🔹 در سال گذشته فقط #فراجا برای دفاع از امنیت کشور ۷۲ #شهید تقدیم کرده است!
♦️ از ابتدای سال ۱۴۰۲ نیز چند تن از نیروهای انتظامی مظلومانه به شهادت رسیده اند.
🔸 این خاکِ مقدس هنوز شهید می دهد و عده ای #بی_درد در سایه امنیتش به دنبال ولنگاری و فساد و #شعارِ_دروغ #زن، #زندگی، #آزادی اند!
⁉️ از این عکسها خجالت نمی کشید؟!
✍️ سید مسعود موسوی
#امنیت_اتفاقی_نیست #سواد_امنیتی #امنیت_ملّی #سنگر_عفاف_و_حجاب
#شهدای_امنیت #همه_مسئولیم
#نبرد_ما
🔴از مرز چه می دانی؟؟؟؟
ر، ز، میم. سه حرف؛ سه واژه؛ هزاران برداشت: رزم، رمز، مرز.
اشک در چشمهایت حلقه میزند. پنج شهید با هم. یک جا. یک لحظه و خداییشدنشان و تمام.
ما ماندهایم و سیل پستها و استوریهای سلبریتیها! دمشان گرم با این همه تعصب و غیرتشان و هشتگهای همدردی و حمایتشان! شرمشان باد. غفلتزدگان. خوابزدگان تاریخ. به راستی اینها بودند که دغدغه نان و مال و جان و ناموس و وطن داشتند؟ نظرها و پستها و استوریهایشان کو؟
کجاست هشتگهای حمایتی شان؟ مدعیان حقوق بشر و عاشق نماهای وطن، این پنج مرزبان عاشق واقعی وطن را ندیدند و هیچ نگفتند. نه، اشتباه نوشتم. دیدند و هیچ نگفتند. به خواب خفتهاند یا به خواب زدهاند خود را؟! یعنی کر و کور و لال شدهاند آیا؟ آن هم به یک باره. هم چشمشان، هم گوششان، هم عقل و هوش و هیجان و... .
چه بیاندازه مظلوماند این مرزبانان. چه بیاندازه محروماند. از سراوان و زاهدان گرفته تا جایجای ایران، همه عزادار این پنج مرزبان؛ اما چه خبر از آن سلبریتیهای همهجا حاضر و اینروزها بیخبر؟ مدعیان بیعمل. آنها که به دنبال هر بهانهای بودند تا سینه چاک کنند و زمین و زمان را به هم بریزند تا مبادا حقی پایمال شود.
دیر زمانی نیست که استوری هایشان در حمایت از مخالف و معاند و انتقاد از اوضاع و احوال ایران گوش فلک را کر کرده بود. نقدهای تند و هیجانی و خشن و بیمنطق شان علیه ایران همه جا را گرفته بود. الان کجا رفتهاند؟ چشم و گوش و هوش و عقل و منطق و احساسشان کجاست؟ به کدام سمت رو کردهاند و کجا سر فرو کردهاند که نه مرز را دیدهاند و نه برجک مزهسر را، نه سراوان و نه زاهدان و نه تمام ایران را. دریغ از یک استوری، یک هشتگ، یک پست، یک توییت، یک نظر، یک ریلز، یک حمایت. دریغ از کلیدواژهای درباره برجک مزهسر، سراوان، زاهدان، ایران، پنج شهید مرزبان.
تقریبا هر دو روز یکبار در اردیبهشتماه، یک لاله پرپر شد. خانوادهای بیپدر شد. چشمهای مادری به انتظار آمدن فرزند به در خشک شد.
و تو چه میدانی از رمز و راز مرز؟ از رضایت همسر گرفتن برای لباس رزم پوشیدن، برای رفتن به مرز. پذیرش احتمال هر گونه خطر. بدون پدر، بچهها را بزرگکردن. بیاستوری، بیپست، بیتوییت، بینظر. انگار نه انگار پنج فرزند برومند رفته است و پنج شهید وطن برگشته است.
و تو از مرز چه میدانی؟ در خانهات یا در محل کارت بیهیچ دغدغهای نشستهای یا خوابیدهای یا به کار مشغولی. و مرزهایی که آرامت کردهاند. مرزبانانی که هستند تا آرام بخوابی. چه حرفهای فرومانده در دل. بغضهای فروخورده مادر. فضای آنلاین بیپدرومادر. دریغ از یک استوری، یک پست، یک توییت، یک نظر در سوگ این ازدسترفتن.
از مرز چه میدانی؟ از برجک مرزی. از مزهسر. از حمله ناجوانمردانه در سراوان. از شهادت پنج مرزبان. از روز دختر و شوق خواهر و خبر شهادت برادر.
و تو چه میدانی؟
اگر با شنیدن خبر شهادت پنج مرزبان دلت آشوب نشد، نگرفت، نگریست، به خودت شک کن. به مرزبندیهای عقل و منطق و احساست. به حرفها و دلیلها و باورهایت. به اینکه با خودت چندچندی؟ به اینکه باید از مرزهای منیت و خودبینی گذر کنی. از مرزهای در گذشته ماندن. از دیدن و کناری ایستادن و هیچ اقدامی نکردن.
بیحرکت، بیاقدام، ره به جایی نمیبریم.
جور دیگر باید دید. جور دیگر باید زیست.#
به قلم؛ سرهنگ "مجید نعیمیاوری" معاون فرهنگی اجتماعی فرماندهی انتظامی استان یزد
#شهدای_سراوان
#شهدای_امنیت
#شهید_فراجا