و هنوز هم ارتباطش را با مدرسه قطع نکرده است.
آقای عباسی هم لااقل ده دوازده سال پیش مجری یکی از طرحهای پژوهشی ما بود و خوب از پس کار برآمده بود، بنابراین از پژوهش جدانبود، ضمن اینکه هماکنون مدیر گروه حدیث جشنواره علامه حلی نیز هست.
در هرحال این اتفاق، یک فرصت مغتنم است، برای اینکه برخی از تعاملات و همکاریهای دو معاونت شتاب بیشتری بگیرد
۲) بهگمانم این انتصابات، بتواند کمک کند تا سطح پژوهشی طلاب ارتقا یابد، (امروز تعداد زیادی از طلبهها از نگارش رساله سطح چهار باز میمانند و تعداد زیادی از رسالهها احتمالا اصیل و در قد و قواره مصادیق پژوهش (به خصوص تولید نظریه)، نیستند. (برای اینکه انتظار میرود طلبهی سطح چهار توانایی نگارش، در حد پژوهشی داشته باشد و البته؛ هم سؤال از علم خیزد هم جواب ـــیعنی سیر آموزشهای طلاب باید به این سمت حرکت کند که طلاب پژوهشمحور تربیت شوندـــ).
۳) نهادینهسازی برنامههای پژوهش در واحدهای آموزشی، بهویژه در برنامه آموزشی طلاب، یکی از سیاستهای پیشنهادی به آقای عباسی است. (که تفصیلش را بعد خدمتشان پیشنهاد میدهم.)
۴) بینالمللی سازی پژوهش، با ترجمهی معکوس، کار مهم دیگر معاونت در دور جدید میتواند باشد.
۵) تقویت سازمان نفرات معاونت (ساختار در دوران معاونت آقای مقیمی اصلاح شد، اما نفرات نیاز به تقویت دارد). (برخی از همکاران ما در مضیقهی شدید قرار دارند. ـکار زیاد و نیروی کم-)
۶) تقویت ارتباطات علمی با مراکز دانشگاهی
۷) راهاندازی لجنههای علمی درس خارج
در خاتمه جا دارد از حضرت آقای مقیمی و همکاران بیحاشیه و خدوم معاونت پژوهش که مؤمنانه و مجاهدانه کار میکنند، تشکر و قدردانی کنم. و به آقای عباسی خیر مقدم می گویم.
@pavaragi
15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ معجزه عجیب در برنامه محفل
ماجرای کودکِ اوتیسمی که بدون سواد خواندن و توانایی صحبتکردن حافظ کل قرآن است.
@pavaragi
بسم الله الرحمنالرحیم
اثر پژوهشی یا ترویجی؛ کدام مهمتر است؟
مقالات معتبر علمی از نظر سطح علمی به دو نوع علمی ترویجی و علمی پژوهشی طبقهبندی میشوند.
تبدیل دانش نظری و پاردایمی به دانش گفتمانی در بدنه جامعه یکی از اصلی ترین رسالت مقاله ترویجی است. با این توضیح: در مقاله ترویجی فرایند پژوهشهای قبلی و نتایج آنها در یک حوزه تخصصی بهخصوص و موضوع مشخص مرور میشوند و بهطور خلاصه و در یک مقاله جامع به نگارش در میآیند. نویسنده این مقالات همچنین میتواند ساختار جدیدی به پژوهشهای گذشته دهد و نتایج را طبق نظر خود تفسیر کند. مقالات علمی ترویجی برای خوانندگان خود یک دید کلی و از مجموع تحقیقات انجام شده در یک زمینه خاص و نتایج آنها فراهم میکند و سعی می کند آنها را به زبان خود برای مخاطبان تفسیر کند.
صاحب اثر پژوهشی اما، تنها به تحقیقات پیشین بسنده نمیکند، بلکه ایده جدیدی را به جامعه علمی ارائه میدهد. اثر پژوهشی به تولید علم میانجامد. این همان برگ برنده اثر پژوهشی است!
