به بهانه ایام شهادت
یاد کنیم از همدانشگاهی شهید #علی_امراللهی_پورشیرازی
رشته #سیاسی ورودی 62 از روستای لاهیجان شهر #رفسنجان #کرمان
هم کار فرهنگی میکرد، هم جهاد سازندگی هم در سپاه آموزش نظامی دید. صد البته که اهل کتاب و درس بود. اهل کار هم بود؛ دانشگاه که بود، فصل چیدن میوهها خودش را میرساند کمک پدرش و اندازه دو تا کارگر کار میکرد.
به نوبت جبهه میرفتیم. از بین ما چهار نفر، علی آنقدر رند بود که مامان و بابا هیچوقت نفهمیدند او هم #جبهه میرود! فکر میکردند سرش به درس گرم است. پدر و مادر باورشان نمیشد. مدام وسط بغض گلوگیر و اشک و آهشان میگفتند: مگه علی هم جبهه میرفت؟
علی که شهید شد، خبر شهادت مهدی و مجروح شدن محمد، دو هفته بعدش آمد. مادر روی پلههای حیاط نشسته بود و زیر لب زمزمه میکرد: «سه غم اومد به جونم هر سه یکبار...»
گفت بریم استخر دانشگاه. گفتم شنا بلد نیستم. گفت اونجا هیچ کی بلد نیست جز من! راست میگفت. همه تو یکمتری بازی میکردند. علی اما از روی سکو شیرجه میزد. علی عاشق آب بود. وسط آبهای اروند شهید شد. آب هم جنازهش رو برد. یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه! 9 سال بعد جنازهاش پیدا شد.
در وصیتش نوشته بود: مبادا لحظهای از ولایت فقیه غفلت کنید وگرنه عقابی عظیم در انتظارتان خواهد بود.
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات