eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت نهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌..اوضاعی بسیار جانسوز و عجیب بود . بعضی از عزيزان مجروح با گرفتن پاهايمان التماس می کردند که آنها را به عقب منتقل کنيم و بعضی ها هم در حالی که از چند ناحيه مجروح بوده و توانی برای سخن گفتن نداشتند ، با اشاره دست سمت جلو و سنگرهای کمين دشمن را نشان می دادند و با زبان بی زبانی می خواستند که توقف نکرده و به پیشروی خود ادامه دهیم . به کنار يکی از سه سنگر کمين دشمن که در بالای تپه مانندی به ارتفاع چهار يا پنچ متری از سطح زمين ساخته شده بود رسيده و شدت آتش‌باری دشمن ، مجبورمان کرد که همانجا کنار جاده خاکی ، پشت خاکريزی کوتاه پناه بگیریم ، سردار رستم‌خانی و یارانش از دسته جدا و به سمت وسط میدان رفتند و ما هم همانطور کنار جاده خاکی نشسته و منتظر دستورات بعدی فرماندهان شدیم . بقدری تیر و ترکش و آتش برسرمان می بارید که امکان سالم در آمدن از معرکه بعید به نظر می آمد و باید سریعاً حرکت و یا جان پناه امن و مطمئنی برای خود پیدا می کردیم . در این افکار بودم که ناگهان خمپاره ای درست در کنارمان فرود آمد و ترکش هاش باعث زخمی شدن تعدای از هم‌رزمان شد . دسته کوچک ما در میانه میدان زمين گير شده و کسی هم ديگر میل و توانی برای حرکت و پيشروی نداشت . به سراغ برادر آهومند فرمانده دلاور دسته رفته و از او خواستم که برخاسته و دسته را به جلو هدايت کند ، اما ايشان با نظرم مخالفت کرده و گفتند : زیر این آتش سنگين که نمی شود پيشروی کرد . از طرفی هم با مسير آشنا نیستم و امکان دارد کمی جلوتر عراقی ها منتظرمان باشند . پس همينجا نشسته و منتظر آمدن يکی از فرماندهان گردان می شويم . با تأسف و ناراحتی برگشته و دوباره در کنار سایر همرزمان نشستم ، دقايقی گذشت و از هیچکدام از فرماندهان گردان خبری نشد ، از سوی دیگر هم آتش پرجحمی که به اطراف سنگرهای کمين هدايت می شد ، بقدری شدید شد که همه کف زمین پهن شده و دیگر قادر به کوچکترین حرکتی نشدیم . اصلاً قابل قبول نبود . داشتیم بیخود و بی جهت و بدون کوچکترین نبردی ، زیر رگبار گلوله های مسلسل و توپ و خمپاره و کاتیوشا تلف می شدیم و کسی هم عین خیالش نبود . خلاصه طولی نکشید که صبر از کف داده و سینه خیز کنار فرمانده دسته کشیدم و دوباره ازش خواستم که بلند شود و دسته را به جلو هدایت کند تا شاید در مسیر مابقی نیروهای گردان را پیدا کنیم ، برادر آهومند بازم حرف های قبلی را تحویلم داده و هر چه هم اصرار کردم قبول نکرد . خلاصه دیگه ترمز بریده و رو به همرزمان کرده و گفتم : اینجا ماندن مساوی با مرگ است ! با تیر دشمن کشته شدن بهتر از مردن زیر خمپاره و ترکشه ! من دارم میرم جلو ، هرکس دلش میخواهد با دشمن بجنگد ، بلند شود با من بیاید . بچه های دسته طوری از دیدن اوضاع وخیم و تأسف بار میدان شوکه شده بودند که هیچ اعتنایی به حرف هایم نکرده و از سر جاشون اصلأ تکان هم نخوردند . بدون درنگ چندتایی موشک آر پی جی اضافی از سایر همرزمان گرفته و بدون توجه به اعتراضات شدید برادر آهومند ، برخاسته و تک و تنها به سمت جلو حرکت کردم .   