با این حال به نظر میرسد، هریک از گونههای پژوهشی و ترویجی باید مستقل و با هدف خاص خودش دیده شود، هریک از این دو نوع در جای خودش با اهمیت است؛ برتری اثر پژوهشی بر ترویجی عمدتاً به نوآورانه بودن آن نهفته است. اگرچه مقاله ترویجی نیز خالی از نوآوری نیست، اما نوآوری در اثر پژوهشی در سطح بالاتری ناظر بهمصادیق پژوهش (تولید نظریه، اصلاح نظریه، تکمیل نظریه، ارتقای نظریه، نقد نظریه، دفاع از نظریه، ارائه کاربرد جدید از یک نظریه، تولید پرسشهای جدید) است. در حالی که نوآوری در اثر ترویجی در حد مصادیقی از نوآوری نظیر شرح و تفسیر یا قرائت جدید و تنظیم و تنسیق جدید از یک دیدگاه است. با این حال اگر زاویه نگاهمان را به سمت ضرورت گفتمانسازی آثار نظری متمایل کنیم، میتوانیم در مواردی اثر ترویجی را از اثر پژوهشی مهمتر بدانیم! تشخیص این موضوع بر عهده سازوکاری است که در نیازسنجی پژوهشی تعیین میشود؛ اولویتیابی و شاخصهای آن نباید صرفاً موضوعاتی را تحت پوشش قرار دهد که به تولید علمی میانجامند، ایبسا ترویج برخی از نظریات سابق مهمتر از تولید علمی جدید در یک امر غیر مهم باشد. تشخیص موضوع کمی دشوار است، مثلاً پارهای از نظریات مهمی که در سطح جامعه علمی خواص، متوقف مانده، و تبیین آن برای عموم ضروری به نظر برسد، اثر ترویجی را توجیه میکند.
نکته دیگر اینکه اثر را ترجمان همهی توان نویسنده ندانیم؛ نویسنده مقاله ترویجی لزوماً ناتوان از نگارش پژوهشی نیست، با توجه به توضیح پیش گفته، ای بسا دلیل نگارش ترویجی، رسالتی است که متوجه اقتضای موضوع تحقیق بوده است؛ موضوع، مهم و برای جامعه مخاطبین ضروری بوده و نویسنده را متعهد به ادای وظیفه کرده است.
#جشنوارهعلامهحلی
#ارزیابان
#اثرعلمیپژوهشیوترویجی
✍️ محمد صدرا مازنی
@pavaragi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه میکنم این سخنان کوتاه اما بسیار مهم و راهبردی جناب استاد شفیعی کدکنی را درباره اهداف پشت پرده دشمنان در ترویج زبانهای محلی، با دقت گوش دهید.
#دشمنشناسی
#ادبیات
@Ahmadhoseinsharifi
@pavaragi
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیامی اشتباهی به کسی که 10_15 ساله باهاش قهر بود....
اصلاهم اشتباهی نبود...
خدای من!
به آنکه اهل بیت (ع) دادی، چه ندادی
و به آنکه اهل بیت (ع) ندادی، چه دادی!
جانم به فدایشان.
@pavaragi
مدتی قبل با یکی از فرهیختگان گفتوگوی علمی داشتیم، قرار شد درباره مرگاندیشی بنویسیم.
من از آن روز شروع به نوشتن کردم، و امروز بخشی از کار آماده شد که در ضمن چند یادداشت تقدیم میکنم.
👇
اندیشیدن درباره مرگ (۲)
۱.مواجهه با مصائب زندگی از جمله رنجهای زندگی است. فقر یکی از آنها است، بیماری نیز. نوع دیگری را همه میشناسیم که تحملش دشوارتر است! از دست دادن عزیزان. وقتی به ما خبر میدهند برادر، خواهر، پدر و یا یکی از دوستان و همکارانمان از دنیا رفته است. مبهوت میشویم. گاهی از شدت ناراحتی از هوش میرویم. بهحیث روانشناختی در مرحله انکار قرار میگیریم. تا مدتها تصویر عزیز از دست رفته مقابل دیدگانمان است. شخصی را میشناسم که باشنیدن خبر درگذشت همسر جوانش نمیتوانست زنده بماند. جان به جان آفرین تسلیم کرد! افرادی هم اگر نسبت دورتری با ما داشته باشند، اگر آدم خوبی باشد، خاطرات خوب با او را مرور میکنیم. دوستی داشتم که محبوب شبکهی دوستانمان بود، چهارده پانزده سال است که بر اثر سانحهای از میان ما رفته است، هرگاه با دوستان مشترک مینشینیم، یاد او میکنیم و از خاطرات با او بودن میگوییم. معاشرتش با رفقا او را محبوب ساخته بود.
اینچنین افراد کم نیستند.
اگر هم شخص متوفی انسان رذلی باشد یا ما خاطره خوبی از او نداشته باشیم، ممکن است از شدت ناراحتی برایش طلب عذاب کنیم! شخصی میگفت؛ هرگاه به فلان میت (که از اقوام نزدیک نسبیاش نیز بهشمار میرود)، فکر میکنم، جز نفرت بهذهنم نمیآید، هرگز نتوانستم دربارهاش مثبتاندیشه کنم، خاطرات شومی که از او به یاد دارم مقابل دیدگانم سبز میشود. حتی اگر بدیهایی که به من کرد را ببخشم، از ظلمهایی که به مادر و پدر مهربانم کرد نمیتوانم بگذرم!
