پلاک ۱۳
همین چند شب پیش، برایم اثبات کرد که تو احساساتی نیستی، منطقی هستی (تیپ T). بهعنوان کسی که همیشه با یک چماق بالای سر احساساتش ایستاده تا بر سرشان بکوبد، خوشحال شدم. همین چماقبهدست بودنم هم خودش مهر تأییدی بر این حرف است.
اما شبهایی مثل امشب و خیلی از این شبها، زور من و چماقم به احساساتم نمیرسد و مغلوب و خسته یک گوشه مینشینم. شاید مغلوب هم نه، شاید پیروز میدان باز منطق باشد، ولی آنقدر از نبرد خستهام که طعم پیروزی را نمیچشم.
کاش میشد جایی فرار کنم. حرف نزنم، شعر نخوانم، هیچ... هیچ...
اما به قول فاضل،
کوچ تا چند؟
مگر میشود از خویش گریخت...
@pelak13
وقتی گلدان یک گیاه را عوض میکنی، کمی طول میکشد تا خودش را با شرایط هماهنگ کند. برای اول کار، نباید انتظار رشد خاصی از او داشت. حتی اگر چند برگش بریزد یا مثل همیشه شاداب نباشد هم طبیعیست...
همین که خزان نشود و تمام برگهایش نریزد و زرد نشود، همین که برگهایش پژمرده نباشد، نشانهٔ خوبیست. جای نگرانی نیست. او بهزودی سبز خواهد شد، رشد خواهد کرد. فقط کمی زمان میخواهد تا خودش را با شرایط جدید وفق بدهد...
آدمی هم.
@pelak13