eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
7.4هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_بیستُ_دوم صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اما
♥️هوالمحبوب♥️ 💌 🕗 از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» ♦️ و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. ♦️ دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. ♦️ همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. ♦️ ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... ♦️ در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. ♦️ دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. ♦️ نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» ♦️ یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» ♦️ از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. ♦️ به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. ♦️ بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. ♦️ از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. ♦️ انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. ✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f.👆
•✨ ⃟✿•⠀ چندٺا قلب بࢪاۍ امام‌ زماݩت شڪاࢪڪࢪدۍ؟! چَندتاموݩ غصہ خوࢪ امام‌زمانیم؟! ࢪفقــا! تۆجنگ‌چیزۍڪهـ بیݩ شھدا جا افتاده‌ بود ایݩ بود ڪہ میگفتن.. امام‌زمان! دࢪد ۆ بلاٺ بہ جوݩ مݩ💔 حاج حسین یڪتا✨ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
•✨ ⃟✿•⠀ چندٺا قلب بࢪاۍ امام‌ زماݩت شڪاࢪڪࢪدۍ؟! چَندتاموݩ غصہ خوࢪ امام‌زمانیم؟! ࢪفقــا! تۆجنگ‌چیزۍڪ
⇝◌『』 میگم... یہ وقټ زشٺ نباشہ یہ آقایے هزاࢪ و خوࢪده اێ سالہ منتظࢪ 313 نفره آقآجآݩ شرمنده ایم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•◯ ⃟◯🥀•⠀ امام على عليه السلام: يَنبَغِي أن يكونَ الرجُلُ مُهَيمِنا عَلى نَفسِهِ، مُراقِبا قَلبَهُ حافِظا لِسانَهُ سزاۆاࢪ اسٺ ڪہ آدمێ نگهباݩ نفس خۆد ۆ مࢪاقب دل ۆ نگہ داࢪ زباݩ خويش باشد☝️🏻 (غࢪࢪ الحكم) °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
•◯ ⃟◯🥀•⠀ امام على عليه السلام: يَنبَغِي أن يكونَ الرجُلُ مُهَيمِنا عَلى نَفسِهِ، مُراقِبا قَلبَهُ
⇝◌『🌸』 اگࢪهمیشہ‌بخواهۍ‌بہ هواۍ‌دلـ♡ـت‌ گوش‌ ڪنۍ زندگۍاٺ ۆیران‌است..! دل‌♡ ↯ همیشہ‌ هۆا بہ‌ هۆا‌ مۍ‌شود :)
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
چـلـه‌‌حاجـت‌ࢪوایۍ🤲🏼 این روزها... دࢪ میـان طـوفان🌪 ‌مشکـلات‌ ۅ سختےها در پـس‌پردۀ انتظـار بـࢪاۍ‌دی
>•♥⃟ •< بـࢪاۍ‌ دڔهـاۍ‌بستـۀ‌زنـدگیـتان🚪 شـڪࢪگزاࢪبــاشـیـد🤲🏻 زیــࢪا آنـھـا‌ مـا ࢪا‌ بـه ‌سمـت دڔهـاۍ منـاسـب‌ زنـدگے‌ هـدایـت‌ مےکننـد💫 ♢خـدا هــࢪگـز‌ دیـࢪ‌ نمـۍ‌کـنـد🌱 تـا‌شـࢪوع‌چلـه‌حـاجـت‌ࢪوایۍ ••یـڪ ࢪوز بـاقیـسـت••
●🌙͜͡⃞ 🌿● امام‌صادق‌؏‌: فضیلت‌ نماز اوݪ‌‌وقت خواندن مانندفضیلت آخـږت‌است بږ دنیا💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• ⃟❥‌••⠀ ✦خاطࢪه‌شهید ❈انگشتࢪهایےڪہ‌بـࢪاۍخۅدش‌تهیہ‌ میڪࢪد معمولاباࢪڪاب‌هاۍخۅبےبـۅد، امایڪےدۅماه‌بیشتࢪدࢪانگشتش‌نمیدیدهࢪڪدام‌ازدۅستانش‌ڪہ‌خۅشش‌مےامد بہ‌اومیبخشید. ❈دࢪمـۅرد لبـاس هایش‌هم همینطوࢪبـۅد، لبـاسےڪہ‌امانـت میداد،محال‌بـۅد پـس بگیࢪد. ❈بࢪای‌عࢪوسے دوستانش‌ڪہ‌میࢪفت محال بۅدڪہ دسٺ خالے بࢪۅد، مقید بۅدڪہ‌حتماهدیہ‌اۍتهیہ‌ڪند ۅ دۅستان دیگـࢪش‌ ࢪاهـم‌مجاب میڪردڪہ باهم یایڪ‌سڪہ‌طلا بخࢪند یاپاڪت پولےࢪا هدیہ‌بدهند. ❈میگفٺ اۅل‌زندگیشان‌هسٺ‌بایـد ڪمڪشان‌ڪنیم...!!! 🖋راوۍ: مادࢪشهید °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
[•بســـــم‌ࢪب‌الشـھـدا‌والصدیـقیـن•] همراهان‌گرامے‌🌱 بࢪای‌حمایت‌از‌مجموعه‌لطفا‌ازطࢪیق لینڪ‌هاۍدࢪج‌شده‌گـࢪوه‌هاوکانال‌هاۍ مـاࢪادنبال‌ڪنیـنツ ‌•••ابࢪاهیـم‌ونـویـددلـھـاتاظـھـور👇 http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f •••کانال‌عشق‌یعنے یه‌پـلاک👇 https://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f •••کانال‌استیکࢪشهدا 👇 https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80 ••• بیت‌الشـھـدا (ختم قرآن )👇 https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c •••بیت‌الشـھـدا(ختم ذکر)👇 https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733 💫دࢪکـاࢪخیࢪحـاجـت‌هیـچ‌استخاࢪه نیست.🌱 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
•✦🦋✦• گـاهـےڪہ‌چـادࢪم‌خـاڪےمیشـود … ازطعنــہ‌هــاۍمــࢪدم‌شـهــࢪ … یـاد"چفیـہ‌هـایے"مےافتـم … ڪہ‌بـــــࢪاۍ‌چادرۍ ماندنم … خــونـے شدند …! °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f