eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
7.3هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
چی بگم آخه؟.pdf
2.32M
می‍‍خوای امر به معروف کنی اما نمیدونی چی بگی🤔؟! عذاب وجدان می‌گیری که نمیتونی حرفی بزنی😔؟! دیگه نگران نباش 🌸 یه خبر خوب 😊 📔 کتاب جالب «چی بگم آخه؟!»🌷 💠 مختصر | مفید | کاربردی 💠 ✓ جملات کوتاه ✓ به قلم روان و گفتاری ✓ فهرست لمسی ✓ کم حجم @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
alimi_18.mp3
1.26M
~°•°•💔•°•~ این جمعه هم نیومدی 😞 حکمتشو کی مدونی 🍃 تا جمعه دیگه بیا 💔 کی میره و کی میمونه😓 ❣️ 🌱 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♨️مژده ♨️مژده 💥چالش داریم اونم چه چالشی💥 🌺عکس,همراه با یک جمله از رفیق شهیدم 💢شیوه چالش: بعد از ارسال عکس و جمله اے از رفیق شهید خود آن را به صورت عکس نوشته درست میکنیم و داخل کانال قرار میدهیم شما بعد ازگذشت 24ساعت عکس شهید خود را در کانال یا گروهای دیگر فوروارد میکنید بیشترین عکس بازدید خورده برنده چالش ما خواهد بود 🆔 @khademe_zahraa 🎁جوائز معنوے ما شامل👇 کتاب سلام بر ابراهیم جلد اول کتاب سلام بر ابراهیم جلد دوم کتاب رفیق مثل رسول کتاب عارف 12ساله کتاب پسرک فلافل فروش و سربند 🎊🎊جوائز برندگان اول تا دهم کتاب منتخب شما به همراه سربند متبرک شده به شهید موردنڟر خودتون در بهشت زهرا تهران . نفرات بعدے تنها سربند متبرک شده دریافت میکنند 📌هزینه پست با شماست . ⏳مهلت ارسال عکس: از 25شهریور تا4مهر ساعت24 ⏳مهلت سین زنی: از5مهر تا 11مهرساعت24
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
رمان دمشق‌ شهر عشق❤️🌿 #قسمت_بیست‌_هفتم 💠 ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان می کشید، می خواست از صح
رمان دمشق‌ شهر عشق❤️🌿 💠با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید : «برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت می کرد؟» چشمانش با شیطنت به رویم میخندید 💠 میدید صورتم از ترس می لرزد و می خواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت : «ببینم گل دل تو رو با پسر سوری برداشتن؟ ایران پسر قحطه؟» با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو می برند. 💠 همچنان صورتم را نوازش می کرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم می کردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم : «چرا دنبالم می گشتی؟» نگاهش روی صورتم می گشت و باید تکلیف این زن تکفیری روشن می شد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت : «تو اینو از کجا می شناختی؟» 💠 دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست : «شبی که سعد می خواست بره ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!» 💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کند، می ترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا در آمد و من می خواستم خیالش را تخت کنم که حضرت سکینه ها را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد حرم، فکر می کرد وهابی ام. می خواستن با بهم زدن مجلس تحریک شون کنن و همه رو بکشن!» که به یاد نگاه مهربان و نجيب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید 💠 «ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای شیعه و سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!» میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه می کنم و هنوز خیالش پی خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد : «می خواست به ارتش آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟» 💠به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد : «همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن باید برگردی ایران!» از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد 💠 «خودم می رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمی گردی تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!» حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم : «چرا خونه خودمون نرم؟» 💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید : «بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمه چینی می کرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محكم پرسیدم : «چی شده داداش؟» سرش را چرخاند، می خواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی می گشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد 💠«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو کاظمین بمب گذاری کردن، چند نفر شهید شدن.» مقابل چشمانم نفس نفس میزد، کلماتش را می شمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت : «مامان بابا تو اون اتوبوس بودن» 💠دیگر نشنیدم چه می گوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم از کمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمی شد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلويم التماس می کردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که به جای نفس، قلبم از گلو بالا می آمد، ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم 💠 صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمی دانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم. در آغوش ابوالفضل بال بال می زدم که فرصت جبران بی وفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به قیامت رفته بود. 💠اینبار نه حرم حضرت سکینه ها ، نه چهارراه زینبیه، نه بیمارستان دمشق که آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را می سوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سرم رفتم. ✍نویسنده:فاطمه‌ولی‌نژاد @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖«««﷽»»»📖 🔈 √|| مجموعه شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین 🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین 🆔 @Gh1456
✨🌱✨🌱 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ❣️ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ❣️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ❣️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ❣️ . •مشکلات من ڪنج "حرم" حل می شود دعوتم کن.. "کـــربلا" .. خیلی گرفتارم "حسین" 🕊 🖤 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
4_1596105002.mp3
6.66M
•﷽• ⏰ 6 دقیقـہ وقٺ بزارید براے امام زمانتوݩ...مطمئݩ باشید اگہ براے ایشوݩ وقٺ بزارید زمانتوݩ برڪٺ میگیره.....💐 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📣📣اطلاعیه مهم📣 📣 نام خادم افتخارے شہدادر فضاے مجازے 🌸🌸 اگر دوست دارین به جمع شہدا ملحق شوید با ما همراه باشید خادمے شہدا فقط یک مدال روے سینه نیست یک هدف و راه است جهت هماهنگے به ادمین ڪانال و گروه ختم مراجعه فرمایید👇 🧕خادم قرآنی 👇 🆔 @khademalali 🧕خادم گروه ذکر👇 🆔 @Kanall_Komeill