۱۱۰ داستان از مجاهدتهای شهید حُججی در کتاب "حجت خدا"
کتاب "حجت خدا" مجموعهاي شامل ۱۱۰ داستان کوتاه از زندگي و فعاليتهاي مجاهدانه شهيد محسن حُججي است که از سوي گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي منتشر شده است.
در يکي از اوراق ابتدايي کتاب کلامي از رهبر انديشمند انقلاب آمده که شهيد حججي عزيز، حجت خدا در مقابل چشمان همگان شد. در ادامه کتاب به بانوي دمشق حضرت زينب کبري سلامالله عليها، همان کسي که محسن را به آرزويش رساند، روح مطهر شهيد حاج احمد کاظمي، همان کسي که محسن در کلاس شهادتش زانوي شاگردي زد و همچنين خانواده اين شهيد، بعنوان کوه هاي صبر و مقاومت تقديم شده است.
در بجاي مقدمه دلنوشتهاي از شهيد مدافع حرم، پس از اولين اعزام به سوريه آمده که با يا رب الحُسين آغاز مي شود و با يا اله العالمين و اين جمله که خدايا من از همه چيز اين دنيا گذشتم، تو نيز از من بگذر و اين همه را فقط از لطف تو ميدانم. پس اي که مرا خواندهاي راه نشانم بده به انتها ميرسد.
به گفته مادرش درست در لحظه اذان ظهر بيست و يکمين روز از تيرماه سال ۱۳۷۰ است که صداي گريه بچه و ذکر مقدس اللهاکبر با هم در ميآميزند و خبر از تولد محسن کوچولو ميدهند.
دوران بچگي را در هياتهاي مذهبي سپري ميکند و روزه و نمازش ترک نميشود. سوم دبيرستان را در مدرسه شهيد کاظمي ميگذارند و بقدري در فيزيک و رياضي قوي است که گاهي بجاي معلم و استاد به بچهها درس ميدهد. محسن پاي ثابت اردوهاي جهادي بسيج هم هست.
https://eitaa.com/Dastanhayeebratamooz
هجدهم مردادماه، سالروز شهادت جوانی است که یکشبه ره ۱۰۰ ساله را پیمود و به قهرمان یک ملت تبدیل شد؛ شهید «محسن حججی»، پسر دهه هفتادی این سرزمین که از سَر گذشت و حجت خداوند روی زمین لقب گرفت.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
جاي جاي کتاب واژگان شهيد و شهادت موج ميزنند. حاج حسين يکتا را که دعوت ميکنند نجف آباد باز هم از شهادت ميگويد. محسن اما به يکي از دوستانش ميگويد که دوست دارد شهيد شود، شهادتش همه را تکان دهد و با همه شهدا فرق کند. اين بزرگترين آرزويش در اين دنياي فاني است. تنها دعاي سفر مشهدالرضايش هم خواستهاي از امام رئوف نيست جز شهادت در راه خدا.
بعد از نقل داستانکهايي از اردوهاي جهادي و استخدام در نهاد مقدس سپاه، اولين بار به منطقه عبطين سوريه اعزام ميشوند.
ليلهُ الفتوح
زماني که داعش قصد دارد شهر العيس را بگيرد محسن و گروهش غوغا ميکنند و ضربه سنگيني به داعشيهاي آمريکايي وارد ميکنند.
فرداي آن روز حاج قاسم سليماني را ميبيند که ميگويد: دست مريزاد، ديشب کيا روي تانک بودند؟ حسابي شاهکار کردند. حاج قاسم به خاطر شليکهاي زياد و دقيق محسن و گروهش، اسم آن شب را «ليلهالفتوح» گذاشت.
همسر عزيزم دوستت دارم. اين جملهاي است که محسن روي قطعه چوبي حکاکي کرده و از سوريه براي همسرش سوغات آورده است. او به ملاقات آيتالله ناصري مي رود و روحيه ميگيرد. براي اعزام دوم چله جمکران ميگيرد تا اينکه در شب سي و ششم جواب ميگيرد و بار ديگر عازم سوريه جنگزده ميشود.
جابر جابر، احمد...
محسن حتي طبق نقل صفحه ۷۲ کتاب، بريدن سرش را پيشبيني ميکند. نام جهادي او در سوريه «جابر» است.
بالاخره روز موعود فرا ميرسد. ۱۶ مرداد ماه ۱۳۹۶، جابرجابر احمد، جابرجابر احمد...اما پاسخي از آن سوي بيسيم به گوش نميرسد.
محسن عزيز را در شهر القائم عراق چرخاندند، دستهايش را جدا وسنگبارانش کردند، شکنجه دادند و دست آخر سرش را بريدند و به آرزويش که همان شهادت زينبي بود رساندند.
حاج قاسم اما آتش غيرت شده بود. پيام داد و به داعش گفت: اي حيوانات انساننما، اي فرزندان اسراييل و آمريکا، منتظر باشيد. به زودي انتقام خون شهيد حججي را ميگيريم. به شديدترين شکل ممکن.
وصيتنامه شهيد در صفحههاي پاياني کتاب اما خواندني است. غافل نشدن از ولايت، تلاش براي تقويت حجاب و بويژه چادر، فريب فرهنگ غرب را نخوردن و مولا علي ابن ابيطالب عليهالسلام را الگو قرار دادن از مهمترين نکتههاي وصيت اين شهيد عاشق حسين(ع) است.
انتشارات شهيد ابراهيم هادي کتاب حجت خدا را در ۹۸ صفحه روانه بازار کتاب کرده است.
https://eitaa.com/Dastanhayeebratamooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محسن جان! تو چه راز مگویی با خدا داشتی که اینگونه عزتمند و عزتآفرین شدی...
#تبیین_سیره_شهدا