من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانهنشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانهٔ آباد
من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست كه میخواهدم آزاد
ای باد تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد
من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه میجویی از این زادهٔ اضداد؟
میخواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد
مگذار كه دندانزدهٔ غم شود ای دوست
این سیب كه ناچیده به دامان تو افتاد
~ محمدعلی بهمنی
@pelak13
خیلی وقتا جلوی احساساتم «چرا؟» میذارم و کشف این علتها خیلی توی شناخت خودم بهم کمک میکنه.
ولی گاهی همین کار چقدر سخته!
امروز علت یکی از احساساتم رو که پیدا کردم، میخواستم بذارمش یه جا که دیگه هیچوقت نبینم اون علت رو!
ولی خب آخرش که چی؟ اگه اون بُعد دوستنداشتنی رو نشناخته و رهاشده بذاری، کی میتونه بهش بپردازه و درستش کنه؟ رنجش رو بپذیر! 🥲❤️🩹
@pelak13
هدایت شده از تبیان
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی امام باقر به خاطر پاسخ یک زائر به گریه افتاد
روایت تاثیرگذار حجتالاسلام عابدینی در برنامۀ سمت خدا
🌐 کانال روشنگری تبیان
@Tebyan_news
پلاک ۱۳
🎥 وقتی امام باقر به خاطر پاسخ یک زائر به گریه افتاد روایت تاثیرگذار حجتالاسلام عابدینی در برنامۀ س
اگر در اصلْ دین حب است و حب در اصلِ دین، بیشک
بهجز دلدادگی هر مذهبی مشتی خرافات است...
@pelak13
پلاک ۱۳
🌱 جایی در میانهٔ راه
قبلاز اینکه اینجا بیایم، گذرم به کانونهای فرهنگی افتاده بود. در آن کانونها هم همینطور کتاب بود و میز و صندلی و گلدان و نوشتههای انگیزشی روی درودیوارها... فرق اینجا چیست؟ نقشهٔ راه، آدمها، حسها... فرقی که خیلی زود خودش را نشان میدهد و با جزئیاتش به جانت مینشیند...
حالا یک سال و یک ماه گذشته و من جایی در میانهٔ راهم. از اینجا میانه هست تا آنجا که نزدیک هدفهای عینی و گسترده بشویم. میانهٔ راه حالوهوای خودش را دارد. دیگر مثل اول راه، نعمتها برایت جدید نیست. متأسفانه به خیلی از نعمتها عادت کردهای و تا خودت را مجبور به بازخوانی نکنی، خیلیهایشان را نمیبینی و این ندیدن چقدر بد است... علاوه بر این، ضعفهای خودت را هم بیشتر از اول راه میدانی. از طرفی مثل آخر راه ذوق رسیدن به نتیجهٔ عینی را نداری. میانهٔ راه آرام است و سکوت است و باید تلاش کنی محکم بمانی...
ولی نظر من را بخواهی، باز هم کارهای دیدنی آسانتر از کارهای ندیدنی هستند. این متن را ویرایش کنی، آن متن را مطالعه کنی، آن کلاس را برگزار کنی... اینها راحتتر هستند تا اینکه نیتت را خالص کنی، انسهایت را غیرمستقر!
انس غیرمستقر چیست؟ انس و الفتیست که با دیگران بگیری، ولی مانع نشود که مسئولیتت را انجام بدهی. در ظاهر خیلی راحت است، نه؟ در اصل اما آنجایی که باید دلتنگی را به جان بخری ولی متوقف یا حتی کند نشوی، خواهی دید چقدر سخت است. این هم شاید یکجور صبر است، صبر بر طاعت در دلتنگی...
امروز دیدم این صندلی پشت به فضای اتاق و رو به دیوار است. لابد برای آویزان کردن آن کتابها گذاشتهاند یا شاید کسی رویش نشسته و با تکیه بر آن کتابخانهٔ کوچک متنی نوشته. نمیدانم. بههرحال باعث شد به این فکر بیفتم که گاهی چقدر خوب است آدم پشت به جهان با خودش خلوت کند، اهدافش را بازخوانی کند، نیتهایش را خالص. و انسها را...؟ انسها را هم مگر با دست خودت میتوانی غیرمستقر کنی؟ کار دل است دیگر، صد جا پیروز شوی، شاید جای صدویکم شکست بخوری... بههرحال، در برابر این مسئله، کاری که میتوانم انجام بدهم، سکوت و صبر است.
~ خدای میانهٔ راه! تو همان خدای ابتدا و انتهای راهی... همهجای مسیر، ما را ثابتقدم نگه دار... 🌱
@pelak13
5.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گنج عشـق خود نهادی در دلِ ویران ما
سایهٔ دولت بر این کُنج خراب انداختی...
@pelak13
حاج امیر کرمانشاهی4_5807837219272006361.mp3
زمان:
حجم:
7.6M
تو دوای همه دردای منی...
@pelak13
پلاک ۱۳
✨ ای پسر جُندَب! ✨ اگر شیعیان ما استقامت بورزند، ملائکه با آنها مصافحه خواهند نمود... ✨ و ابر بر سر
✨ ای پسر جندب!
✨ دربارهٔ گناهکاران از همکیشان خود جز سخن نیک مگو.
✨ از خدا براى آنها توفیق بخواه و توبه تقاضا کن.
✨ هرکس به ما توجه کند و ما را دوست بدارد و با دشمنان ما رابطهٔ دوستى نداشته باشد،
✨ و آنچه میداند بگوید و دربارهٔ آنچه نمیداند یا چیزى که بر او مشتبه است سکوت کند،
✨ اهل بهشت است!
~ #سفارشها - ۶
@pelak13
داشت دربارهٔ مادر مرحومش صحبت میکرد:
«... دکتر گفته بود بهخاطر دیابتش هرروز کمی پیادهروی کنه. اون روز رفت و چند ثانیه بعد برگشت. گفتم نکنه قند خونش افتاده. پرسیدم چیزی شده که برگشتی؟ گفت: توی کوچه چند تا گنجشک نشسته بودن، داشتن دونه میخوردن، من اگه رد میشدم میپریدن... دیدم حالا من که عجله ندارم، بذار بعد برم!»
آخ...
از یه طرف یاد اسرائیل بیرحم افتادم... که چطوریه یه نفر نمیتونه بپذیره گنجشکها از حضورش بترسن و یه عده... نذار بگم... 💔
از یه طرف یاد روزمرهٔ خودمون افتادم،
زخمزبونها، دلنگرانی ایجاد کردنها، به اندازهٔ گنجشک به دل آدمها توجه نکردن ها!
دلم رفت...
چه آدمهای لطیفی پیدا میشن توی این دنیای خشن... 💖
وقتی میگم آدمبزرگهایی رو که رنگ بزرگسالی رو به خودشون نگرفتن دوست دارم، یعنی همین! که کسی توی هشتاد و یک سالگی بتونه به فکر دل گنجشکها باشه...
روح این مادر و روح همهٔ رفتگان قرین رحمت الهی 🤲🏻 یه فاتحه بخونیم و ازشون بخوایم برای لطافت دل ما هم دعا کنن 🌱❤️
@pelak13