فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌸
🎥خوب ببینید، این تفریح کسی است که دشمن دربارهاش میگفت: غرب آسیا روی انگشت او میچرخد!
+ بازی محلی حاج قاسم با همرزمان و رفقای قدیمی
🌸
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 #رمان #طعم_سیب #قسمت_28 یکشنبه: سه روز هست که از نامزدی ما گذشت
🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿
🍂🍁
🍁
#رمان
#طعم_سیب
#قسمت_29
سکوتو شکستم و گفتم:
-علی؟؟؟
-جانم؟؟؟
-میدونی پارسال روز تولدم وقتی کیکو میخواستم فوت کنم چه آرزویی کردم؟؟
-چه آرزویی؟؟؟
-آرزو کردم که مال هم باشیم...
-چه آرزوی قشنگی...
-میدونی امروز چه آرزویی کردم؟؟
-چه آرزویی؟؟
-آرزو کردم که مال هم بمونیم...
علی یکم نگاهم کرد و بعد لبخندی زد ولی از حالت چهره ی من نگران شد...
علی_مشکلی پیش اومده؟؟؟
-اون روز که جواب تلفن هانیه رو نمیدادم زنگ زد خونمون بعد از اینکه بهش گفتم دور منو خط بکش با لحن تنفر انگیزی گفت من روتو خط میکشم...
یک دفعه ماشین ترمز زد!!!
من_چی شد!!!؟؟
علی رفت یه گوشه پارک کرد و بعد سرشو گذاشت روی فرمون...
من_علی جان چی شد؟؟
تکیه داد به صندلی و منو نگاه کرد دستمو گرفت و گفت:
-هیچ مشکلی پیش نمیاد ذهنتو درگیر نکن...
تکیه دادم به صندلی و گفتم:
-امیدوارم...
نگاهم کرد...
علی_زهرا؟؟؟
-بله؟؟؟
-هرمشکلی پیش اومد...اینو بدون که من تا ابد دوست دارم...
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-قلبم داره از شدت ترس میترکه...هانیه چند وقته پیداش نیست من میترسم...
دستمو گرفت و گفت:
-توکل به خدا...
بعد هم راه افتادیم به طرف خونه...
صبح حدود ساعت شش از خواب پا شدم گوشیم رو برداشتم یک تماس بی پاسخ باز هم شماره ی ناشناس بود...
+باید خطمو عوض کنم!
دستو صورتمو شستم مامان خواب بود باباهم رفته بود سرکار...ظرف داخل آشپز خونه نشون میداد که تازه از خونه رفته بیرون...
صبحانه آماده کردم و بعد از میل کردن سریع آماده شدم و بدون اینکه مامان رو از خواب بلند کنم از خونه رفتم بیرون...
علی هم این موقع ها تقریبا میره سرکار پس بیداره...
گوشیمو از جیبم آوردم بیرون و شماره ی علی رو گرفتم:
بوق اول بوق دوم بوق سوم...
علی_سلام خانم سحر خیز.
من_سلام عزیزم خوبی؟
-ممنونم.
-سرکار نرفتی؟
-تو راهم دارم میرم...داری میری دانشگاه؟؟
-آره تازه از خونه اومدم بیرون.
-مواظب خودت باش.
-چشم فعلا کاری نداری؟
-نه برو خدا پشت و پناهت.
-خداحافظ.
گوشیو قطع کردم و رفتم توی ایستگاه حدود ده دقیقه بعد اتوبوس اومد...
چهار پنج روزی هست که هانیه رو ندیدم ولی امروز مطمئنم که میبینمش...
امیدوارم که به خیر بگذره...
چیزی نگذشت که رسیدم جلوی دانشگاه...
کیفمو محکم گرفتم دستم چادرمو کشیدم جلو تر و سریع رفتم داخل...
داخل سالن که رسیدم زنگ زدم به نیلوفر تا ببینم که رسیده دانشگاه یانه که خداروشکر رسیده بود...
قدم هامو می شمردم تا رسیدم جلوی کلاس نفس عمیقی کشیدم و رفتم داخل...
لبخندی زدم و به بچه ها سلام کردم محدثه...نیلوفر...سپیده...اما هانیه کنارشون نبود...
سرمو بلند کردم و دور تا دور کلاس رو نگاه کردم دیدم یه گوشه ی کلاس هانیه نشسته و سرش به کار خودشه...
جوری که انگار حواس خودشو پرت کرده بود که مثلا متوجه اومدن من نشده...
نیلوفر نگاهی به من کرد و گفت:
-چیزی شده؟
-نه.
-هانیه!!!
-نه بیخیال نیلو...امیدوارم مشکلی پیش نیاد...