در قلبم طوفانی عظيم برپا بود و قطرات اشک بدون اختيار از چشمانم لغزيده و صورتم را خيس می کرد ، به سنگرهای کمين دوم و سوم عراقیها رسیده و دیدم اطراف شأن مملو از پيکرهای پاک و سوراخ و سوراخ شده رزمندگان است ، اکثریت نیروهای گروهان خودمان بودند ، از دور پيکر غرق در نور فرمانده گروهان سردار شهید حسين بابائی را دیدم که روی یک جنازه عراقی افتاده ، سریع به طرفش رفته و در مسیر پيکر سوراخ سوراخ شده پاسدار شهید بهرام (يدالله) رجبی را دیده و کمی آنطرف تر هم جسم غرق در خون معاونت گروهان ، پاسدار مخلص و باتقوا ، شهید علی رضوانی به چشمم خورد که آرام خفته بود . صحنه عجیب و دردناکی مقابل چشمانم به تصویر کشیده شده بود . تعداد زیادی شهید در اطراف ریخته شده بود و رزمندگان مجروح داشتند با ناله و یا زهرا (س) و یا حسین (ع ) سینه خیز و کشان کشان سمت عقب می رفتند ، کاملاً کلید کرده و فقط به اجساد مطهر شهدا نگاه کرده و همچون باران بهاری اشک می ریختم . در همین احوال ، یکدفعه احساس کردم که کسی در پشت سرم می باشد ، سریع برگشته و دیدم که بسيجی دلاور و باتقوا برادر نادر عسگری فرمانده تيم دوم دسته می باشد که آر پی جی بدست با ديدگانی اشکبار پشت سرم حرکت می‌کند ، بقدری حالم بد بود که با دیدنش مثل بچه ها بغضم ترکید و هق هق کنان و با صدای بلند شروع به گریه کردم ، لحظاتی ایستاده و همدیگر را در آغوش گرفته و بدون هیچ حرفی فقط گریه کردیم... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت دهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 دبیر کل حزب الله لبنان : 🎙... جنگ علیه ایران به این معناست که تمام منطقه به درون آن کشیده خواهد شد. 👌 تماشای این نماهنگ زیبا و حماسی را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 علاقه حضرت امام خمینی (ره) نسبت به پاسداران انقلاب اسلامی : 🎙... شما این را بدانید که من به شماها علاقه دارم ، به پاسدارها . پاسدارها بودند که مملکت ما را در یک زمانی که هیچ کس نمی‌توانست حفظ بکند ، اینها حفظ کردند . الآن هم دارند حفظ می‌کنند . این یک علاقه الهی است که ما به شما داریم... ( ۴آذر۱۳۵۸) 🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌... معرکه ای بسیار دردآور و جانسوزی بود . اما زمان ، زمان توقف و سوگواری نبود و باید برای یافتن بقیه نیروهای گردان حرکت می کردیم . با برادر عسگری قرار گذاشتیم که تا حد امکان جلو رفته و خود را به رزمندگان پیشرو برسانیم و با همین نیت هم به راه افتادیم . میدان نبرد یکسره زير رگبار گلوله های رسام و خمپاره و توپ و موشک بود و حجم انفجارات بقدری گسترده و زیاد بود که زمین و زمان واقعاً می‌لرزید . هرکدام يک قبضه آر پی جی هفت در دست داشتیم و با گام هایی استوار و چشمانی گریان پیش می رفتیم . بقدری ناراحت و خشمگین بودیم که ديگر هیچ اعتنایی به سیل انفجارات و باران ترکش های ريز و درشت نمی کردیم و گلوله های سرخ رسام زوزه کشان از هرطرفمان رد می شدند . پس از طی مسافتی به کانالی عریض و طویل رسیدیم که پر از لجنی تیره و بسیار بدبو بود . از ارتفاع کانال و عمق لجن اطلاعی نداشتیم و برای همین هم جرأت نکردیم که واردش شویم و بدنبال راهی دیگر برای عبور از آن گشتیم . چندصد