زاهدى از مردم كناره گرفت و به بيابان رفت و در محل خلوتى مشغول عبادت شد، و تصميم گرفت در انزوا و تنهائى به سربرد، و وارد شهر و اجتماع مردم نشود.
او در كنج خلوت عبادت خود عرض مىكرد: خدايا رزق و روزى مرا كه قسمت من كردهاى به من برسان هفت روز گذشت ، و هيچ غذائى بدستش نرسيد و از شدت گرسنگى نزديك بود بميرد، به خدا عرض كرد: خدايا روزى تقسيم شده مرا به من برسان و گرنه روحم را قبض كن ، از جانب خداوند به او تفهيم شد كه : به عزّت و جلالم سوگند، رزق و روزى به تو نمىرسانم تا وارد شهر گردى و به نزد مردم بروى .
او ناگزير شد وارد شهر شد، يكى غذا به او رسانيد، ديگرى آب و نوشيدنى به او داد، تا سير و سيراب گرديد، او به حكمت الهى آگاهى نداشت در ذهنش خطور كرد كه مثلا چرا مردم به او غذا رساندند، ولى خدا نرسانيد و... از طرف خداوند به او تفهيم شد كه آيا تو مىخواهى با زهد (ناصحيح خود) حكمت مرا از بين ببريد آيا نمى دانى كه من بنده ام را بدست بندگانم روزى مىدهم ، و اين شيوه نزد من محبوبتر است از اينكه بدست قدرتم روزى دهم .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
#آبرنگ🎨
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رد پای رفتنشان
تا ابد بر شانههای زمانه باقیست...❤️🩹
#ستاره_های_دنباله_دار💫
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
22.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
💢شما انقلابیا مگه نمیگید اینستاگرام بده، پس خودتون اونجا چه کار میکنید؟
انقلابیو چه به اینستا...
#سواد_رسانهای
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran