👿 داستان روباهی که دل دردش درمان نداشت. گویند روباهی به دل درد شدیدی دچار شد. پیش حکیم باشی رفت و از دل دردش شکایت داشت که مدتیست دل دردم رفع نمیشه. حکیم باشی که ذات این روباه مکار رو می شناخت رو به روباه کرد وگفت من یک نسخه برات مینویسم وبرو این دارویی که میگم تهیه کن که دوای درد توست. داروی حکیم باشی بوته ای سر تپه های اطراف بود .روباه پرسید جناب حکیم باشی کدام وچه نوع بوته ای؟؟ روباه گفت هربوته ای که روش کثیف نکردی. روباه عادتش اینه که وقتی مدفوع میکنه میره رو بوته مینشینه و مدفوع میکنه . روباه با کمی فکر از حکیم باشی تشکر کرد ورفت. روباه مکار داستان ما سریع رفت سر تپه وهرچی نگاه میکرد اثرات خرابکاریش روی بوته هویدا بود . همه تپه ها رو گشت و وارسی کرد ولی بوته ای که روش کثیف کرده بودنیافت. سرانجام نا امید برگشت وبه حکیم باشی گفت جناب حکیم باشی بوته ای که روش خراب کاری نکردم نیافتم. حکیم باشی گفت دوای دل درد توهم وجود ندارد وتو میمیری. #دولت_کلیدساز_بنفش #هشت_سال_سیاه #دولت_دروغگویان #هشت_سال_فریب #نابودی_اقتصاد #تعطیلی_کارخانحات