متر بالاتر چند تانک ‌و خودروی دشمن در حال سوختن بودند . نیم خیز و با احتیاط به سمت شأن رفته و از کنار جاده‌ای خاکی سر در آوردیم که کانال را قطع می کرد . روی جاده چند تانک و جیب عراقی در حال سوختن و شعله کشیدن بودند و نور آتش هایشان جاده و اطراف آن را کاملاً روشن کرده بود . جاده بشدت زیر آتش مسلسل تانک های عراقی و سیل گلوله های سرخ رسام بود و عبور از آن کاری بس خطرناک و دشوار می نمود . اما با این وجود از افتادن به داخل کانال و آنهمه لجن بدبو بسیار راحت تر و بهتر بود . سینه خیز و سریع از روی جاده رد شده و پا به آنسوی کانال گذاشتیم و نرسیده با چنان صحنه خونین و جانگاهی مواجه شدیم که زبان از گفتنش واقعاً ناتوان و قاصر است . آن طرف کانال قيامتی برپا بود ، قربانگاهی خونین ‌از دل باختگان پیر جماران ، خاکریز کوتاه کنار جاده مملو از اجساد مطهر شهدا بود که قدم به قدم هم بر تعداد شأن افزوده می شد . بچه های گردان خودمان نبودند ، برای شناسایی جیب چند شهید را وارسی کرده و با دیدن مدارک شان فهمیدم که رزمندگان دلاور لشگر ‌۸ نجف هستند . بحدی جلو کشیده بودیم که از حلقه محاصره دشمن گذشته و اکنون در کنار نيروهای محاصره شده لشگر ۸ نجف بوديم ، اما متأسفانه هیچ آدم زنده ای در اطراف دیده نمی شد. با احتیاط مشغول وارسی منطقه شده و به امید یافتن رزمنده ای زخمی و زنده که بتواند موقعیت را برایمان توضیح دهد ، به تک‌ به تک شهدا و سنگرها سر زدیم ، اما احدی را زنده نیافتیم ‌، خاکریزی نسبتاً بلند از دور دیده می شد که شباهت زیادی به خط پدافندیی داشت ، به خیال اینکه یاران را یافته ایم‌ ، گام هایمان سریعتر شده و شروع به گفتن رمز عملیات کردیم‌ ، اما هرچه نام مقدس یا زهرا (س) را فریاد زدیم ، هیچ پاسخی نشنیدیم و همین هم که به خاکریز بلند رسیدیم با صحنه ای بسیار وحشتناک و دردآوری مواجه شدیم که هر دو شوکه و هراسان شده و واقعاً خشک مان زد ‌. پشت خاکریز مملو از شهدای پاکبازی بود که با بدنهای تکه و پاره و آغشته بخون از تاج خاکریز تا پائین را پوشانده بودند ، چند دستگاه تانک و خودروی نظامی دشمن در سمت چپ و جلوی خاکريز در حال سوختن بودند و نور حاصل از زبانه های تند آتش آنها محیط را کاملأ روشن کرده بود. تعداد شهدا به هفتاد یا هشتاد نفری می رسید و زخم ها و حالات شهادت شأن خبر از نبردی بسیار سنگین و نزدیک میداد. در پشت آن خاکريز نمناک و تيره رنگ که بوی خون و گوشت سوخته میداد ، جلوه هايی زیبا از آيات خداوندی نقش بسته بود ! سرهایی که در سجود بودند ، قرآن های کوچک کيفی که هنوز در دستان غرقه به خون شان باز بود ، مشت های گره کرده ای که رو به آسمان گرفته شده بود. به احتمال زیاد رزمندگان همان گردانی از لشگر هشت نجف بودند که می‌گفتند از صبح در حلقه محاصره دشمن افتاده اند ، از صحنه درگیری معلوم بود که دلاوران نبردی سخت و نابرابر داشته و شجاعانه و مردانه تا آخرين نفر مقابل لشگر تا بن دندان مسلح دشمن ایستادگی و در نهايت همگی به ديدار معشوق شتافته بودند. پيکر زيبا و درخشان دو تن از شهدا که همديگر را عاشقانه به آغوش کشيده بودند ، نظرمان را جلب کرده و بسوی سنگرشان رفتیم ، موهای طلائی رنگ شأن ، در زير نور منورهای رنگارنگ و شعله های پرفروغ آتش همچون ماه می درخشيد و پيکرهای خسته و رنجورشان با زخمهای فراوان به آرامی در آغوش يکديگر بخوابی شيرين و دلپذير فرو رفته بود ، با رویت کارت های شناسائی شأن متوجه شدیم که باهم برادر هستند. 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از مراسم صبحگاه رزمندگان سلحشور قبل از عملیات عاشورایی ♦️ اسفندماه ۱۳۶۳ ، دزفول ، اردوگاه شهدای خیبر ، رزمندگان گردان حضرت حر 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 😞 لازم به ذکر است که تعداد زیادی از این دلاور مردان رزمنده در عملیات عاشورایی بدر به درجه رفیع شهادت نائل آمده و عده کثیری هم زخمی و یا اسیر نیروهای بعثی عراق شدند. ...رفتند عاشقان خدا از دیار ما از حد خود گذشت غم بی شمار ما دلهایمان به همره این کاروان برفت در ره بماند دیده ی امیدوار ما یک عده یافتند مقصد و مقصود خویش واحسرتا به سر نرسید انتظار ما عمری پی وصال دویدیم و عاقبت اندر فراق سوخت دل داغدار ما یاران ز قید و بند علایق رها شدند ماندیم و خاطرات کهن در کنار ما... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌀 قسمت یازدهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی زیبا و دیدنی از جبهه های حق علیه باطل و رزمندگان سلحشور اسلام با آهنگ شنیدنی و خاطره انگیز کاروان اثر ماندگار استاد شهرام ناظری 🎙میگذرد کاروان ، رویِ گلِ ارغوان قافله سالار آن ! سروِ شهید جوان در غمِ این عاشقان ، چشمِ فلک خون فشان داغِ جدایی به دل ، آتشِ حسرت به جان خورشیدی ، تابیدی ، ای شهید در دل ها جاویدی ، ای شهید میگرید در سوگت آسمان میسوزد از داغت ، شمعِ جان 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار تماشایی و شنیدنی ، حتماً ببینید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌... یکی از آن عزیزان بیسيم چی بود و بیسیم همچنان روشن و از آن سوی خط ، یک نفر تلاش می‌کرد که ارتباط برقرار کنه ، بی سيم را از پشتش باز کرده و چند باری با صدای بلند تو گوشی داد زدم که آی بابا ! اینجا همه شهید شدند ! نیرو بفرستید ! بعد هم سریع فرکانس بی سیم را بهم ریخته و برای یافتن رزمندگان گردان خودمان از آن خاکریز هم عبور کرده ‌و به سمت جلو حرکت کردیم. کمی جلوتر از خاکریز دهها دستگاه تانک عراقی به چشم می‌خورد که با نورافکن های قوی خود منطقه را کاملا روشن کرده بودند ، تصميم به زدن شأن گرفته و با احتياط نزدیک شده و با رسيدن به موقعیت مناسب ، هر کدام تانکی را نشانه رفته و با ذکر مبارک (سبحان الله) شليک کردیم ، فاصله بسیار کم بود و موشک ها قشنگ به بدنه تانکها اصابت و هر دو را به آتش کشیدند ، سریع محل مان را تغيير داده و منتظر پاسخ عراقیها شديم ، اما هر چه انتظار کشیدیم ، هیچ اتفاقی نیفتاده و بقيه تانکها هم همانطور بی‌حرکت و ساکت سرجاشان ایستادند ، آرام و با احتیاط به سمت شأن رفتیم ، هیچ کس اطراف شأن دیده نمی شد ، اما تانکها روشن و صدای موتورشان به وضوح شنیده می شد ، تعدادشان به پانزده دستگاه می رسيد ، به تک به تک شأن سر زده و متوجه شدیم که هیچ خدمه ای ندارند و همانطور روشن آنجا رها شدند . شروع به انداختن نارنجک داخل کابین تانک