هدایت شده از |عـلویـات|
امیرالمومنین را در بازار کوفه دیدند؛
به لباس فروشی فرمود:
آیا مرا میشناسی؟!
گفت: بله تو امیرالمومنین هستی.
علی(علیه السلام) از مغازه او رد شد
و به لباس فروش دیگری فرمود:
آیا مرا میشناسی؟!
او گفت: خیر.
پیراهنی از او خرید و پوشید
سپس فرمود:
خدا را شکر که علیبنابیطالب را پوشاند.
_از کسی لباس خرید
که او را نمیشناخت به دلیل اینکه
مبادا لباس را از روی گذشت
و جایگاه اجتماعی علی(علیهالسلام)
به او ارزانتر بفروشد.
@alaviaat | خصائصالائمه،ص۸۰
مهرماه پارسال، توی کوچه گوشیمو از کیفم درآوردم که یه تماس بگیرم، یهو جناب دزد (!) از دستم قاپید و رفت. اگر خود دزدیدهشدن گوشی ۱٪ حس بد داشت، ترسی که بهم منتقل شد ۹۹٪ بود... یادمه اون شب، بدون اینکه هوا سرد باشه میلرزیدم... بهشدت...
واکنشهای لحظهٔ اول آدما نسبت به شنیدن این خبر رو یادم نمیره... اونایی که -نگران- گفتند: خودت خوبی؟! اونایی که -معمولی- گفتند: ای وای! اونایی که -خونسرد- گفتند: توی کوچه گوشی دستت گرفتی؟!
واکنشهای ثانویهٔ آدمها هم جالب بود... و حالا که نزدیک یک سال گذشته و اون شوک روانی خیلی وقته کمرنگ شده؛ خاطرهٔ حضور اون یکی دو نفری که چند روز همهجوره هوامو داشتند، کمرنگنشدنیه...
حالا چرا اینا رو نوشتم؟ یه متنی خوندم دیروز، نوشته بود بعضی وقتا اسمش «زمانِ بودن» هست... و اینکه چه افرادی در این زمان حضور پیدا کنند، مهمه...
بحث این نیست به آدما امید ببندیم... امید بستن به هرکسی جز خدا، مساوی با ناامیدی از همون شخصه... چون آدما به هر حال آدمن... خیلی وقتا نمیتونن.
اما اینکه نتونن، با اینکه نخوان، یا حتی تلاش نکنن که ببینن میتونن یا نه، خیلی متفاوته... باز هم، بحث این نیست ما از آدمها توقع داشته باشیم... بحث این نیست ما دائماً فکر و انرژیِ ارزشمندمون رو صرف کی چیکار کرد کی چیکار نکرد بکنیم... بحث این نیست همه قرار باشه توی سختیهای ما، آماده به خدمت و دست به سینه باشن... هر آدمی گرفتاریهای خودشو داره...
بحث فقط اینه: با نگاه به مجموع واکنش و رفتار آدمها در بزنگاهها، میتونیم بفهمیم جایگاهمون پیش هرکسی چقدره... و این قضیه معادلات سخت و پیچیدهای نداره... .
@pelak13
هدایت شده از منبرک
🏴 به مناسبت رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و السلم (11 ه. ق)
♨️ زجر دادن مومن چه زشت است!
سَمِعْتُ أَبِی یَذْکُرُ، عَنْ جَدِّی، قَالَ: ” کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ رَجُلٌ وَنَسِیَ نَعْلَیْهِ، فَأَخَذَهُمَا رَجُلٌ فَوَضَعَهُمَا تَحْتَهُ، فَجَاءَ الرَّجُلُ، فَقَالَ: مَنْ رَآهُمَا؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: أَنَا أَخَذْتُهُمَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: فَکَیْفَ بِرَوْعَهِ الْمُؤْمِنِ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ, مَا أَخَذْتُهُمَا إِلا وَأَنَا أَلْعَبُ, قَالَ: کَیْفَ بِرَوْعَهِ الْمُؤْمِنِ؟ ثَلاثًا.
