🍃تا ولاالضالین را در گوش من خوانده است!
🌸یکی از شاگردان شیخ اعظم انصاری گوید: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشتم برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس افادت شیخ درآمدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم. خیلی براین حالت متأثر شدم تا جائی که دست به ختوماتی زدم باز فایده نبخشید بالاخره به حضرت امیر علیه السلام متوسل گشتم.
🌹شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم. حضرت آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم را در گوش من قرائت فرمود. صبح چون در مجلس درس حاضر شدم. درس را می فهمیدم کم کم جلو رفتم، پس از چند روز به جایی رسیدم که در آن مجلس صحبت می کردم. روزی از پایین منبر درس با شیخ بسیار صحبت می نمودم و اشکال می گرفتم. آن روز پس از پایان درس خدمت شیخ رسیدم.
🍀شیخ آهسته در گوش من فرمود: آن کسی که بسم الله را در گوش تو خوانده است تا ولاالضالین را در گوش من خوانده است. این را گفت و رفت.
من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ دارای کرامت است زیرا تا آن وقت به کسی این مطلب را نگفته بودم
📚 برگرفته از هزار و یک حکایت قرآنی، محمد حسین محمدی، حکایت 22
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔷 @pasokhgoo1 👈
#حکایت
🍃آن لرزیدن را از کجا بیاورم؟
🌸در زمان عمر شخصی بود سخت پیر شده تا بحدیکه فرزندش که دختری بود، چون طفلان نوزاده او را می پرورد !
عمر به آن دختر فرمود که : در این زمان مانند تو که بر پدر خدمت میکنی ، هیچ فرزندی همچنین حق پدر را ادا نکرده باشد !
🍀دختر جواب داد : راست میفرمایی و لیکن میان حق من و حق پدر فرقی بسیار است اگر چه من در خدمت هیچ تقصیری نمیکنم ، اما چون پدر مرا می پرورد و خدمت میکرد : بر من میلرزید که مبادا بمن آفتی برسد ! و من پدر را خدمت میکنم و شب و روز دعا میکنم و مردن او را از خدا میخواهم تا زحمتش از من منقطع شود !
🔹من اگر خدمت به پدر میکنم آن لرزیدن او بر من ، آنرا از کجاآرم !
📚 برگرفته از کتاب مجموعه قصه های شیرین، حسن مصطفوی، ص 178
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔷 @pasokhgoo1 👈
#حکایت
🍃مرد منافق و اعجاز بسم الله
🌸 گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد.
🔺 شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی ارزش جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
🔷 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت .
🔺شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید..
برگرفته از هزار و یک حکایت قرآنی، محمد حسین محمدی، حکایت 4 به نقل از: خزینه الجواهر فی زینه المنابر/ 612.
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔷 @pasokhgoo1 👈
#حکایت
🍃نقشه ای شیطانی!!
🌸نقل است که:
نقالی ( قصه گویی) خطاب به مردم چنین می گفت: ایها الناس! هر گاه کسی هنگام خوردن و آشامیدن بسم الله بگوید، شیطان به او نزدیک نگشته و در خوردن و آشامیدن با او شریک نمی شود.
🔺 حال، من برای شیطان نقشه ای کشیده ام پیشنهاد من این است که: ابتدا بدون این که بسم الله بگویید نان خشک و شور بخورید تا شیطان نیز با شما در خوردن شریک شود سپس بسم الله گفته و آب بنوشید تا شیطان نتواند با شما در آشامیدن آب شریک شود تا بدین وسیله آن ملعون را از تشنگی هلاک سازید!!
📚برگرفته از " هزار و یک حکایت قرآنی " ، محمد حسین محمدی
🤔یاللعجب!
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔷 @pasokhgoo1 👈
#حکایت
🍃 امام خمینی رحمه الله به او فرمودند: بیخود کردند!
🌸بعد از آزادی امام از قیطریه ، عده ای از بازاریهای تهران ، ناهاری ترتیب داده بودند و امام هم در همان جلسه سر سفره نشسته بودند.
🔶 یکی از بازاریها به امام گفت: " بازاریها برای خاطر شما چه کردند و چه کردند ..." امام خمینی رحمه الله علیه به او فرمودند: (( بیخود کردند!)) همه تعجب کردند😱 که این چه حرفی است!
🍀 بعد امام فرمودند : (( اگر برای خدا کردند ، که خدا اجرشان بدهد. باید بکنند. اگر برای من کردند ، من چیزی ندارم بدهم)).*
* به نقل از: حجه الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری- پابه پای آفتاب- جلد 4 - صفحه 260
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔷 @pasokhgoo1 👈
#حکایت #امام_خمینی
📚📏📚📏📚
💢 #حکایت
🌺 مرد ثروتمندی با لباسهای پاکیزه و تمیز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و نشست. بعد از او مرد فقیری با لباسهای کهنه و مندرس وارد شد و پهلوی همان ثروتمند نشست.
ثروتمند لباس آراسته خود را از کنار مستمند تازه وارد جمع کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ترسیدی لباست را کثیف نماید؟ عرض کرد: خیر، پرسید: پس برای چه چیزی این عمل را انجام دادی؟
عرض کرد: مرا همنشینی (نفسی) است که هر کار خوب را در نظرم بد و هر کار بد را در نظرم خوب جلوه میدهد.
یا رسول الله نصف مال خود را برای کیفر عملم به او بخشیدم. پیامبر صلی الله علیه و آله به فقیر فرمودند: آیا میپذیری؟ عرض کرد: نه یا رسول الله صلی الله علیه و آله. ثروتمند گفت: چرا؟ گفت: میترسم آنچه را از تکبر و خود پسندی تو را فرا گرفته، مرا هم فرا گیرد.
📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400
💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو"
User.pasokhgoo.ir
📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو "
cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo 👈
#یک_نکته
#اخلاقی