شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد
گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد...
#وحشی_بافقی | پروانگی...🫀
صبرها کردم که شاید کار آسان میشود
گاه انسان از صبوریها پریشان میشود...
سیدتقیسیدی
به حرمتِ نان و نمکى که باهم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است و طاقتت کوتاه...
نمک را بگذار برای من
می خواهم این زخم تا همیشه تازه بماند...
شاخه را محکم گرفتن این زمان بیفایده است
برگ میریزد، ستیزش با خزان بیفایده است
باز میپرسی چه شد که عاشقِ جبرت شدم
در دلِ طوفان که باشی بادبان بیفایده است
بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بیفایده است
تا تو بوی زلفها را میفرستی با نسیم
سعیِ من در سر به زیری بیگمان بیفایده است
تیر از جایی که فکرش را نمیکردم رسید
دوری از آن دلبرِ ابرو کمان بیفایده است
رها نمیشوی از خاطرات و میدانم
که تا سپیدهی فردا تو نیز بیداری...
.حسیندهلوی.
زود تسلیم شو ای خسته،گرانجانی چیست؟
گر نیامد به عیادت، به عزا میآید :)
.رفیعیکاشب.
سرزنش مى كنى مرا اما
به گناهم دچار خواهى شد
عشق وقتى تنيده شد به تنت
سخت بى اختيار خواهى شد…
.سیدتقیسیدی.