eitaa logo
پایگاه بسیج شهید آوینی اداره کتابخانه های قم
57 دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
296 فایل
خبری .تحلیلی.مذهبی.اجتماعی و سیاسی سازمان بسیج ادارات استان قم اداره کل کتابخانه های عمومی استان قم ارتباط با مدیر @Jafrim90 @qomplir @pbs84avini @libshqom
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال امام رضا(ع)
✨﷽✨ ✍️روزی جوانی همیشه به پدرش می‌گفت: قرض کن تا ماشین‌مان را عوض کنیم و ماشین بهتری بخریم. پدرش می‌گفت: پسرم قرض گرفتن، آرامش انسان را می‌گیرد مگر برای یک واجبِ ناگریزی باشد. پسر می‌گفت: نقد را بچسبیم و قرض را خدا کریم است. پدر هر چه گفت، پسر قانع نشد. روزی خانوادگی به خارج شهر رفتند. پدر صبحانه‌ای درست کرد ولی سفره را پنهان کرد. پسر دنبال سفره گشت تا باز کند و بساط غذا روی آن چیند. اما هر چه گشت نبود. پدر گفت: پسرم مهم غذا هست که حاضر است نقد را بچسب و نان روی زانوی خود بگذار و تناول کن تا غذا سرد نشده و از دهان نیفتاده است. پسر گفت: نمی‌شود؛ ترس دارم غذا روی خاک افتد برای همین نداشتنِ سفره، لذت غذا خوردن را از من سلب کرده است. پدر چون این سخنان پسر را شنید سفره را آورد و پهن کرد. گفت: پسرم، قرضی هم که می‌گفتی بر من بگیر مانند این است که تو می‌خواستی که ماشین نقد را بچسبم و بی‌خیال بدهکاران و بدهی خود شوم؛ مانند الانِ من که می‌خواستم سفره را بی‌خیال شوی و خوردن غذا را بچسبی. پس بدان آرامش مانند سفره‌ای است که تمام نعمت‌های الهی روی آن چیده می‌شوند تا انسان بتواند بهره‌مند شود. اگر ماشین بهتری بخریم و بدهکار، درِ خانه را بزند و آرامش‌مان را بگیرد این ماشین سوار شدن چه سودی دارد؟ بدان آرامش الهی هدیه‌ی خدا برای انسانِ قانع و انسانی است که همیشه یاد خدا و روز مرگش باشد. و آرامشِ واقعی را فقط خدا می‌تواند به انسان در زندگی‌ ببخشد. ✅کانال امام رضا علیه السلام ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/joinchat/1427439616C0616941d62
هدایت شده از کانال امام رضا(ع)
✨﷽✨ ✍حسن در مغازه آفت‌کش نباتی کار می‌کند. استادش حاج حمید مردی متظاهر است. روزی برای سم‌پاشی به باغ مرد ثروتمندی رفت و دو ماه بعد آن مرد ثروتمند دو ظرف عسل به مغازه آورد و به حاج حمید داد؛ یکی برای خودش، یکی برای حسن بابت تشکر! شب زمان بستن مغازه حاج حمید هر دو ظرف عسل را برداشت تا با خود ببرد. حسن گفت: استاد یکی از عسل‌ها برای من است. ارباب گفت: تو مجرد هستی عسل می‌خواهی چه کار؟!! حسن از این ستم عصبانی شده و برای این‌که آبروی حاجی را نبرد کلیدهای مغازه را تحویل داد. بعد از بیست روز که حسن پشیمان شده بود و از بیکاری رنج می‌برد به مغازه حاج حمید می‌آید، حاج حمید می‌گوید: پسرم دقت کن! می‌دانی من چرا همیشه نزدیک اذان با دمپایی سمت مسجد می‌دوم؟ چون می‌خواهم همۀ کسبه محل بدانند من عاشق نماز اول وقت هستم. بدان! اگر من از جیب تو هم بدزدم و تو سر و صدا کنی همسایه‌ها از من می‌پرسند و من می‌گویم: چیزی نیست دزدی می‌کرد مچ او را گرفتم و به راحتی جای دزد و مالباخته را عوض می‌کنم. مردم سخن دروغ مرا باور می‌کنند ولی سخن راست تو را هرگز باور نمی‌نمایند. پس سرت را به زیر بینداز و کار کن! از امام صادق (ع) در بحار الأنوار آمده است: هر کس معترض سلطان ستمگری شود و از او به او گزندی رساند در برابر آن گزند اجری نخواهد برد و صبر در برابر آن گزند هم روزی او نمی‌شود. ✅کانال امام رضا علیه السلام ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/joinchat/1427439616C0616941d62
✍میثم تمار که ملازم و همراه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود، به یاد مولای خویش گاهی از حالات و برخورد‌های حضرت نقل مى‏‌کند: شبى از شب‌ها، مولایم امیرمؤمنان مرا با خود به صحراى بیرون کوفه برد ‏تا این که به مسجد «جعفى‏» رسید. رو به قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام، ‏نماز و تسبیح، دستهایش را به دعا باز کرد و گفت: ‏ إِلَهِی کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ قَدْ عَصَیْتُکَ، وَ کَیْفَ لَا أَدْعُوکَ وَ قَدْ عَرَفْتُکَ، وَ حُبُّکَ فِی قَلْبِی مَکِینٌ، مَدَدْتُ إِلَیْکَ یَداً بِالذُّنُوبِ مَمْلُوَّةً، وَ عَیْناً بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَة «خدایا چگونه بخوانمت در حالى که نافرمانى کرده‌‏ام و چگونه نخوانمت که تو را شناخته‌‏ام و ‏دلم خانۀ محبت تو است. دستى پر گناه و چشمى پر امید به سویت آورده‌‏ام.» 📖بحار الأنوار، ج‏۴۰، ص ۱۹۹ ✅کانال امام رضا علیه السلام ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/joinchat/1427439616C0616941d62