eitaa logo
پاورقی ها
508 دنبال‌کننده
259 عکس
150 ویدیو
2 فایل
حمید اسماعیل زاده اینجا پیام بدهید: @azpavaraqi
مشاهده در ایتا
دانلود
اسمش سمیرا است. با دختر کوچکتری که احتمالا خواهرش بود دو طرف جاده ایستاده بودند و شکلات پخش می‌کردند، چند مورد دیگر هم از پذیرایی بچه‌ها دیده بودم، دیدم برخی پول می‌دهند و شکلات برمی‌دارند، نمی‌دانستم که این بچه‌ها واقعا برای پول این کار را می‌کنند یا نه. ولی هیچ نشانه‌ای برای این مسأله نبود، چند توقفگاه قبل دیدم که پسری پرچم می‌فروخت ولی این دو دختر حرفی از پول نمی‌زدند، شکی در دلم افتاد که شاید اینجا اروپاست و فرهنگ‌شان فرق می‌کند. مشغول فیلم گرفتن بودم که مردی خواست شکلات بردارد و رفیقش مانع شد و گفت خصوصی است! من چون دیدم که دختران بی‌منت پذیرایی می‌کنند گفتم نه مشکلی نیست خصوصی نیست آنها هم برداشتند. به انگلیسی اسم و شهرش را پرسیدم و او هم جواب داد ولی جملات بعدی را دیگر به انگلیسی متوجه نشد. از نرم‌افزار استفاده کردم: سمیرا چرا اینجا هستی؟ Samira zašto si ovdje? (سمیرا زاشتو سی اوْدییه؟) فقط توانستم جوابش را ضبط کنم بدون اینکه متوجه شوم، به آن دو دختر هدیه‌ای دست‌ساز از بچه‌های نهضت مردمی مکتب اسلامی دادم و احیانا برای محکم کاری مبلغ کمی هم دادم و خداحافظی کردم. از آقای جاودان پرسیدم که اینها برای پول این کار را می‌کنند؟ که گفت نه و برای دختر آقای جاودان هم صدا را پخش کردم و گفتم ترجمه کنید: می‌گوید ما یک چیزی شبیه مجموعه فرهنگی داریم که از شرکت کنندگان مارش‌میرا پذیرایی می‌کنیم. حس قرابتم با مردم بوسنی بیشتر شد و استغفار کردم از تصوری که از آن دو دختر داشتم، مهمان اینجا هم حبیب خداست. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
تصاویری از موکب‌های! بین راه توسط مسلمانان بوسنیایی در راهپیمایی مارش‌میرا. مواکب یا توسط ساکنین خانه‌های بین راه برپاشده یا گروهی به صورت سیار. قهوه به یاد اربعین هم هست. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
این یعنی هدیه رو بردین. بقیه هم بجنبن تا دیر نشده هدیه گیرشون بیاد. هدیه از طرف مادران شهدای بوسنی.
پاورقی ها
♨️ مهر کربلا در بوسنی و هرزگوین 🔻این خاطره از فرزند شهید رسول حیدری را حتما بخوانید: (ممنون از مخاطب محترم و مشتاق کانال که این مطلب رو فرستادند) مهدی حیدری، فرزند شهید رسول حیدری: با مادرم به شهر سربرنیتسا رفته بودم. در کنار قبرستان ایستاده بودیم، قبرستان سوت و کور بود. روبه‌روی قبرستان یک کارخانه باطری‌سازی قرار داشت. پانزده تن جوان هلندی در آنجا ایستاده بودند و شخصی مشغول شرح واقعه جنگ بوسنی برای آنها بود. ناگفته نماند که با خیانت هلندی‌ها حمله به بوسنی آغاز شد. شخصی که شرح می‌داد، گفت: واقعه بوسنی شبیه هولوکاست بود. من توجه‌ام با شنیدن این حرف به او جلب شد. صبر کردم تا همراهانش کمی دور شدند و بعد از او پرسیدم آیا در زمان جنگ بوسنی، ایرانیان نیز در بوسنی حضور داشتند، آیا ایرانیان به مردم بوسنی کمک کردند؟ او گفت: تفنگ قنداق سبز را ایرانیان به مردم بوسنی دادند. امروز اما نمی‌توانم از شما سخنی بگویم. شما رفتید و دیگر برنگشتید. برادر من که در جنگ بوسنی به شهادت رسید، نامش حسین بود. من همه چیز را می‌فهمم، اما شرایط برای گفتن از حضور ایرانیان در بوسنی مهیا نیست. 🔹شنیدن این سخن من را به فکر فرو برد که باید کاری کنم تا حضور ایران در جنگ بوسنی بیان شود و در یاد مردم بوسنی زنده شود. مردم بوسنی سنی مذهب هستند و سخت بر اعتقاد خود پافشاری می‌کنند و در این سال‌ها کسی هم تلاشی برای تغییر مذهب آنها انجام نداد. 🔹 ماه رمضان سال 95 بود. خانمی به نام ویدا من و مادرم را برای افطار دعوت کرد. ما به احترام آنها که بر روی مُهر نماز نمی‌خوانند با خودمان مُهر نبرده بودیم و گفتیم مانند آنها نماز می‌خوانیم. زمان اذان شد. 🔹خانم ویدا یک سبد مُهر آورد و گفت: این مُهرها را زمانی که با همسرم به عراق رفته بودم، خریداری کردم. تصور می‌کردم سوغات عراق مُهر است. آنها را تا امروز نگه داشته‌ام. 🔹 او به هر نفر یک مُهر تازه داد و به من مُهری داد که قبلا بر روی آن نماز خوانده شده بود و از ظاهر مُهر مشخص بود. نماز خواندیم. خانم ویدا مُهرها را از همه گرفت و در سبد گذاشت و رو به من کرد و گفت: مُهری که با آن نماز خواندی را نزد خود نگه دار. این مُهری است که پدرت 23 سال قبل آخرین نمازش را بر روی این مُهر خواند و من آن را 23 سال نگه داشته بودم تا به دست تو برسانم. 🔹یاد و خاطره چهار شهید گرانقدر شهید سیدمحمدحسین نواب، شهید رسول حیدری، شهید بهنام نیکنام و شهید عبدالله کلاشک را که برای کمک به مسلمانان بوسنیایی عازم این کشور شدند و به شهادت رسیدند، گرامی می‌داریم. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha