eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
22.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#قسمت_پانزدهم #رمان_عشق_که_در_نمیزند یکم باورش سخت همش دو ماه پیش بود دوستشو دیده بودم واس خداحاف
چهارماهی میشد که علی پیشمون نبود.خداییش آقا محسن و پدرش و بابام هیچی واسمون کم نمیزاشتن ولی من و امیرطاها علی رو کم داشتیم کسی که هیچ وقت هیچ کس جاشو پر نمیکرد.روزی یک بار میتونستم باهاش تماس بگیرم.صداشو که میشنیدم اروم میشدم.تلفن زنگ خورد و با ذوق دویدم سمت تلفن گوشیرو برداشتم و گفتم - سلام با شنیدن صدای مامان ذوقم فروکش کرد. امیرطاها سعی میکرد گوشی رو ازم بگیره فکر میکرد باباشه.! بچم خیلی وابسته علی بود بعد رفتنش بی قراری زیاد میکرد. - سلام دخترم ماداریم میریم بیمارستان وقت زایمان نازیه توهم بچتو بردارو بیا منتظرتیم،خدافظ. معلوم بود عجله داشت تلفن رو‌گذاشتم رو زمین.امیر طاها با اخم بهم نگا میکرد و بابا بابا میکرد. بغلش کردم و گفتم : عزیز مامان بابا نبود گلم مادرجون بود. لب و لوچش آویزون شد و با زبون خودش گفت: - ماما بابا نی؟! اشک از چشمام پایین اومد. دست کوچیکشو گذاشت رو گونم و دوباره گفت: - ماما بابا کو؟! دستشو بوسیدم و گفتم : - میاد عزیزم بابات خیلی زود بر میگرده😢 .............. اون روز تا نصف شب بیدار منتظر زنگ علی بودم. نازی ام دخترش یسنا رو دنیا اورد. ولی هیچ ذوقی نداشتم وقتی علی پیشم نبود هیچ چیز شادم نمیکرد. امیر طاها رو رو پاهام تکون میدادم و لالایی میخوندم که تلفن زنگ‌خورد، سریع برش داشتم تا امیرطاها بیدارشنه. - سلاااام ملکه من چطوره؟! - سلام عزیزم معلومه کجایی خیلی وقته منتظر تماستم!؟ - ببخشید عملیات بودنم خواب که نبودی؟؟! - نه منتظر بیدار موندم.... - فدای تو ، گل پسرم چطوره؟! - خوب نیس ! امروز خیلی بیتابیتو میکرد میدونست زنگ نزدی بعد کلی گریه خوابش کردم. - الهی باباش فداش بشه. خبری نیس!!؟ همه خوبن ؟! - اره سلام دارن.امروز نازی ام زایمان کرد. - بسلامتی اسم عروس مارو چی گذاشتن؟! خندیدن و‌گفتم - یسنا - اوه چه اسم قشنگی....مبارکه اقاش باشه😉 بازم خندیدم امیر طاها از صدامون بیدار شده و بابا با میکرد گوشی رو دادم بهش - یلام بابا - سلام شاهزاده ی من خوبی گل پسر؟! - اوبم - بابا - جون بابا - بابا بیا ، بابا بیا - چشم بابایی میام پیشت گوشیرو گرفتم که علی گفت - واس یه ماه دیگه مرخصی بهم دادن دارم میام ایران! - جدی میگی؟! خدایا شکرت - نرجس نرجس من باید برم دیگه کاری نداری؟ - نه عشقم خدایارت شب خوش😘 ................ بالاخره اون یک ماه گذشت .کل خونه رو مرتب کرده بودم.کیک هم اماده کرده بودم.بابا زنگ زد و گفت: سلام اماده باش زنگ زدم گفتن هواپیما یک ساعت دیگه میشینه زمین - سلام. چشم بابا ممنون. قشنگ ترین لباس رو تن امیرطاها کردم و راه افتادیم سمت فرودگاه... لحظه شماری میکردم واس دیدنش.بالاخره هواپیما نشست.از پشت شیشه پیاده شدنش رو از پله های هواپیما میدیم. چقدر دلم براش تنگ شده بود.وارد سالن شد و امیر طاها بابا بابا کنان بدو بدو رفت طرفش.علی ساکشو زمین گذاشت امیر طاها رو بغل کرد و چندبار انداختش بالا بوسش کرد و اومد طرف من.نگاهمون تو هم گره خورده بود و هیچ کدوم حرفی نمیزدیم انگار بار اول بود همو میدیدم‌علی سکوت و شکیت و با خنده گفت: - خوش نیومدم؟؟ به خودم اومدم و گفتم : خوش اومدی عزیزم ........... اینم از لباس اقا پسر خشکلم. علی یه لباس خشکل واس امیرطاها اورده بود. @Shiva_f ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#قسمت_شانزدهم #رمان_عشق_که_در_نمیزند چهارماهی میشد که علی پیشمون نبود.خداییش آقا محسن و پدرش و با