ها کردم که برادر عسگری مانع کارم شد و گفت : الان بچه‌ها می رسند و تانکها را به غنیمت می گیریم ، حیف است که منهدم شأن کنیم ، حرفش کاملآ منطقی بود و برای همین هم دیگه به کارم ادامه نداده و همانجا در کنار تانکها‌ جان پناهی يافته و با بی صبری منتظر رسيدن بقيه همرزمان شدیم . حدود نيم ساعتی به انتظار نشستیم ، اما هیچ خبری از یاران نشد و کم کم نگرانی و تشويش به سراغمان آمد و ترس از اسارت به جانمان افتاد . انگاری در آن دشت غريب و ترسناک جز ما دو نفر کسی حضور نداشت . خلاصه بعد از انتظاری طولانی خوف کرده و تصميم گرفتیم تا خاکريز نيروهای لشگر نجف عقب کشیده و همانجا منتظر بقیه نیروهای گردان باشیم . آرام و با احتیاط در حال بازگشت به خاکریز هشت نجف بودیم که ناگهان متوجه چند نفری شدیم که از سمت راست میدان داشتند با سرعت به سوی مان می آمدند ، مسافت زیاد بود و از آن فاصله نمی شد تشخیص داد که دوست هستند یا دشمن ، سریع از هم جدا شده و هرکدام گوشه ای سنگر گرفته و قرار شد با رسیدن شأن من اسم رمز را بپرسم و برادر عسگری هم آماده زدن شأن باشد. نزدیک و نزدیکتر شدند تا اینکه با صدای بلند ایست داده و اسم رمز خواستم ، با شنیدن نام مبارک یا زهرا (س) جان تازه ای به وجود خسته و هراسان مان دمیده شد و شاد و خرامان به استقبال شأن رفتیم . برادران پاسدار انعام الله‌ محمدی معاونت يکی از گروهانها و حبيب‌الله ندرلو از نیروهای کادر فرماندهی گردان و بسیجی دلاور اصغر کاظمی بودند ، همديگر را به گرمی بغل کرده و روبوسی کرده و از محل استقرار بقيه نيروهای گردان پرسيدیم ؟ متاسفانه آنها نيز همچون ما خبری از رزمندگان گردان نداشتند و به دنبال بچه‌ها می‌گشتند . گروهان برادر محمدی سمت راست عمل کرده و مثل بقیه گروهان ها ، وسط میدان غافلگیر و قتل و عام شده و فقط آنها موفق به عبور از کانال بدبو شده بودند ، آنها نیز همچون ما در جناح راست انتظار رزمندگان را می کشیدند که متوجه حرکت صدها دستگاه تانک به سمت کانال شده و چون آر پی جی نداشتند ، به سمت چپ میدان آمده بودند که تا شاید همرزمان را یافته و به مقابله با تانک ها بروند . اما متاسفانه جز ما کسی را پیدا نکرده بودند . وضعيت بسیار خطرناکی بود ، در صورت بالا آمدن تانک ها منطقه دوباره به دست عراقی ها می افتاد و باقی مانده رزمندگان گردان های عمل کننده هم بی خبر از همه جا در دام دشمن افتاده و همگی تار و مار می شدند ، باید هر طوری بود از پیشروی تانک ها جلوگیری میکردیم . اول سراغ تانک‌های سالم و بی خدمه که قبلاً دیده بودیم ، رفته و پنج نفری به جانشان افتاده و با نارنجک همه را منهدم و به آتش کشیدیم و سپس سراسیمه و با سرعت به سمت پایین میدان حرکت کردیم . با گام هائی سريع و در عين حال با احتياط کامل در حال حرکت بودیم ، دشت کاملأ ناشناس و هيچکدام اطلاع دقیقی از موانع طبيعی و مصنوعی منطقه و نحوه آرايش نيروهای دشمن نداشتیم و برای همین هم همگی با دقت و هوشياری کامل ، اطراف را زیر نظر داشتیم که یکدفعه به دام عراقی ها نیفتیم . به کنار کانال بدبو رسیده و از دور عده ای را دیدیم که مشغول عبور از داخل کانال هستند... 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab