خبر بسیار مهم و بسیار خوشحالکننده: عقبنشینی اسرائیل از شهر غزه
🔹همانطور که در یک هفتهٔ اخیر (در نقد نقشههایی مانند وارمپر و برخی سایتهای عزیز داخلی) تاکید میکردم، امروز اسرائیل از بخش عمدهٔ مناطق مسکونی شهر غزه که همچنان در آن بود عقبنشینی کرد. الان بخش عمدهٔ نیروها در مناطق کشاورزی شمال و شرق (چسبیده به مرز) و جنوب شهر غزه مستقر هستند.
🔻در حال چک کردن دقیق خبرها و مناطق حضور دشمن با دوستان اهل غزه و کسانی که خودشان الان در آن مناطق حضور دارند هستم.
اطلاعاتم که تکمیل شد، با نقشه و ویدئوها و عکسهای تاییدکنندهٔ این خبر، توضیحات تفصیلی را عرض خواهم کرد.
✅ @vahid_khazab
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
میروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرَن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانۀ محبوب من است
سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟
از دلآرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو
سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا
به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند
قَسَمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟
آخرین مرتبه کی راهی میقات شدهست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شدهست؟
خسته از فاصلهام با منِ بیتاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو
سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟
حرمات ساحل آرامترین امواج است
این گدا سامرهای نیست، ولی محتاج است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد ...
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چارۀ هر دردی و برمیگردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد ...
+ سید حمیدرضا برقعی
#العجل...
@pelak13
پلاک ۱۳
من مینویسم جلسه را فراموش کرده بودم، تو بخوان روزیام نبود! چنین جلساتی در رشتهٔ ما الحق که رزقاند... هرچند همان چند دقیقهای که رسیدم هم بسیار ارزشمند بود...
... فهم دقیق از آیات قرآن، ویرانههای قلب را خشتبهخشت از نو میسازد. تلاشهایی که تا کنون برای تفسیر شده بسیار ارزشمند است ولی کافی نه، جا برای فهم دقیقتر آیات بسیار بسیار زیاد است...
روزی خواهد آمد که پرده از چهرهٔ دلانگیز آیات برداشته میشود و نور آن، پاسخگری آن، همدلی آن، تمام گرههای ذهنی را حل و تمام دنیا را روشن میکند؛ خیلی بیشتر از آنچه اکنون هست... ❤️
@pelak13
شعر خوندن؟ تا حدی.
توجه کردن؟ خیلی وقتها.
هدیه دادن؟ بعضی اوقات.
لبخند زدن؟ گاهی.
وقت گذاشتن؟ تا حد زیادی.
این فاکتورها همه محبت و علاقه رو نشون میدن؛ اما از نظر من نه همیشه! من معتقدم سطح و عمق علاقه رو فقط چشمها نشون میدن...
که شعر خوندن به شمّ ادبی هم برمیگرده؛
سطح توجه رو گاهی مشغلهها تغییر میده؛
هدیه دادن میتونه به دلایل مختلفی باشه؛
لبخند زدن میتونه یک رفتار اجتماعی باشه؛
وقت گذاشتن ممکنه تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار بگیره...
اما چشمها! مستقیم به دل وصلاند و چه بیعلاقگیها/علاقهمندیهایی رو که جار نمیزنن!
@pelak13
قبلتر ها وقتی کسی فقط از غمهاش برام میگفت و من رو شریک شادیهاش نمیکرد، احساس میکردم ازش دورم. چون اگر نزدیک بودم، باید متوجه میشد که شادیشو دوست دارم، و باید دوست میداشت که منو با خوشحالیش خوشحال کنه.
اما الآن نگاهم به این قضیه از یک زاویهٔ دیگهست. حساسیتم نسبت به دور و نزدیکبودنم در اکثر روابط رو از دست دادهم -شاید بهخاطر کهولت سنه!- و چیزی که متوجه شدهم اینه که این مدل رفتار، یعنی فقط تقسیم غمها، روی طرز فکر من نسبت به رحمت خدا هم تأثیر میذاره!
یعنی وقتی میبینم یک نفر، دو نفر، ده نفر، فقط دارن از غم میگن، و خیلی خیلی کم از شادی؛ ممکنه پسزمینهٔ ذهنم این شکل بگیره که خدا اساساً بندههاشو غمگین میخواد! حالا شاید هیچوقت نیام چنین جملهای رو صراحتاً بگم. ولی همین که وقتی غم پیش میاد، با خودم بگم آره دیگه همه غمگینن، منم مثل اونا... همین ناامیدیِ پنهان و تعمیمِ یکسره و یکجانبه، نشون میده چنین گزارهای توی ذهنم هست، هرچند ادب رو رعایت کنم و بیانش نکنم!
در حالی که چنین چیزی محاله، اینکه هیچ دلخوشیای، مطلقاً هیچ دلخوشیای با غم نباشه؛ چون إنّ مع العسرِ یُسراً، فإنّ مع العسرِ یُسراً. حالا درسته من باید اینقدر قوی باشم که ده تا و صد تا نمونهٔ ظاهراً فقط غمگین، عقایدم رو نشونه نره؛ اما کیه که ندونه آدمیزاد چقدر فراموشکاره و چقدر ذهنش پر از تعمیمهای بیخوده!
خب البته این یک مثال بود. در کل قرار نیست که آدم همهٔ خوشیهاش رو به همه بگه، اما مثلاً حدیثی داریم که: إنَّ اللّه َيُحِبُّ أن يَرى أثَرَ نِعمَتِهِ على عَبدِهِ (خدا دوست دارد اثر نعمتش را بر بندهاش ببیند؛ تحف العقول، ج۲، ص۵۶). و فکر میکنم حداقل اثرش شاد و بشّاش بودنه، یا لبخند زدنه، یا زیاد الحمدلله گفتنه.
حتی برعکسش هم هست. کسانی که یک تصویرِ بهطور افراطی شاد از خودشون ارائه میدن، باز ممکنه باعث بشن که در مخاطب دید غیرواقعیای شکل بگیره. البته درسته. ما تا یه جایی، واقعاً مسئول برداشتها و عقاید دیگران نیستیم. هرکس خودش باید عقاید خودش رو بسازه، با تحقیق، نه با مشاهدات عینی. و ما فقط مکلّف به درست عمل کردن هستیم، و نه محوریتدادن به برداشت دیگران. اما این طریق میانه در ابراز غم و شادی هم، همون درست عمل کردنه! اینهایی که میگم فقط آثار این عمل هستند، نه شاید لزوماً دلیلش.
جُدا از این مثال، چیزی که الآن میخوام بگم اینه که ارتباطات ما با دیگران، حتی وقتی ظاهراً هیچ گزارهٔ اعتقادیای مطرح نباشه، هیچ منبر و استدلال و بحثی مطرح نباشه، باز هم مستقیماً روی عقایدمون تأثیرگذاره. شاید یک علت اینکه توصیه شده با علما و بزرگان و افرادی که تهذیب نفس میکنند رفتوآمد داشته باشیم، همین تأثیر غیرمستقیمه، و نه فقط حرفهای دینیای که مطرح میشه. و این خیلی شیرین، و خیلی ترسناکه! ❤️
@pelak13
هدایت شده از یادداشت های یک جوراب فروش ^_^
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وَ أنتَ ...
وَ أنتَ ...
دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری!
آوخ چه آونگی!
#فاضل_نظری
@pelak13