#یک_پیشنهاد #رایگان
#نرمافزار مشکات ویرایش جدید
متن 100 جلد از كتابهای آیتالله #مصباح_یزدی در موضوعات تفسیر و علوم قرآن، شرح روایات و سیره معصومان، فلسفه و منطق، كلام و فلسفه دین، اخلاق و عرفان، مدیریت، علوم سیاسی، حقوق و مسایل اجتماعی و فرهنگی همراه با امكانات #پژوهشی
Http://mesbahyazdi.ir/meshkat.zip
(پس از دریافت با وینرر باز کنید!)
تا پیشنهادی دیگر:
ble.ir/join/YTdkMDA1Yj
#یک_پیشنهاد
پیشنهاد علامه #مصباح_یزدی: مثل دلقک فرعون
وقتى حضرت موسى با برادرشان هارون براى دعوت فرعون آمده بود، يك لباس شبانى [چوپانی] پوشيده بودند و يك چوبدستى دستشان بود، آمده بودند به دربار فرعون. خدمه دربار پرسيدند: شما كه هستيد و اينجا چه كار داريد؟ موسي گفت: من پيغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم. خدمه دربار به آنها خنديدند و گفتند: از اينجا برويد. فردا حضرت موسى با هارون باز به دربار فرعون آمدند و همين جريان تكرار شد. در روايت نقل شده كه آنها چهل روز به دربار فرعون مى آمدند اما كسى راهشان نمىداد.
فرعون دلقكى داشت كه وقتى خسته ميشد، برايش بازى در مى آورد و او را مىخنداند. اين دلقك چند بار در راه رفتن به دربار ديده بود كه چوپانى ايستاده و چوبي در دستش است و مىگويد: من پيغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم. يك روز اين دلقك لباس چوپانى پوشيد و چوبي به دست گرفت و به كاخ فرعون رفت و جلوى فرعون ايستاد. فرعون پرسيد: اين چه لباسى است كه پوشيدهاى؟ دلقك گفت: من پيغمبرم؛ آمدهام تو را دعوت كنم. فرعون و اطرافيانش به خنده افتادند و اين يكى از سوژههاى خنديدن فرعون شد و هر روز اين لباس را مىپوشيد و مىآمد به دربار و ميگفت: من پيغمبرم و آمدهام تو را دعوت كنم؛ يا قبول كن، يا عذاب نازل مىشود. درباريان هم مىخنديدند. بالاخره يك روز فرعون گفت: اين حرف را از كجا ياد گرفتهاى؟ دلقك گفت: كسى هست كه مىآمد مقابل دربار و اين حرفها را ميگفت. فرعون گفت: بگوييد خودش بيايد تا او را ببينيم. اين جريان زمينه اى شد كه موسى را به كاخ فرعون راه دادند. فرعون به موسي و هارون اجازه داد تا آنها را ببينند و بخندند.
وقتى عذاب بر فرعونيان نازل شد و همه آنها غرق شدند، خطاب رسيد كه اين دلقك را نجات دهيد. فرشته ها گفتند: اين هم از اصحاب فرعون و كافر است. خطاب آمد كه اين لباس دوست ما را مىپوشيد و اداى دوست ما را در مى آورد.
معنای این حرف این است كه گاهى ادا درآوردن هم مطلوب است...
خدايا! ... ما را مثل دلقك فرعون ببخش؛ آخر ما هم لباس دوست تو را مىپوشيم؛ ما هم دم از امام حسين مىزنيم....
(علامه مصباح یزدی، عرفه 1385)
----
خدایا! ما چند روز ادای آدمحسابیها را در میآریم. میآییم قاتی دوستای خوبت، زائرای حسینت. همین قدر کم رو از ما بپذیر.
تا پیشنهادی دیگر:
ble.ir/join/YTdkMDA1Yj