eitaa logo
پیام های آسمان/قرآن
23 دنبال‌کننده
18هزار عکس
14.4هزار ویدیو
320 فایل
قرآن هشتم -کرباسچیان- دبیرستان زینبیه اسلامی منطقه 12
مشاهده در ایتا
دانلود
بـآحجـآب‍‍م‌محـدودمی‌ڪنـم همھ؎نگـآھ‌هـآ؎بیگـآنھ‌رآ... چـآدرم،یـآدگـآرمـآدرم‌زهرآۜست
🌱🌱🌱 🍁ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد. ⚡️بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند. ⚡️لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. ⚡️كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم. وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد. ⚡️زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش. ⚡️از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد.
موکبهای مسیر پیاده‌روی نجف به کربلا و موکبهای خود کربلا هنوز راه نیفته. از حدود ده صفر به بعد به‌مدت یک هفته تا ده روز این موکب‌ها برقراره، اگه فیلمی میبینید از پیاده‌روی که موکبها دارن پذیرایی میکنن، برای شهرهای جنوبی کشور عراق مثل بصره، ناصریه و... هستش نه مسیر نجف به کربلا. دقت کنید کسایی که امروز فردا راه میفتن، به امید موکبهای مسیر پیاده‌روی نباشن
🌷 🌷 ! 🌷تقریباً ٧ روز از عملیات مرحله اول می‌گذشت. به ما مأموریت داده بودند که برای بار دوم در اطراف نهر جاسم وارد عمل شویم. آن شب نیز به عنوان بی‌سیمچی گردان در کنار برادر هراتی بودم. قبل از این‌که خط شکسته شود با من حرف زد. حرف‌هایش مرا مات و مبهوت کرده بود. صدایش مثل بال ملائک نرم شده بود. کلامش بوی رفتن می‌داد و عطر گل سرخ شهادت را در فضا می‌پراکند. در دلش توفانی بر پا بود، اما از کلامش نسیم باغ بهشت می‌وزید. با آرامش به من گفت: بعد از شهادت او چه کارهایی انجام دهم. 🌷....گفتم: درست است، هر رفتنی را وصیتی است، اما این‌جا در این جهنم، از بهشت حرف نزن. حدود ساعت ١٢ شب بود که در کانال به جلو می‌رفت. بی‌سیمچی گردان لشکر زخمی شده بود و در ضمن نیروهای کمکی هم از ما جدا شده بودند. مشغول برداشتن بی‌سيم از روی دوش بی‌سيمچی مجروح بودم تا بتواند به عقب بر گردد، که صدای گرمِ حاج قاسم سلیمانی، فرمانده دلیر لشکر را شنیدم. با صدای بلند صدا زد: حسن! حسن! برای برقراری ارتباط فرمانده لشکر با برادر هراتی؛ ایشان را صدا زدم و گفتم: حسن آقا، حسن آقا، حاج قاسم با شما کار دارد، اما.... 🌷اما جوابی نشنیدم. نگران شدم و در صدد یافتن او بر آمدم. گلوله‌ای به او اصابت کرده بود و به سادگی برگ گل سرخی بر زمین افتاده بود. برای آخرین بار نگاهش کردم و ناباورانه گفتم: حسن جان شهادتت مبارک. شب را زیر گلوله باران به صبح رساندیم و روز بعد به عقب برگشتیم. منطقه در تصرف دشمن قرار گرفته بود و پیکر مطهرش در کانال ماند تا در تک بعدی انگیزه‌ای دیگر برای پیشروی سپاه اسلام در آن منطقه باشد. پس از رفتن ما، پیکر سردار شهید هراتی سی و نه روز مهمان خاک‌های خونین شلمچه بود. : رزمنده دلاور حمیدرضا حیدری نسب
enc_16928278221764740211885.mp3
3.34M
آقا منم اجازه خادم بشم منم میخواهم شبیه قاسم بشم بذار بیام تو لشکرت ایشاالله لازم