امروز سالروز جدایی استان بحرین از ایران هست،
بدون هیچ اغراقی بزرگترین خیانت پهلوی هدیه دو دستی بحرین و جدایی همیشگیاش از ایران عزیز بود.😢🖤
#تاریخ_تکرار_میشود_اگر
#من_آگاهم
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
حضرت آیت الله بهجت(رحمةاللهعلیه):
راه خلاص از گرفتاري ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات براي فرج وليّ عصر عجلاللهفرجه؛
نه دعاي هميشگي و لقلقه زبان!
بلکه دعاي با خلوص و صدق نيّت و همراه با توبه
#حضرت_یار 💚
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به چه روشی حنا رو درست کنیم؟
تا حالا اشتباه درست میکردیم روش صحیح بودن حنا رو دقت کنید ؛
برای درمان درد دست و پا گرمی و سردی و گرمی برای طبع گرمی یا سردی خیلی مهمه
🔹برای کسانی که پیاده روی اربعین میرند کربلا از تاول زدن کف پا جلو گیری میکند👌
#کافه_عسل 🍯
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من بعد از به بحث کوچیک با پدر مادرم 😂
#شادکنک 🤣🎈
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
آیا خدا را دیده ای ؟!
بله ...... بسیار
چه وقت؟!
آن جا که خطاهای من را پوشاند
و مرا بخشید ...
الله هو العشق...
❤️🔥
#اذان_ظهر_به_افق_اصفهان
اشک بر حسین( علیهالسلام)
اشک معنویت است،
اشک ارتقای وجودی است،
اشک تعالی روح انسانی است،
اشک حشر با شهیدِ آلمحمد(صلواتاللهعلیه) ،
حسین بن علی ( علیهالسلام ) است.
حسین (علیهالسلام)جنس غمش فرق میکند 💔
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
هدایت شده از آرشیو ربات
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یک مدال طلای دیگر برای ایران 🥇
⏪برند ایرانی مروژ بر تن قهرمانان المپیک
🔹مجید ساعدی فر، کارآفرین و مالک برند لباس ورزشی مروژ (مجید) در برنامه میدون ملاقات شبکه سه:
🔹۸۰ درصد دوبندههای کشتی جهان را بچههای اندیمشک تولید میکنند!
🔹ما از نایک و آسیکس عبور کردیم.✌️👌
#وطنم❤️
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
هدایت شده از آرشیو ربات
ماری كوچولو دختری 5 ساله، زیبا و با چشمانی درخشان بود. یك روز كه با مادرش برای خرید به بازار رفته بودند، چشمش به یك گردنبند مروارید پلاستیكی افتاد. از مادرش خواست تا گردنبند را برایش بخرد.
مادر گفت كه اگر دختر خوبی باشد و قول بدهد كه اتاقش را هر روز مرتب كند، آن را برایش میخرد. ماری قول داد و مادر گردنبند را برایش خرید. ماری به قولش وفا كرد؛ او هر روز اتاقش را مرتب میكرد و به مادر كمك میكرد. او گردنبند را خیلی دوست داشت و هر جا میرفت، آن را با خودش میبرد.
ماری پدر دوست داشتنی داشت كه هر شب برایش قصه میگفت تا او بخوابد. شبی بعد از اینكه داستان به پایان رسید، بابا از او پرسید:" ماری، آیا بابا را دوست داری؟"
ماری گفت: "معلومه كه دوست دارم. "
بابا گفت:" پس گردنبند مرواریدت را به من بده!"
ماری با دلخوری گفت:" نه! من آن را خیلی دوست دارم، بیایید این عروسك قشنگ را به شما میدهم، باشد؟"
بابا لبخندی زد و گفت: "آه، نه عزیزم! "بعد بابا گونهاش را بوسید و شب بخیر گفت.
چند شب بعد، باز بابا از ماری مرواریدهایش را خواست ولی او بهانهای آورد و دوست نداشت آنها را از دست بدهد. عاقبت یك شب دخترك گردنبندش را باز كرد و به بابایش هدیه كرد. بابا در حالی كه با یك دستش مرواریدها را گرفته بود، با دست دیگر از جیبش یك جعبه قشنگ بیرون آورد و به ماری كوچولو داد. وقتی ماری در جعبه را باز كرد، چشمانش از شادی برق زد: خدای من، چه مرواریدهای اصل قشنگی! بابا این گردنبند زیبای مروارید را چند روز قبل خریده بود و منتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگیرد و یك گردنبند پرارزش را به او هدیه بدهد.
#آبرنگ🎨
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran