴۳مدثر
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸
🇮🇷 مبارک و فرخنده باد «هفته بسیج»
بر بسیجیان ولایت مدار و سلحشور ایران اسلامی
@parvaanehaayevesaal
#هفته_بسیج
4_5884421214918678175.mp3
6.2M
🎧 ماجرای ۶۵ قدم!
🎤 روایت حجت الاسلام عالی از عنایت ویژه #حضرت_زهرا سلام الله علیها به شهید برونسی در شب عملیات
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
@parvaanehaayevesaal
خدایا! اينان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوه اند و من از آنان دل شکسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار
#نهج_البلاغه خطبه ۲۵
#رئیسی_عزیز
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای خلقت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها در عرش و نزول ایشان به زمین #فاطمیه #یافاطمهالزهراء
@parvaanehaayevesaal
44.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰یک ایران مدیون توست
موزیک ویدیو «پدر»؛ انتشار به مناسبت ۲۱ آبان ماه، سالروز شهادت سردار سرلشکر پاسدار #شهید «#حسن_طهرانی_مقدم»، پدر موشکی #ایران.
هفته هوافضا گرامی باد
@parvaanehaayevesaal
✍️آیت اللّٰه تقوایی:
اگر حضرت زهرا(س) دعا نکنند
هیچ توفیقی نخواهیم داشت
اگر مجالس حضرت زهرا(س)
تشکیل می گردد و ما در این جلسات
نوکری می کنیم به دلیل
دعاهای ایشان است،
ما گمان می کنیم که با ارادهٔ خودمان
در این جلسات حاضر شدیم،
خانم تک تک ما را دعا کرده اند
و حواسشان به ما بوده است ..
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
@parvaanehaayevesaal
📊 #اطلاع_نگاشت | قهرمان صدق و اخلاص
🔻 حضرت آیتالله خامنهای شهید سلیمانی را مظهر «ارزشهای فرهنگی، معنوی و انقلابی ملّت ایران» دانسته و «اخلاص» و «صداقت» را اصلیترین مولفههای مکتب شهید #حاج_قاسم سلیمانی معرفی میکنند. در این اطلاعنگاشت خصوصیات این شهید والامقام براساس بیانات رهبر انقلاب مرور میشود.
📥 نسخه قابل چاپ 👇
https://khl.ink/f/51699
#ایران_قوی
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دلمه مرغ 🫔 😋
▫️فیله مرغ روغن ۳ ق
▫️پیاز ۱ عدد
▫️برنج ۱ لیوان
▫️کره ۱ق غ
▫️نمک فلفل سیاه زیره سبز دارچین ادویه آبجوش 1.5 لیوان
🔸برای سس روی مرغ
▫️۱ق سس گوجه
▫️۲ق ماست روغن زیتون فلفل سیاه
🔸در ماهیتابه روغن ریخته پیاز رنده شده رو کمی تفت بدبد رنگش عوض بشه بعد برنج رو ریخته بعد کره و ادویه ها رو بریزید آبجوش رو هم بریزید تا با هم تفت بخورن و بپزن
برای سس هم تمام مواد سس روباهم مخلوط کنید و روی مرغها بریزید
سپس مثل کلیپ داخل فر دردرجه۲۰۰ بمدت ۴۵تا۵۰ دقیقه بزارید
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خورش به ، به این خوش عطری
مواد لازم :
به یک عدد، آلو پنج تا شش عدد،
گوشت حدود ۱۵۰گرم، پیاز بزرگ یک عدد،🥩🧅
رب یک قاشق غذاخوری🥫، زعفرون یک و نیم قاشق،آبلیمو یک و نیمقاشق🍋، ادویه شامل زردچوبه،فلفل🌶،پودر کاری و دارچین،نمک به مقدار لازم🧂
@parvaanehaayevesaal
19.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ترشی مشهدی معروف خراسان
مواد لازم
گوجه فرنگی 5 کیلو
گل کلم 1 عدد
هویچ 5 عدد
سیر 1 بوته
کرفس 1تا 2 شاخه
سبزی معطر جعفری، گشنیز، ترخون، شوید، نعنا یه بشقاب
نمک 2 ق غ برای گوجه فرنگیها
سرکه 1 لیوان
نمک و گلپر و سیاه دانه از هرکدام 1 ق غ
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
🌺 #نکات_تربیتی_خانواده 96 "نقشه های موذیانه" ⭕️ الان درصد بالایی از خانواده ها در اروپا و آمریکا،
❣️ #نکات_تربیتی_خانواده 97
"غذاخوردن با برنامه"
🔷 برای اینکه تفاوت فرهنگ دینی با فرهنگ غیر دینی بهتر مشخص بشه یه مثال ساده اما مهم رو تقدیم میکنیم.
