eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹 @parvaanehaayevesaal💕 حرفتو بزن! پات می لرزه! صدات می لرزه! گلوت خشک شده! چشمات پر اشکه! نفست درنمیاد! مهم نیست با همه اینها بلرز و گریه کن و حرفتو بزن. اونقدر حرفتو بزن که دیگه پات نلرزه، صدات نلرزه و گریه نکنی! تنها از این روشه که می تونی تبدیل به یک آدم حرف زن تبدیل شی به کسی تبدیل شی که با صداش دل ها رو می لرزونه و با نگاهش قلب ها رو به لرزه میندازه. سخنرانی رو فقط باید با سخنرانی یاد گرفت. همونطوری که شنا رو باید با شنا یادگرفت و نقاشی رو با نقاشی و عاشقی رو با عاشق شدن .... برگرفته از کتاب آموزش فن بیان نوشته: احمد حلت ─┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─┅─
هدایت شده از پروانه های وصال
حلوای هویج... @parvaanehaayevesaal🎃
هدایت شده از پروانه های وصال
آشپزخونه: طرز تهیه🍮 نیم کیلو هویج تمیز شده را با کمی آب پخته آب آن کاملا کشیده شود سپس آنرا میکس کنید.من با کوشتکوب برقی اینکار رو انجام میدم.یک پیمانه گلاب و یک پیمانه شکر و زعفران دمکرده غلیظ ونصف قاشق چایخوری پودر هل با هم مخلوط کنید.یک و نیم پیمانه آرد سفید را تفت دهید تا جایی که خامی آرد گرفته شود.رنگ آن زیاد تغییر نکنه چون حلوا تیره میشه. آرد را الک کنید سپس یک پیمانه روغن مایع را به آن اضافه کرده کمی که تفت خورد بعد از یکی دو دقیقه هویج را بریزید مخلوط کنید و سپس گلاب و شکر و هل را و خوب مخلوط کنید تا جایی که حلوا از ظرف جدا شود بعد درون ظرف سرو ریخته و آنرا تزیین کنید. اگر تمایل دارید حلوا رو با ماسوره تزیین کنید کمی شربت(ترکیب گلاب و شکر که در حد حل شدن شکر روی حرارت گذاشتین) اضافه تر داشته باشید و مصرف کنید تا حلوا شلتر باشه و بتونید ماسوره بزنید. حلوای بسیار خوشمزه و خوش طعمی هست.با وجود گلاب و هل و زعفران، مزه هویج رو حس نمی کنید.نیازی نیست از قبل شربت درست کرده و مصرف کنید در نهایت دونه های شکر با حرارت آرد و روغن ذوب میشه ولی میتونید شکر و گلاب رو روی حرارت بزارین تا فقط شکر حل بشه بعد به آرد و روغن اضافه کنید @parvaanehaayevesaal💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◈ 🌺 عـلّامـہ حسن زاده آملـی : هر ڪە خــامــوش شد گویا شد... هر ڪە چشـم سر بست بینا شد... هر ڪە گوش دل گشود دانا شد... 💕💙💕
❤️🍃 سنگريزه ريز است و ناچيز ، اما اگر در جوراب يا کفش باشد ، ما را از راه رفتن باز میدارد! در زنـدگی هـم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز، اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و ما می شوند! نامهربانی به والدين ، نگاه تحقيرآميز به فقرا ، تکبر و فخرفروشی به مردم ، منت گذاشتــن هنگام کمــک کـردن ، نپذيرفتن عذر خطای دوستان ، بخشی از سنگريزه ‌های مسير تکامل ماهستند! آنها را بموقع کنـار بگذاريم تـا از لـذت ببریـم 💕❤️💕
امام صادق عليه السلام: لَم يُستَزَدْ في مَحبوبٍ بمِثلِ الشُّكرِ، و لَم يُستَنقَصْ مِن مَكروهٍ بِمِثلِ الصَّبرِ چيزى چون شُكر، بر امورِ خوشايند نيفزايد و چيزى چون صبر از امورِ ناخوشايند نكاهد تحف العقول صفحه363 💕🧡💕
باورکن…. در تقدیر هر انسانی معجزه ای ازطرف خدا تعیین شده که قطعأ در زندگی در زمان مناسب نمایان خواهد شد! یک شخص خاص.. یک اتفاق خاص.. یا یک موهبت خاص.. منتظر اعجاز خدا در زندگیت باش،بدون ذره ای تردید! زندگی درست مثل نقاشی کردن است.. خطوط را با امید بکش. اشتباهات را با آرامش پاک کن.. قلم مو را در صبر غوطه ور کن… و با عشق رنگ بزن… 💕💚💕