این واکنش طببعی است، و از آن گریزی نیست.
ادامه دارد
✍️ محمد صدرا مازنی
@pavaragi
اندیشیدن درباره مرگ (۲)
۲. اولین مواجهه با مرگ فراموش نشدنی است. ممکن است تأثیر عمیقی بر انسان بگذارد، من از اولین مرگ عزیزانم مبهمی را بهخاطر میآورم، مادربزرگی داشتم که چشمهایش نابینا شده بود. برادری داشت که او هم هشت ده سال آخر عمرش نابینا بود. به یاد ندارم که او را بینا دیده باشم. فقدان امکانات و بهداشت عمومی و فقر دانش و فناوری پزشکی بسیاری از مشکلات را برای مردم به وجود آورده بود.
مادربزرگ با من و دیگر نوههایش بسیار مهربان بود. گاهی دستشان را میگرفتم و به این سو و آن سو میبردم. در کودکیام از دنیا رفته بود، بعد از مرگش، مهمترین مصیبت زندگیام، شهادت دو برادر و پدرم بود. همهی اینها در فاصله کمی اتفاق افتاد. از سال ۶۱ تا ۶۳. هنوز سایهی جنگ بر سر مردم ما سنگینی میکرد که یکی از دوستانم نیز در کمین کمولهها در کردستان باخدای خویش جاودانه شد، با این آخری نیز تیری بر قلبم نشست. به یاد میآورم زمانی را که مانع رفتنم به جبهه شده بود. میگفت سنم کم است و نگران خانوادهام بود. میگفت با شهادت دو برادر دینتان را به انقلاب ادا کردبد. حالا من که چندماه قبل به اصرار او برای نرفتن به جبهه توجه نکرده بودم، امروز در منزل پدری خبر شهادتش را دریافت کردم.
کمی بعدتر شوهر خواهرم، بر اثر سانحه از دنیا رفت، اینبار دشواری زندگی را به وضوح حس کردم. هریک از این چند اتفاق طاقتفرسا بود، چه میشد کرد؟! وقتی سرنوشت بخواهد تصمیم بگیرد، باید تسلیمش شد! من با آن کنار آمدم.
سال گذشته خواهر و برادری دوقلو دانشجوی من بودند، خواهر آرام بود و متین، برادر اما پرنشاط و همراه با شیطنتهای پسرانه!
چند جلسه از کلاس گذشته بود که هردو غیبت کرده و در کلاس حاضر نشدند. جویای احوالشان شدم، یکی از دانشجویان از مرگ پدر جوانشان گفت. ترم بعد هردو دانشجوی من در کلاس جدید بودند، اما پسر دیگر آن پسر شاد نبود. دختر هم همیشه تنها بود. یک بار بعد از تدریس، پردهی پنجرهی کلاس را کنار زدم و به حیاط دانشگاه خیره شده بودم، چشمم به دختری افتاد که تنها در دورترین نقطه حیاط قدم میزد. یکی از دانشجویان کلاس گفت، استاد؛ آن دخترخانم تنها، فلانی است. همان که پدرش را از دست داده بود.
وقتی برای اولین بار با این مسئله درباره خودمان فکر میکنیم، موضوع کمی جدیتر و پیچیدهتر میشود.
ادامه دارد
✍️ محمد صدرا مازنی
@pavaragi
اندیشیدن درباره مرگ (۳)
۳. مسئلهای که هرگز کسی بهفکر حلش نبود. خانم دانلین لوزیک در کتاب «نگرشی نو به مسائل اجتماعی»، یکی از شاخصهای مسئلهی اجتماعی را قابل حل بودن میداند. او سپس برای مثالش از مرگ یاد میکند و میگوید به رغم چالش بودن مرگ، اما کسی به فکر حلش نیست! چون اساسا قابل حل نیست. ما ممکن است بتوانیم با فناوری پزشکی مرگ را به تأخیر بیاندازیم، اما نمیتوانیم از آن بگریزیم. او نتیجه میگیرد امور نظیر مرگ دیگر مسئله اجتماعی به حساب نمیآیند.
اینکه روزی را تجربه کنیم که دستمان از این دنیا کوتاه است. صدایمان را کسی نمیشنود، خواستهی ما را نمیفهمد. از دیدن کسانی که دوستشان داریم و به آنها عشق میورزیم، محرومیم و از آن ترسناکتر اینکه نمیدانیم قرار است به کجا برویم. جایی که کسی نرفته و خبری از آن سو نیاورده است، رعبآور است.
ادامه دارد
✍️ محمد صدرا مازنی
@pavaragi
پاورقی
اندیشیدن درباره مرگ (۳) ۳. مسئلهای که هرگز کسی بهفکر حلش نبود. خانم دانلین لوزیک در کتاب «نگرشی ن
👆👆👆
سلام و عرض ادب استاد
طاعات و عبادات تان قبول حق انشاالله.
.
به نظرم در مسأله دانستن مرگ یک خلطی اتفاق افتاده است!
مرگ مسأله اجتماعی نیست که بگوییم چرا کسی به دنبال یافتن راه حل آن نیست!
مرگ یک پدیده طبیعی است که اثراتی عمیق و جدی بر فرد و جامعه می گذارد
پس مسأله اصلی اثرات مرگ و نوع مواجهه و تاثیر پذیری فرد و جامعه از مرگ عزیزان شخصی و اجتماعی اش هست
این حالات و تأثيرات و تأثرات قطعا یک مسأله اجتماعی مهم است
مانند پدیده زلزله و سیل که به خودی خود یک پدیده طبیعی هستند ولی آثار اقتصادی و اجتماعی و انسانی اش آنقدر زیاد است که می تواند به عنوان یک موضوع جدی در مدیریت بحران و جامعه شناسی و... مورد مطالعه قرار بگیرد
و اگر اینگونه به این مسأله نگاه کنیم می بینیم اتفاقأ در این موضوع اندیشه ورزی های خوبی شده
از روانشناسی و مطالعه دربارهٔ روانشناسی سوگ
تا حتی تلاش های خُرد مانند آنچه شما می نویسید
همگی تلاش های مبارک و موثری در حل مسأله "اثرات مرگ بر زندگی" است
.
در هر صورت، مرگ موضوع جالبی هست که سالها قبل به مناسبت فوت یکی از دوستان عزیزم یک متن درباره اش نوشته بودم
و این پرونده رو شما دوباره برام باز کردید
فرموده اند:
"ابلغ الموعظه، ذکرُ الموت"
ممنونم😊🌹
#شیخ_صابر
اندیشیدن درباره مرگ (۴)
۴. مجرمی را در نظر بگیرید که قاضی حکم اعدامش را صادر کرده است. دوهفته دیگر طناب دار بهگردنش آویخته میشود!
هیچ گریزی از حکم هم نیست. شمارش معکوس شروع میشود.
گفته میشود؛ کسانی که به نوعی درگیر اجرای حکم اعدام هستند، بعضی شبها، کابوس اعدام و اعدامیها را میبینند. معمولا ۲۴ یا ۴۸ ساعت قبل از صبح چهارشنبه، اعدامیها را از بند به قرنطینه منتقل میکنند. خانواده برای دیدار آخر و خداحافظی به زندان میآیند.
در شب آخر، افسر نگهبان یا روحانی زندان برای گرفتن وصیتنامه میروند. دم صبح، زندانی را برای اجرای حکم به محوطه اعدام میبرند. معمولا زندانیان محکوم به قصاص در لحظات آخر هنوز امید به بخشش دارند.
در این موارد قاضی اجرای احکام، زندانی و خانواده مقتول را در اتاقش در زندان ملاقات میکند.
محکومین به قصاص معمولا بخشش میخواهند؛ گاهی بخشیده میشوند و گاهی در خواستشان فایدهای ندارد.
ثانیهها به سختی میگذرد، بیشترین عذاب، نه چوبهی دار، که روان نا آرام در شبهای منتهی به سحرگاه اعدام است! برخی اعدامیها قبل از مرگ داروهایی میخورند که بتوانند آرامش خود را حفظ کنند. آدمهایی را دیدهایم که بسیار متکی به نفس با حکم اعدام خودشان روبهرو شدهاند.
پزشک قانونی که در محوطه است، زندانی را معاینه میکند و بعد هم طناب را میاندازند دور گردن زندانی. گاهی خود خانواده مقتول اهرم را میکشند و زیر پای زندانی را خالی میکنند و گاهی هم کسی به نمایندگی از آنها این کار را میکند.
اگر هیچکس نباشد، مامورهای زندان باید این کار را انجام دهند. خیلی وقتها ماموران هم از زیر این کار در میروند و سربازی که از نظر رتبه از همه پایینتر است اهرم را میکشد.
از میان کسانی که نمیتوانند روی پایشان بایستند، برخی پیش از اجرای حکم به دلیل سکته از دنیا میروند. دیگرانی که به دار آویخته میشوند هم مدت زیادی با مرگ دست و پنجه نرم نمیکنند.