نگاهش کردم و‌گفتم یعنی من... حرفمو شکست و گفت مگه میشه ملکه واس شما یادم بره.! یه لباس و یه روسری خیلی خشکل اورده بود.همه رفته بودن و میتونستیم راحت باشیم.رفتم تو بغلش و گفتم: دلم خیلی واس این آرامش تنگ‌شده بود ممنون که هستی🌸 .... روز بیستم رسید و نه من و نه امیرطاها هیچ کدوم نتونستیم مانع رفتنش بشیم.هرچی گفتم بمون گفت نمیشه.و بازم من موندم و بی قراری های امیر طاها و دلتنگی های مدام.شب قبل دیدنش خوای دیدم دیگه نمیتونم ببینمش.یعنی علی شهید میشد؟ صبح دلم شور میزد صبح که بلند شدم به علی گفتم خوابم رو گفت عزیزم به دلت بد راه نده تو اولین مرخصی برمیگردم.مواظب خودت باش. ..... سه ماهی گذشته بود.صبح ها حالت تهوه داشتم هرچی ام مریم‌جون مادر علی میگفت برو دکتر نرفتم.بالاخره به اجبار رفتم پکتر و گفت: باید ازمایش کنی! - ازمایش چی دکتر ؟ - معلومه حامگی!؟ - چی حاملگی یکم فکرکردمو....وای نه خدایا من با دوتا بچه چجور😭😭😭 .... جواب آزمایش مثبت بود اینبار ذوق نکردم و برعکسش کلی گریه کردم.هنوز امیرطاها دوسالشم نبود علی ام که پیشم نبود تو این وضعیت بچه رو باید کجای دلم میزاشتم.نمی خواستم نا شکری کنم هدیه خدا بود شکرش. ...... علی بعد شنیدن خبر برعکس من خیلی خوشحال شد و قول داد واس زایمانم برگرده ایران و پیشم باشه. این بهم امید میداد. @shiva_f ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
سلام ما به لبخند شهیدان به ذکر روی سربند شهیدان   سلام ما به گمنامانِ لشکر به تسبیحات یا زهرای معبر همان‌هایی که عمری نذر کردند اگر رفتند دیگر برنگردند یاد کنیم شهدا را با صلوات 🌹اللهم صل علی محمد 🌹و آل محمد و عجل فرجهم
🌸اولین پنجشنبه 🥀آبان ماه 🥀یادی کنیم ازآنان که 🥀جایشان خالیست 🌻با فاتحه و صلوات 🦋با خیرات و 🥀سر مزار رفتن 🥀چشم انتظار ما هستند 🦋روحشون شاد 🌺ویادشون گرامی
هدایت شده از پروانه های وصال
یـا صاحب الزمان (عج) شب جمعہ است، بیا حال مرا بهتر ڪن فکر دلواپسے قلب منہ مضطر ڪن ایڹ شب جمعہ اگر مقصد تو ڪرببلاست نزد ارباب دعایے بہ منہ روسیه ڪڹ
هدایت شده از پروانه های وصال
عاملِ درد و پریشانی من، هجران ست مثل هرهفته همین وقت، دلم نالان است حالِ من خوب نشد وضعیتم بحرانیست شب جمعه ست فقط کرببلا درمان است ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹قسم به این دل ویران، 🌹دلم هوای تو دارد 💞به این دو دیده گریان، 💞دلم هوای تو دارد ❤️بجز وصال تو جانا، ❤️مراخیال دگرنیست 💚نشسته مست وغزل خوان 💚دلم هوای تو دارد
هدایت شده از پروانه های وصال
بیا باور کنیم دنیا هنوز مثل شب زیباست زمینش هست خدایش مهربان با ما از غم سرودیم و باغصه سر کردیم رهایش کن و بگذر بیا باورکنیم دنیا،برای زندگى زیباست 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام دوست گشاییــم دفتر دل را به فر عشـق فروزان کنیم محفــل را به نام خداے حسابگر، حسابساز حسابــرس وحسابــدار زمین و آســمان 🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