⭕️ مثلاً در مورد لذت غذا خوردن در فرهنگ غربی گفته میشه:
«ببین از چی خوشت میاد همونو بخور!»😈
از چی خوشت نمیاد نخور!
هرچقدر دلت میخواد بخور! 🍕🍖🍗🍔🍟
💢 مثلاً میبینید که رسانه های غربگرا، هر روز غذاهای ساندویچی و چرب و شیرین رو ترویج میکنن.😒
❌ و با استفاده از سس های مضر میخوان هر طور شده غذاشون رو فقط خوشمزه کنن!
⭕️ فقط میخوان هرطور شده مردم از این که دارن غذا میخورن، لذت ببرن!
لذت به چه قیمتی؟ به قیمت بیماری های خطرناک؟😒
🌺
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_چهل🎬: بونا از کوه پایین آمد و با شتاب راه شهر را در پیش گرفت
یامهدی ریپورتم نمیتونم پی ویتون چیزی بنویسم:
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_چهل_یکم🎬:
صبح زود بود و پسران تارخ به همراه پسران آزر که در شهر به پسران آزر شهره بودند، به خارج از شهر رفتند، البته قبل از آن، آزر آنها را توجیه کرده بود و گفته بود که برادری دارید که سالها در غربت بوده و اینک به شما می پیوندد و هیچ کس از اهالی شهر نباید بفهمد که او تا این سن در شهر نبوده است.
جمع پسران آزر به بهانه سرکشی به زمین های کشاورزی که در دست غلامان بود بیرون از شهر رفتند و طبق قرار در کنار جاده ای که به دروازه شهر منتهی میشد به انتظار نشستند و بونا قبل از آنها خود را به کوه رسانده بود و لباسی شبیه دیگر برادران و دایی هایش به تن ابراهیم پوشانید.
ابراهیم خوشحال از این رهایی بود و بونا خوشحال از این درکنار هم بودن، بونا کمی عقب رفت و قد و قامت رشید ابراهیم را به نظاره نشست و گفت: این لباس برای برادر بزرگترت بود، او بیش از پنج سال از تو بزرگتر است اما گویا تو از او بزرگتری چرا که لباس در تنت کمی برایت کوتاه است، اما نگران نباش، به شهر که رسیدیم خودم لباسی اندازه قد و قامت تو خواهم دوخت.
ابراهیم و بونا پای از غار بیرون گذاشتند.
ابراهیم دنیای اطرافش را می دید و ستایش خدای بزرگ را بر زبان جاری کرده بود، او تا به حال از آفرینش و خلقت دنیا، سخن ها شنیده بود و اینک با چشمان خویش، شنیده ها را می دید و سرشار از شوق شده بود و مدام تقدیس خالق اینهمه زیبایی را می نمود.
بونا که از حضور ابراهیم ذوق زده بود رو به آسمان نمود و گفت: خدایا شکرت و سپس رو به ابراهیم گفت: ابراهیم! حواست باشد که این شهر همه بت پرست هستند، آنها خدایی را که تو دم از آن میزنی نمی شناسند، یعنی شاید در ته ته قلبشان بشناسند اما به پرستش بت های بی جان عادت کرده اند، پس خلاف عادت آنها سخن نگو که تو را عقوبت می کنند.
