eitaa logo
عاشقان ولایت روستای محمداباد
172 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
17.2هزار ویدیو
139 فایل
اهداف کانال،نشر مطالب مهدوی ،شهدایی،سیاسی ،تحلیلی بصیرتی در راستای جهاد تبیین و در امتداد خط سرخ شهیدان ❣️ان شاءالله لینک دعوت؛👇 @payegahhabibenmazaher
مشاهده در ایتا
دانلود
15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داخل طویله دعوا وجدل ب پا شده و همگی ی نفس.با تمام وجود این کفتار کثافت رو قهوه ای کردن و عین یو یو میزنن طوی بشکه کثافت ومیارنش بیرون خدا لعنتت کنه قواد کودک کش https://eitaa.com/joinchat/3116630210C911b7c7bdf
-میگفت.. توهم رحم کن! آنقدر که گناه کردی و خدا به تو گفت عیب ندارد و اینقدر که مثلا نماز صبحت قضا شد و به خودت گفتی عیب ندارد؛ خب برای گناهان و خطاهای دیگران هم بگو عیب ندارد و آنها را از خودت نران.. -حاج‌اسماعیل‌دولابی- 🔻@kodak_novjavan1399
⁨🔻تو خلأ عاطفی زنت رو نتونستی پر کنی رفت سراغ یکی دیکه ، حالا خلأ قدرت رو می خوای پر کنی؟ ولی با استعدادی که من ازت میبینم تنها خلا که میتونی پرکنی چاه خلا هست😂 https://eitaa.com/joinchat/3116630210C911b7c7bdf
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢خییییلی حق بود این کلیپ .... آقای محترم واقعاً خجالت نمی‌کشی توی خیابون خانومی که توی شناسنامه اون ، فقط اسم تو هست مردها بهش زل می‌زنن به خاطر وضعیت آشفته پوشش خانمت ،و دست تو تو دستشه؟ https://eitaa.com/joinchat/3116630210C911b7c7bdf
03_Khastegi_Napaziri_1397_08_17_aminikhaah.ir.mp3
22.21M
🔈 📢 جلسه سوم( پایانی ) انتشار این سلسله مباحث ؛ باقیات الصالحات است برای شما🌸🌱 ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌🌤‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤
هدایت شده از جدال سیاسی
📷عکسی از ژاپن بعد از شکست در جنگ جهانی دوم: ▪️کهنه سرباز جانباز ژاپنی در خیابان گدایی می‌کند در حالی‌که دو سرباز آمریکایی دو خانم ژاپنی را به مکان می‌برند. ▪️چند وقت پیش یک کلیپ از یک عقب مانده ذهنی اصلاح‌طلب به نام مهدی نصیری دیدم که می‌گفت باید تسلیم شویم، همانطور که ژاپن تسلیم شد و با آمریکا بهترین رابطه را برقرار کرد. ▪️این عکس در حقیقت آرزوی اصلاحطلبان برای آینده کشور ایران را نشان می‌دهد. ⚫️ @jedal_siasi | جدال سیاس
هدایت شده از سخنرانی تبیین
Copy of D1737944T17377179(Web) (1).m4a
38.69M
کتاب صوتی من سرهنگ هستم بمناسبت هفته نیروی انتظامی این کتاب گویا مجموعه داستان‌هایی است درباره‌‌ی زندگی شهید «عبدالرسول قربانی». وی رئیس پلیس آگاهی و از شهدای ناجا بود که در جریان یک گروگان‌‌گیری به شهادت رسید. نویسنده: مهدی دریاب راوی: بهرام سروری نژاد , محمد رضاعلی , بهرام ابراهیمی , محمد حاتمی , قربان نجفی قالب: روایی ۱۴۰۰/۰۷/۱۸ دسته‌بندی: رمان و داستان توجه: ایتا بطور پیشفرض قابلیت پخش ادامه صوت را دارد حجم تقریباً ۳۸ مگابایت برای دسترسی به کتابهای صوتی هشتگ سپس علامت ^ را لمس کنید @ch1405
هدایت شده از IranicTV ایرانیک
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کولاک در پخش زنده؛ وقتی مهمان برنامه، توهمات و رویاهای ربع پهلوی و اپوزیسیون جنگ‌طلب را نابود می‌کند! 🔺ما هنوز به خاطر خلع پدربزرگ ایشان توسط متحدین نمی‌توانیم سر خود را بلند کنیم! 🔶یاسمین میظر سردبیر نشریه کریتیک، با اشاره به سخنان ربع پهلوی؛ این توهم نسبت به اینکه حمله‌ای به ایران صورت بگیرد، مردم آسیب نبینند و عده‌ای به قدرت برسند، اولا خواب و خیال است و دوماً چنین سخنانی آئینه صحبت‌های نتانیاهوست! 📌 ایرانیکTV را دنبال کنید ⚡️ 🆔 @iranictv
هدایت شده از داستانهای آموزنده
‍ 🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📔 ✍درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می‌کرد و در آن خلوت به ذکر خدا و نیایش مشغول بود. در آن کوهستان، درختان سیب و گلابی و انار بسیار بود و درویش فقط میوه می‌خورد. روزی با خدا عهد کرد که هرگز از درخت میوه نچیند و فقط از میوه‌هایی بخورد که باد از درخت بر زمین می‌ریزد. 🔹درویش مدتی به پیمان خود وفادار بود، تا اینکه امر الهی، امتحان سختی برای او پیش ‌آورد. تا پنج روز، هیچ میوه‌ای از درخت نیفتاد. درویش بسیار گرسنه و ناتوان شد، و بالاخره گرسنگی بر او غالب شد. عهد و پیمان خود را شکست و از درخت گلابی چید و خورد. خداوند به سزای این پیمان شکنی او را به بلای سختی گرفتار کرد. 🔸قصه از این قرار بود که روزی حدود بیست نفر دزد به کوهستان نزدیک درویش آمده بودند و اموال دزدی را میان خود تقسیم می‌کردند. یکی از جاسوسان حکومت آنها را دید و به داروغه خبر داد. ناگهان ماموران دولتی رسیدند و دزدان را دستگیر کردند و درویش را هم جزو دزدان پنداشتند و او را دستگیر کردند. بلافاصله، دادگاه تشکیل شد و طبق حکم دادگاه یک دست و یک پای دزدان را قطع کردند. 🔹وقتی نوبت به درویش رسید ابتدا دست او را قطع کردند و همینکه خواستند پایش را ببرند، یکی از ماموران بلند مرتبه از راه رسید و درویش را شناخت و بر سر مامور اجرای حکم فریاد زد و گفت: ای سگ صفت! این مرد از درویشان حق است چرا دستش را بریدی؟ خبر به داروغه رسید، پا برهنه پیش شیخ آمد و گریه کرد و از او پوزش و معذرت بسیار خواست. 🔸اما درویش با خوشرویی و مهربانی گفت : این سزای پیمان شکنی من بود من حرمت ایمان به خدا را شکستم و خدا مرا مجازات کرد. از آن پس در میان مردم با لقب درویش دست بریده معروف بود. او همچنان در خلوت و تنهایی و به دور از غوغای خلق در کلبه‌ای بیرون شهر به عبادت و راز و نیاز با خدا مشغول بود. 🔹روزی یکی از آشنایان سر زده، نزد او آمد و دید که درویش با دو دست زنبیل می‌بافد. درویش ناراحت شد و به دوست خود گفت چرا بی خبر پیش من آمدی؟ مرد گفت : از شدت مهر و اشتیاق تاب دوری شما را نداشتم. شیخ تبسم کرد و گفت: ترا به خدا سوگند می‌‌دهم تا زمان مرگ من، این راز را با هیچکس نگویی. 🔸اما رفته رفته راز کرامت درویش فاش شد و همه مردم از این راز با خبر شدند. روزی درویش در خلوت با خدا گفت: خدایا چرا راز کرامت مرا بر خلق فاش کردی؟ خداوند فرمود : زیرا مردم نسبت به تو گمان بد داشتند و می‌گفتند او ریاکار و دزد بود و خدا او را رسوا کرد. راز کرامت تو را بر آنان فاش کردم تا بدگمانی آنها بر طرف شود و به مقام والای تو پی ببرند. 📕برگرفته از داستانهای مثنوی معنوی دفتر چهارم ‌‌‌‌ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍂🌺🍃🌸🍂🌺 ✍چقدر این شعر مولانا زیباست....... باران که شدى مپرس، اين خانه کيست سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست باران که شدى، پياله ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست باران! تو که از پيش خدا مى آیی توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست... بر درگه او چونکه بيفتند به خاک شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست با سوره ى دل، اگر خدا را خواندى حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست اين بى خردان، خويش، خدا میدانند اينجا سند و قصه و افسانه يکيست از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست گر درک کنى خودت خدا را بينى درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکيست... به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande