#لطیفه ۱
پسره میره خواستگاری بابای دختره میگه مهریه دخترم صد بشکه بنزینه
بابای پسره میگه پسرم پاشو بریم یه دختر گازسوز پیدا کنیم 😂
#لطیفه ۲
زنم بهم گفت: ﻣﻨﻮ چه قدر ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ؟!
منم گفتم : ﻗﺪر دریا...
بهم گفت : ﻣﺮﺳﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ...
ﺣﺎﻻ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ... دریا ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ زنمه من اصلا بین زنام فرق نمیذارم...
یعنی بغض گلومو میگیره بخوام خیانت کنم بهشون!!😂😁
💥 ح . ج
#لطیفه ۴
وصیت کردم بعد مرگم با نصف داراییم بستهی نامحدود بخرن و باهاش وای فای رایگان بدن به بچههای محل، رمزشم حمد و سوره باشه
دیگه با نون و خرما کسی واسهت فاتحه نمیفرسته😂😂
💥 ف. ش
#لطیفه ۵
✅ حاضر جوابی پیرمرد نجف آبادی😎
پیرمرد نجف آبادی با الاغش جلوی بانک ایستاده بود، مردی با کت وشلوار همراه دوستش برای دست انداختن پیرمرد میگن: آوردی براش حساب باز کنی ؟ 🐴
پیرمرد گفت: نه عامو فَمیدم شاما میخای وام بیگیری، با یِزه اصرار آ زَحمِت اُوردَمش ضامنی شاما بِشِد کو به اعتبارش به شاما وام بِدَن😏😂
میگن طرف راهشو کج کرد و از اون روز دیگه سمتِ هیچ بانکی پیداش نشده😜😂
ز. ج