مرتکبین قتل میدانند که مجازاتشان اعدام است. خیلی وقتها خودشان این مسئله را قبول کرده و برای رهایی از عذاب وجدانی که دارند اقرار کرده و بعد از اقرار، احساس راحتی میکنند.
مواجهه با مرگ میتواند کشنده باشد. این فقط محکومان به اعدام نیستند که پیش از حضور در جایگاه اعدام ممکن است سکته کنند.
میکروتروماهایی که برای باقی حاضران در صحنه اجرای حکم رخ میدهد، نیز میتواند به بیماریهای روحی، افسردگی و اضطراب، مشکلات خوردن، مشکلات خواب و مشکلات قلبی و عروقی ختم شود که هر چند در کوتاهمدت ممکن است به چشم نیایند، اما در میانمدت و بلندمدت بروز خواهند کرد.
ادامه دارد
✍️ محمد صدرا مازنی
@pavaragi
اندیشیدن درباره مرگ (۵)
۵. این دردی که ناشی از زمان نزدیکی مرگ است را داستایوفسکی تحربه کرد! داستایفسکی، عمر طولانی نداشت، ۵۹ سال زمان زبادی نیست! اما تقریبا دو برابر چیزی که خودش فکر میکرد، زنده ماند.
۲۲ دسامبر ۱۸۴۹، وقتی داستایفسکی هنوز سی سال هم نداشت، قبل از اینکه جنایت و مکافات، ابله و برادران کارامازوف را بنویسد، محکوم به اعدام شد. داستایفسکی تا پای اعدام هم رفت، اما در آخرین لحظات بخشیده شد؛ البته بعدا فهمید که ماجرای اعدام در تمام مدت فریب بوده است.
در روز اعدام، داستایفسکی و ۲۱ نفر دیگر از اعضای حلقه پتراشفسکی مجبور شدند زانو بزنند و صلیب را ببوسند، سپس در یک مراسم سر بریدن نمادین، شمشیرها بالای سرشان شکسته شد. بعد در میدان شهر، آنها را به ستونهایی بستند و روی چشمهایشان را پوشاندند، در حالی که آنها هر لحظه منتظر شلیک جوخه آتش و مرگ بودند. اما پیش از آنکه شلیک کنند، فرستادهای از سوی تزار با فرمان توقف اعدام وارد شد و به جای مرگ، این افراد به چهار سال کار سخت در اردوگاه کار اجباری در سیبری محکوم شدند.
داستایفسکی از اینکه جلوی اجرای حکم اعدام گرفته شد، خوشحال بود. او ساعاتی بعد از این رویداد برای برادرش میخائیل نوشت: «چون امروز چهل و پنج دقیقه با مرگ روبهرو شدم و با این فکر در سرم زندگی کردم که تنها به اندازه یک تار مو با مرگ فاصله دارم، و اکنون دوباره زندهام! من به شکل دیگری دوباره متولد شدهام.»
درد ناشی از این تجربه، برای همیشه با داستایفسکی باقی ماند. او برای میخائیل نوشت: «وقتی به گذشته نگاه میکنم، به این فکر میکنم که چه زمانی زیادی تلف شده، چقدر از آن با تلاشهای نابهجا، اشتباهات و بیهودگی و بطالت و زندگی در راه نادرست هدر رفته است؛ و گرچه من زندگی را گرامی داشتم، چقدر در حق قلب و روح خود گناهکار بودم. اکنون که به آن فکر میکنم دلم خون میشود. زندگی یک هدیه است، زندگی شادمانی است، هر دقیقه آن میتواند سعادتی ابدی باشد.
این ایده بعدا در داستان داستایفسکی نیز ظاهر میشود: در ابله، پرنس میشکین از آشنایی محکوم به اعدام میگوید که بعدا عفو شد، و هنوز برای بهبودی از این تجربه در حال تلاش است. از میشکین میپرسند: «برای دوستی که همه این چیزهای ترسناک را برایت تعریف کرد، چه اتفاقی افتاد؟...مجازات او تغییر کرد، یعنی به او زندگی نامحدود اعطا شد. خوب، بعد از آن با این ثروت بزرگ چه کرد؟ آیا او با حساب کردن هر دقیقه زندگی میکرد؟ میشکین پاسخ داد: او اصلا این طور زندگی نکرد و دقایق زیادی را هدر داد.» میشکین در سراسر کتاب، به این حکایت بازمیگردد؛ دقیقا مثل تلاشهای مکرر داستایفسکی برای هضم تجربه وحشتناکی که از سر گذراند.
ادامه دارد
✍️ محمد صدرا مازنی
@pavaragi