۱ اسفند
اینجا محیبب است.
چند ماه پیش یعنی همان زمانی که شهید محمدعلی اسماعیل در این روستا در حال نبرد بود، اسرئیل اینگونه روستا را با خاک یکسان کرد و فیلمش را هم منتشر کرد.
دلدل میکردم که این تصاویر را منتشر کنم یا نه! شاید همسر و مادر شهید ببینند و درصدی هم اگر تا حالا ندیده باشند دوست نداشتم باعث رنجش خاطرشان شوم.
دیدم امروز همسر شهید با افتخار این تصاویر را منتشر کرد که اینجا محل شهادت شهید محمدعلی است.
#لبنان
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۱ اسفند
برای خود
"من با خدا حرف میزنم و با خودم حرف نمیزنم" این جملۀ معترضهای از یک آدم گیر بود که گوشۀ مجلس نوشتۀ من نشسته بود. خب که چی؟ میخواهی بگویی که خیلی حزبُل هستی؟!
داداش ما خودمان سجادهآبکش هستیم، این حرفها را بگذار واسۀ تازهواردهای مجلس.
عرفای مجلس کجا نشستهاند که بگویند که فرقی بین "خود" و "خدا" نیست و این "تو"یی که بین "خود" و "خدا"یت فاصله انداختهای و وقتی با خودت حرف میزنی بیشتر حدیث نفس میکنی نه نجوا با خودت.
نوشتن "برای خود" مثل حرف زدن با خود است، مثل خلوت کردن، مثل مناجات کردن.
حالا نوشتن پیشکش، خیلیها حتی با خودشان هم خلوت نمیکنند و با خودشان حرف نمیزنند چه برسد که برای خودشان بنویسند.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۸ اسفند
امشب شب وداع با حاج عادل در طیردبا در جنوب لبنان است.
حاج عادل همراه با سیدهاشمی صفی الدین به شهادت رسید و فردا در طیردبا تشییع خواهد شد.
حاج عادل از رفقای صمیمی و هم روستایی حاج عماد مغنیه بود.
در سفرم به لبنان، مهمان برادر شهید بودم و امشب برادرزاده شهید این عکس را برایم فرستاد. حالا منم و حسرت نبودن در تشییع شهدای این روزهای لبنان.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۸ اسفند
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاج عادل میگوید مخالفت تشکیلاتی و سازمانی به مخالفت شرعی ختم میشود.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۹ اسفند
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج عادل
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۱۰ اسفند
هدایت شده از [چهاردیواری] |محمدصادق کوشکی
13.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌جنوب لبنان/ محیبیب
در این جا از زمین فاصله داشتیم چند ساعتی در کنار پدر و مادر و همسر و فرزندان شهید
🔻[چهاردیواری] | محمدصادق کوشکی
@chahaardivari
۱۳ اسفند
پاورقی ها
📌جنوب لبنان/ محیبیب در این جا از زمین فاصله داشتیم چند ساعتی در کنار پدر و مادر و همسر و فرزندان شهی
روز دوّم رمضانی، زار میزنم و این ویدئو را میبینم و خجالت میکشم از خودم.
چرا من زندهام و این تصاویر را میبینم.
چرا زندهام و میبینم که بچههای شهید محمدعلی اسماعیل اینجا بالای مقتل پدرشان ایستادهاند و من هنوز اسیر دنیای خودم هستم.
چرا زندهام ...
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۱۳ اسفند
پاورقی ها
تا اخبار عقبنشینی اسرائیل از آخرین روستاهای جنوب لبنان را شنیدم به خانم عائده پیام دادم. خانم عائد
من راز این لبخندها را چند ماهی هست فهمیدهام، همان زمانی که در منزل خواهر سونیا بودم و میدیدم دختران و پسران و زنانی که با لبخند گرمی از ما پذیرایی میکنند در حالیکه یکی پدرش شهید شده بود و دیگری برادرش و آنیکی هم شوهرش، حتی خود خواهر سونیا 6 ماه بود فرزندش از جبهه برنگشته بود و من وقتی به چشمان نوههای خواهر سونیا نگاه میکردم از این همه استواری و رضایتشان خجالت میکشیدم.
ما مردهایم و زیر خاکیم و گرنه اینجا در مقتل اسد محبیب، شهید زنده است و دارد با بچههایش بازی میکند و با بویش دل مادر و همسر و بچههایش را شاد میکند ولی ما مردهایم و همه چیز را مرده میپنداریم.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۱۳ اسفند
اکنون تنها شدم که تو آمدی
در دعای ابوحمزه ثمالی در فراز دلچسب و جالب توجهی آمده:
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي ... أَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيْرِ شَفِيعٍ
و شکر خدایی که هر وقت رازی داشته باشم با او بیواسطه خلوت میکنم.
تا به حال اینگونه شکر خدا نکرده بودم، اینروزها که خلوت ما از ریلزها و استوریها پر شده، چقدر این فراز ابوحمزۀ ثمالی دلکش است.
شهید بلخی روزی نشسته بود و کتابی میخواند، جاهلی نزدیک او آمد و سلام کرد و گفت: خواجه تنها نشستهای!
گفت اکنون تنها شدم که تو آمدی.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۱۳ اسفند
«بابا یادته قدیما واسم این قصه رو میگفتی»
کلمهٔ «قدیما» را که از دختر ۳ سالهام شنیدم به عمق غفلت از گذران عمرم فکر کردم، سه سالی که برای من مثل برق گذشت و سه سالی که گویی دیروز بود و هیچوقت از آن به عنوان «قدیما» یاد نمیکنم برای حکیمه یک عمر است.
گویی هیچچیز سریعتر از عمر نمیگذرد.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
۱۷ اسفند