ابراهیم لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد: خالق این زیبایی ها باید ستوده شود و من جانم را برای چنین خالق مهربانی می دهم.
بونا و ابراهیم به جمع پسران آزر رسیدند، برادران ابراهیم با تعجبی در نگاهشان او را دوره کردند و فریاد شادی و شعف از این جمع بلند بود،گویی وجود ابراهیم برابر بود با یک نوع حس خوشایندی در جان همه، انگار سالها بود که ابراهیم را می شناختند و با او راحت بودند و ابراهیم هم با مهری پاک با انها خوش و بش کرد و همه با هم به راه افتادند.
در اطراف جاده زمین های سرسبزی به چشم می خورد که در هر کدام چیزی کشت شده بود و ابراهیم، غلامان و کنیزان را می دید که بدون توجه به اطراف سخت مشغول کار بودند.
پسران آزر هر کدام سخنی می گفتند و هدفشان این بود که ابراهیم با اوضاع شهر آشنا شود که ناگاه ابراهیم راه کج کرد.
همه با تحیر ابراهیم را نگاه می کردند، او وارد زمینی شد که غلامی تلاش می کرد باری بزرگ از علوفه روی الاغ پیش رویش بگذارد اما چون بار بسیار بزرگ بود، نمی توانست به درستی ان را قرار دهد.
ابراهیم جلو رفت و با یک حرکت بار علوفه را برداشت و روی الاغ قرار داد، ان غلام با شگفتی ابراهیم را نگاه می کرد، این کار مانند ترکیدن یک بمب بود و کم کم دیگر کسانی که روی زمین مشغول کار بودند متوجه آنها شدند و دور آنها جمع شدند.
ان غلام نگاهش به لباس ابراهیم بود و خوب می فهمید او از بزرگان شهر هست اما کاری که ابراهیم کرد هیچ یک از بزرگان نمی کردند پس با لکنت گفت: بب...بب..ببخشید مرا عفو کنید که به شما بی احترامی...
ابراهیم لبخندی زد و با دست شانه غلام را گرفت و گفت: چه بی احترامی؟! من کاری نکردم، من هم مثل برادرتان...
تا ابراهیم این سخن را گفت، یکی از کنیزان که کنار زمین و جمع پسران آزر را نگاه می کرد گفت: پناه به مردوک بزرگ! به گمانم این بزرگمرد نمی داند چه می گوید، برادری شما با...
در این هنگام بونا خود را به ابراهیم رساند و دستش را گرفت و گفت: برویم، مصلحت نیست شما با...
ابراهیم که به نقطه ای خیره شده بود دستش را تکان داد و گفت: صبر کن برادر! به گمانم باید آن سنگ را جابه جا کنی تا راه آب باز شود و با این حرف به سمت غلامی که بیل بر دوش داشت رفت و خم شد و تخته سنگی که راه آب را بسته بود برداشت
لحظه به لحظه بر تعجب کسانی که آنجا حضور داشتند افزوده میشد و البته همه مهر ابراهیم را به دل گرفتند.
در این هنگام یکی از پسران آزر جلو امد و زیر لب گفت: او از اداب بزرگ زادگان چیزی نمی داند و صدایش را بلند کرد وگفت: ابراهیم! زودتر بیا باید به خانه برویم وگرنه پدرمان آزر نگران خواهد شد.
و تازه همه فهمیدند که این جوان رشید نامش ابراهیم است و از پسران آزر است.
ابراهیم از آنها خدا حافظی کرد و ندید که پشت سرش همه حرف او را میزدند و برای او دعا می کردند چرا که اولین کسی بود از اشراف که خود را برادر یک غلام تهی دست نامید.