📚 منبع: [میزان الحکمه، ج۱۰ ج ۱۸۹۵۹، الترغیب و الترهیب، ج ۳، ص ۴۸۴]
🔸گروهی در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بودند. مردی از اصحاب برخاست تا بیرون رود، ولی فراموش کرد کفشهای خود را بردارد، یکی از اصحاب کفشهای او را مخفی کرد.
❓مرد بازگشت و گفت: کفشهای من کجاست؟
🔸گفتند: ما کفشهای تو را ندیدیم. حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مؤمنی را میترسانید؟
عرض کردند: شوخی میکنیم.
💢حضرت دو یا سه بار سخن خود را تکرار فرمود: «فکیف بروعه المؤمن»؛ زجر دادن مؤمن چه زشت است!
💠 منبرک
🆔 @manbarak
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب جوادم بیاید...
قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان، مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
«و قبرٍ بطوس»ـی که خواندم برایش
بگو این نفسهای آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب و بلایش
از آن زهر بیرحم پیچیدهام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفابخشِ هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظهها روضهٔ مادر از درد
بلا نیست جز عافیت، عاشقان را
تسلّای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش...
🖤 آجرک الله یا صاحب الزمان
@pelak13
داشتم فکر میکردم ما آدمها چقدر درگیر «هست»ها هستیم و از «نیست»ها غافلیم. مثلاً میشماریم که چند تا نعمت داریم. ۱۰ تا، ۲۰ تا، ۳۰ تا پیدا میکنیم و تمام میشود. البته نعمتها بیشمارند، ولی ما به خیلی از آنها عادت کردیم و آنها را اصلاً نعمت حساب نمیکنیم. بعد خب دلخوشیمان همین ۳۰ تا خواهد بود، که زود تمام میشود. جُدا از توجه دقیقتر به «هست»ها، کاش «نیست»ها را هم ببینیم. که آن سوی همین سکهاند...
تمام آن رنجها، بیماریها، اندوههایی که میتوانست باشد ولی نیست. پیدا کردنش سخت نیست، کافیست به اطراف نگاه کنیم. البته برخی به تمسخر میگویند فقط برای اینکه از این بدبختتر (!) نیستیم خوشحال باشیم؟! ولی این حقیقت دارد؛ چه موحّد باشی و معتقد به خدا، چه موحّد نباشی و معتقد به شانس و اتفاق، تمام آنها برای تو هم ممکن بود پیش بیاید، ولی خدا نگذاشت!
حتی در برخورد با آدمها هم همین است؛ از آشنایی دور گرفته تا نزدیکترینها. آدمها خیلی کارهای بدی میتوانستند نسبت به ما انجام بدهند، خیلی بدتر از هرچه بیوفایی که دیدهایم! کافیست کمی تجربیات منتشرشدهٔ روانشناسها و روانپزشکها را ببینیم... ما فقط میشماریم که تو برایم فلان کار و فلان کار را کردی. دیگر نمیگوییم که در این دنیای آشفته، در این وانفسا، چه کملطفیهایی که میتوانستی در حق من بکنی و نکردی. شاید حتی شرایطش هم بود؛ یعنی مثلاً تو ای همسایهای که امروز از سروصدای من بیدار شدی، ولی مرا دیدی و لبخند زدی و گذشتی، در حالی که دیشب شب بسیار سختی را گذرانده بودی، میتوانستی به راحتی با تکیه بر اندوهی که داشتی و خطایی که کردم، کنایهای به من بزنی؛ ولی نزدی، ولی نخواستی تلخکامیات جهان را تلخ کند.
چنین نیست که ما، آدمهای یکسره بیخطایی باشیم که بتوانیم فقط منتظر برخوردهای خوب، اتفاقات خوب باشیم. ما پر از عیب و ایرادیم، و دفع بسیاری از بدیها از ما، عین معجزه از خداوند، عین لطف از برخی بندگان اوست. ناشکریم. بسیار بسیار بسیار...
+ وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَابَّةٍ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ... (نحل: ۶۱)
و اگر خدا میخواست مردم را بهسبب گناهانشان مؤاخذه کند، هیچ جنبندهای بر زمین باقی نمیمانْد! ولی مجازات را تا زمان خاصی به تأخیر میاندازد...
@pelak13