eitaa logo
پیام های آسمان/قرآن
23 دنبال‌کننده
18هزار عکس
14.3هزار ویدیو
320 فایل
قرآن هشتم -کرباسچیان- دبیرستان زینبیه اسلامی منطقه 12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱 🍁ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد. ⚡️بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند. ⚡️لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. ⚡️كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم. وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد. ⚡️زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش. ⚡️از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد.
42.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ▪️خاکریز اکنون به رنگ دیگریست... به بهانه آغاز هفته حتما این پست رو برای همه ی کسانی که دغدغه تربیت دینی دارن و دوستشون دارید ارسال کنید 😉👌 ---------------------------------------------------- ✒ استاد کامران صاحبی | روانشناس دینی
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | دفاع مقدس به روایت آمار 🌺 ۳۱ شهریورماه، آغاز هفته و یاد و خاطره دلاورمردان عرصه شهامت و شهادت گرامی باد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗
🌹شاعره شهیده صدیقه رودباری 📝دوران نوجوانیش در سالهایی سپری شد که سرزمینمان در پیچ وتاب روزهای منتهی به پیروزی انقلاب بود.در ان روزها او خود را به به خیل عظیم وخروشان ملت می رساند ودر تظاهراتها شرکت می کرد وتا صبح نیز به مداوای مجروهان می پرداخت. آنقدر فعال بود که در زمان تحصیل بارها اورا در پشت بام مدرسه در حال فعالیتهای انقلابیش می یافتند.روح نا آرامش همواره در پی چیزی ورای خواست ها وآرزوهای یک دختر معمولی بود... 5 خرداد سال 59،ازطرف جهاد سازندگی برای انجام فعالیتهای جهادی به شهر بانه کردستان اعزام شد.درسپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانومها بود. صدیقه در آخرین تماس تلفنی اش به خانواده گفته بود که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..." 💐شهادت به دست منافقان چند نیروی خانم دیگر وارد شهربانه شده بودند و به گروه جهاد ملحق می‌شوند.درست روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ بود وصدیقه در اتاقش مشغول تعلیم اسلحه به این گروه جدید بوده که ناگهان یکی از آنها تیری به سمت او شلیک می‌کند.او هم بدون اینکه داد و فریادی بکند، در حالی که خون از چادرش بر روی زمین جاری شده بوده، از اتاق خارج می‌شود و وقتی برادران سپاهی می‌پرسند چه اتفاقی افتاده می‌گوید: چیزی نشده، نترسید! من تیر خورده‌ام! بلافاصله او را به بیمارستان می‌برند و در آنجا هم به همه روحیه می‌داده و دائم می‌گفته چیزی نیست نگران نباشید.حدود دو ساعت بعد هم قلم و کاغذ می‌خواهد و وصیت نامه‌اش را می‌نویسد و بعد به شهادت می‌رسد. آرمان شهداست
23.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بارون بارونه دلم جزیره مجنونه دلم مثل شلمچه خونه بگین کجان رفیقام..
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹آن ۴۸ مرد... روایت بسیار زیبا و شنیدنی....