◈ ✍ ‍ 🍀عــلامه حـسن زاده آملی: با ادعـــیه و حشر داشته باشید چون شما ڪمال و مـعرفت می خواهید و قــرب الی الله نیاز دارید و حــشر با ادعــیه و قــرآن شــــــــما را اوج مـےدهـــد. 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️ آیتـــــ الله بهاء الدینے«ره» ☆∞🦋∞☆ عرقے ڪه زن زیر چـادر مےریزد سه جا براے او نور میشود ...✨ ✅ درون قبــر ✅ در بــرزخ ✅ در قیـامـتـــــ 💕💚💕
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_شصت_و_دو _بله؟ _سلام.خوبی؟ _سلام ممنون. _منم خوبم.. خندم گرفت.همیشه سع
‍ ‍ ‍ 🥀 خبر حاملگی محدثه مثل بمب تو فامیل ترکیده بود و همه مهمونی دعوتی رو رفتیم. وقتی کارن رو دیدم بااشتیاق نگاهش کردم و سلام کردم. _سلام خانم خانما.خوبی؟چه عجب شما رو دیدیم. باخجالت سرمو پایین انداختم و گفتم:ممنون.مبارک باشه با یک حالت غمگینی گفت:ممنون. محدثه اومد و سریع خودشو انداخت تو بغلم. _وای آجی چه خوب که اومدی بازم از این کارا بکن.باخودم گفتم این دختره محاله بیاد مثل هربار میخواد خودشو لوس کنه. نیم نگاهی از پشت شونه های محدثه به کارن انداختم و گفتم:مجبور شدم. کارن با یک حالت خاصی نگاهم میکرد. منم نگاهمو ازش دزدیدم و دیگه تا آخرشب یک لحظه هم نگاهش نکردم چون به حسی که داشتم مطمئن بودم و نمیخواستم باعث جدایی این دو نفر بشم. حالا هم که داشتم خاله میشدم به جای خوشحالی،ناراحت بودم. نمیدونستم چجوری قراره به ته برسونم این زندگی رو که با یک عشق نافرجام داره دیوونم میکنه؟! نشستم کناری و با خودم و دنیای خودم تنهاشدم. اما مگه میذاشتن دو دقیقه تنهابمونم؟ آناهید که بعد مدتها اومده بود تو جمع ما،نشست کنارم و شروع کرد به سوال و جواب و حرفای بی ربط. منم یکم باهاش حرف زدم اما بعدش حوصله ام سررفت و با اجازه ازش دور شدم. صدای موسیقی رو اعصابم بود. اینا که میدونستن من اهل موسیقی نیستم چرا منو آورده بودن؟ میخواستن عذابم بدن؟ جدا شدن از جمع هم زشت بود مگرنه میرفتم تو اتاق. هرکاریم کردم نشد جلو گوشامو بگیرم تا گوش ندم. آخر سرهم رفتم تو حیاط. هوا خیلی سرد بود اما شروع کردم به قدم زدن و حرف زدن با خالق محبوبم. چادر رنگیم تو باد میرقصید و دستام یخ کرده بود. _تو این هوا اینجا چیکار میکنی دختر؟ برگشتم سمت صدا و به چهره متعجب کارن پاسخ دادم:نمیخوام صدای اون موسیقی به گوشم بخوره. _وا یعنی چی؟نکنه اینم حرامه؟ طلبکارانه نگاهش کردم که گفت:باشه باشه حرامه فهمیدم. حالا قطعش میکنم بیا تو. کمی این پا و اون پا کردم که گفت:بیا دیگه منتظرم. رفتم سمتش و با هم رفتیم تو. کارن رفت و صدای اون موسیقی مزخرف رو قطع کرد. همه معترض شدن اما کار خودشو کرد گفت:خب بشینین با هم حرف بزنین دیگه برای موسیقی نیاوردمتون اینجا که. خلاصه یکم حرف زدیم تا اینکه شام رو از بیرون آوردن و همه باهم خوردیم. محدثه از همین اول ناز میکرد و هی میگفت اینو نمیخوام چاق میشم،اینو نمیخوام برای بچه بده.. کلافه شدم هوف.فقط زود دوست داشتم برم خونه. نگاه کردن به صورت کارن هم برام سخت و دشوار بود. برای همین اصرار کردم و زود رفتیم خونه. موقع رفتن کارن بهم گفت:دیگه خودتو پنهون نکن ازم ماه شب چهارده‌. سریع دور شدم و سوار ماشین شدم. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