بعد از دقایقی استاد اومد سرکلاس...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#مریم_ســرخہای👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
#اطلاعیه🔈
√|| گروه ختم قران و ذکر
#شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید
💫خادمین گروه ختم قران👇
🆔 @Khademalali
💫خادمین گروه ختم ذکر👇
🆔 @Zahrayyy
🔴همچنین هر شب جمعه هیئت مجازی در کانال های مجموعه برگزار خواهیم کرد منتظر همراهی و حضور گرمتون هستیم😊
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
|🍃🌸🍃|
🌸شده ام در پے تو در بہ درٺ مهدےجان
🍃ڪے رسد بر من مسکین نظرٺ مهدےجان
🌸ڪے شود تا ڪہ عیان بر سر راهم گذرے
🍃بر نگاهم ڪہ بیفتد نظرٺ مهدےجان
#أللَّھُمَ؏َـجِّلْلِوَلیِڪْألْفَرَج
#صبحتون_مہدوے🌤
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🏴🥀🏴🥀🏴
<<بِسمِ الله الرَحمَن الرَحیم>>
<<کُلُ مَن عَلَیها فان وَ یَبقی رَبِک َ ذوالجَلالِ والاِکرام>>
🏴با نهایت تاسف و تاثر درگذشت پدر بزرگ شهید نوید صفری،پدر گرانقدر شهید منوچهر صفری را تسلیت عرض میکنیم
امید که روح مرحوم مشمول رحمت بی منتهای الهی قرار بگیرد و برای خانواده این شهید بزرگوار صبری جزیل ارزومندیم
مارا در غم خود شریک بدانید.
🏴🥀🏴🥀🏴
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
28.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازگشتآزادگانبہروایت#رهبرانقلاب🎥❣
.
.
💗
.
.
آزادگــان مـا
#وارثـان شہیدان اند🕊
و مانـــدند تا نــامشان را گـــــرامے و راهشان را ادامہ دهند..🌹
۲۶مرداد#سالروزبازگشتآزادگانبہمیہناسلامےگرامےباد.🌷🌸
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
°•{🖤🥀🖤}•°
🕊روزے همہ ے ما خواهیم رفت و تنہا آنچہ از خود باقے گذاشتہ ایم مے ماند...💔
🌹بزرگوارانے ڪہ تمایل دارند براے پدر #شہیدمنوچہرصفرے و پدربزرگ #شہیدنویدصفرے نماز شب اول قبر بخوانند بہ آیدے زیر اعلام کنند👇👇
🆔️@shahidhadi_delha
دستور نماز شب اول قبر📿:
دو رڪعت است، در رڪعت اول سوره «حمد» و ایہ الڪرسے، و در رڪعت دوم سوره حمد و ده مرتبہ سوره قدر بعد از سلام بگوید:: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ فُلان بن فلان (نام میت و پدرشان،رفیع صفرے فرزند امید).
سپاس از همراهے شما 🙏🖤
مداحی آنلاین - تو دل غم مونده - حمید علیمی.mp3
5.81M
تودلغمموندهیہماتـممونده...😭
یہچندشبدیگہتابہ#محرم مونده...💔
#مداحےتایم🏴🖇 [•🎧•]
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ↻
#حمیدعلیمے🎙
#دستمآرابہمحرمبرسانیدفقط✋
❣درسینہجزعشقتوهیچندارم
حسینجانم❤🌿
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 #رمان #طعم_سیب #قسمت_29 سکوتو شکستم و گفتم: -علی؟؟؟ -جانم؟؟؟ -
🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿
🍂🍁
🍁
#رمان
#طعم_سیب
#قسمت_30
بعد از مدتی که استاد داشت درس میداد نیلوفر رو به من کردو گفت:
-قضیه رو به علی گفتی؟؟
-آره گفتم.
-چی گفت.
-هیچی.
-هیچی؟؟؟؟؟؟؟!!!
-گفت نگران نباش...ناراحت شد...
-میخوای چی کار کنی؟
-چی کار میتونم کنم؟؟؟
نیلوفر سکوت غم انگیزی کرد نگاهش کردم و گفتم:
-باید با هانیه حرف بزنم!
-دیوونه شدی؟
-باید ببینم مشکلش دقیقا چیه میخواد چیکار کنه!!!؟
-زهرا!!!!!!!!!
استاد نگاهی بهمون کردو و گفت:
-خانم باقری شما که حرف میزنین معلومه بلدین بیایین اینجا بقیشو درس بدین...
من_استاد...
-بفرمایین لطفا...
نیلوفر_استاد تازه عروسه اذیتش نکنید...
یهو کل کلاس شلوغ شد!!!
+تازه عروس؟؟
+مباررررکه.
+نگفته بودی!!!
+کی عروس شدی!!!
+کی هست این آقای خوشبخت...
استاد داد زد ساکت!
استادی بود که همه ی ما ازش حساب میبردیم...
استاد_مبارک باشه خانم باقری پس بخاطر همینه که کلا امروز حواستون پرته!!!
-نه استاد...
حرفمو قطع کرد و گفت:
-به پای هم پیر شین...
-ممنونم!
نگاهی به هانیه کردم که با تنفر به من خیره شده بود...
نفس عمیقی کشیدم و نشستم سر جای خودم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کلاس تموم شده بود و با نیلوفر مشغول جمع کردن وسایل هامون شدیم که راه بفتیم سمت خونه!
کلاس تقریبا خالی شده بود هانیه از ته کلاس اومد سمت ما با یه نیش خند و خیلی متکبرانه گفت:
-مبارکه باشه زهرا جون!به پای هم پیر شین...
نگاهی کردم و جوابی ندادم همینجور که داشتم نگاهش می کردم یواش دم گوشم گفت:
-البته اگر به پای هم بمونین...
بعد هم خندیدو رفت...
نگاهی به نیلوفر کردم اونم با اخم و نگران نگاهم کرد...
نفس عمیقی کشیدم چشمامو بستم..
کیفمو گذاشتم و سریع دوویدم دنبال هانیه...
نیلوفر صدام زد:
-زهرا!!!!!
بدون جواب به نیلوفر رفتم دنبالش...
من_هانیه؟هانیه...هانیه یه لحظه وایستا کارت دارم...
فایده نداشت رسیدم بهش دستمو گذاشتم روی شونش و کشیدمش سمت خودم...
برگشت طرفم ابروهاشو انداخت بالا یه نگاه از سر تا پا بهم انداخت پوز خندی زد و گفت:
-میشنوم؟؟؟
نفس عمیقی کشیدم بغضمو قورت دادم و گفتم:
-معلوم هست داری چی کار میکنی؟؟؟
-باید بگم؟؟؟
-هانیه ما باهم دوستیم...
-دوست بودیم...
-هانیه این کارا چیه آخه چرا اینجوری میکنی...منظورت از حرفات چیه هانیه...نگرانم میکنی...
لبشو گزید بغضی کرد و گفت:
-نگران نباش...زهرا ما میتونستیم خیلی دوستای خوبی بمونیم ولی عشق آدمو کور میکنه...جوری که دیگه نمیفهمه طرف مقابلش کیه و چه بلایی میخواد سرش بیاره...
اشک توی چشمام حلقه زد ترسیدم از حرفش...
من_یعنی چی...؟؟؟بلا؟؟؟چه بلایی...چی میگی...
-زندگی بین منو تو باید یکی رو انتخاب کنه...
-هانیه تو دیوونه ای!
-بهت پیشنهاد میکنم دورو ور یه دیوونه نباشی!!!
بعد هم محکم نگاهشو ازم گرفت و رفت...
خشک شده بودم سر جام و به رفتنش نگاه میکردم نیلوفر اومد سمتم دستشو گذاشت روی شونم و تکونم داد...
نیلو_زهرا!!!!چی گفت؟؟؟چت شد یهو...
زدم زیر گریه...نیلوفر بغلم کرد...
بعد از چند دقیقه دید آروم نمیشم با گوشیم زنگ زد علی و اونم تا نیم ساعت بعد اومد دنبالم و منو برد خونه...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#مریم_ســرخہای👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
°•{🖤🥀🖤}•° 🕊روزے همہ ے ما خواهیم رفت و تنہا آنچہ از خود باقے گذاشتہ ایم مے ماند...💔 🌹بزرگوارانے ڪہ
▪︎تعداد نماز های خوانده تا به این لحظه... ♡
|~ ۳۳ نفر ~|
سپاس از همراهی شما عزیزان 🖤🙏
🌱🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌱🌹
با عرض سلام و خداقوت خدمت شما همراهان گرامی🌿🦋
#کار_خیر☺️❤️
قرار هست سنگ مزاریاد بود شهید محمد هادی ذوالفقاری تعویض بشه که هزینه ۴میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هست عزیزانی که تمایل به شرکت در این امر خیر و یا قصد بانی شدن دارند هدایای در نظر گرفته ی خودشون رو به شماره کارت زیر واریز نمایند
منیژه کریمی منش 💳 6037997291276690 💌
فیش های واریزی خود را به ایدی زیر ارسال نمایید
🆔@shahidhadi_delha
🍃🌸گزارش تصویری برای شمابزرگواران ارسال
خواهدشد🍃🌸
سپاس از همراهی شما خیرین عزیز💚🙏