eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
✾ ⃟ ⃟❥⠀⠀⠀⠀ ✾شهید رسول خلیلے✾ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Zamani-alamdar-komeil.mp3
6.19M
ای‌شهید‌برخیـز‌ڪه‌ازپسِ‌نگاهت جانـےبگیرد دل‌هــایِ‌در‌خواب(: °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
• ⃟🌸 ⃟○• بہ مناسبت سالروز شهادت شهید نوید صفرۍ و شهید رسوݪ‌خلیلے به یارێ خدا و شما عزیزان اقلام زیر خریداری شد :🛒 ﴿۵۰۰ کیلوبرنج﴾ ﴿۲۰۰بستہ‌ماکارونی﴾ ﴿۲۰۰ بستہ‌داروی‌‌امام‌ڪاظم﴾ ﴿۱۰۰ بستہ‌سویا﴾ ‌﴿۱۰۰تارب﴾ براۍخرید|↯ ﴿چای ۵۰ کیلو﴾ ﴿شکر۱۰۰ کیلو﴾ ﴿قند ۱۰۰ کیلو﴾ ".نیاز بہ‌بانی و همڪارۍشما عزیزان‌داریم عزیزانےڪہ تمایل به همکاری دارید مبلغ‌مورد نظرتون‌رو بہ شماره حساب‌زیر واریزڪنید👇🏻"• 💳6037-9972-9127-6690⇦ لطفا فیش واریزی خودتون رو به ایدی زیر ارسال کنید👇🏻 🆔@Ebrahim_navid 《بستہ های ارزاق ۱۰ اذر سالروز خاکسپاری شهید صفری بین نیازمندان بسته بندی و توزیع خواهد شد》
🌸بسمــ ربـــــ الشــهدا والصدیقین🌸 . طبق قرار هر هفتہ مہمان شهداے یڪ استان هستیم 🌹این شب جمعہ به نیابت از شما بزرگواران مہمان شهدای‌شهرمحلات استان مرکزی‌هستیم . ممنون از همراهے شما🙏 🌸🍃
『✦🌸✦』 آزمـودم،دل خـۅد را بـہ‌هـزاران شیـوه هـیچ چـیزش بـہ جُـزاز وصـل‌توخشـنود نڪرد... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
『✦🌸✦』 ✦به ڪدام روشنے جز لبـخند بےمنّتت گِره‌بـزنـم روزم را...؟! تا چشم ڪارمیڪندجاۍ‌تــو خالیست... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
『✦🌸✦』 ✦شهآدَت آغازِ خوشبختے است … خوشبَختےاۍڪہ پایٰان نَداٰرَد ✦شهیدڪہ‌بشوۍ خوشبَختِ اَبَدۍمیشَوۍ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
𝅉📿°⃝⃡°⏳𝅏 پاشیدپاشیدخدامنتطرمونہ✨ بشتاب‌بہ‌سوےنماز📿
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_سی_ششم و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنی
♥️هوالمحبوب♥️ 💌 🕗 ♦️ تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. ♦️ ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» ♦️ و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» ♦️ دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» ♦️ از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. ♦️ مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f.👆
〖↬❥🌸 امام علێ (عليه السلام) : ﴿مَن أمَّلَ غَيرَ اللّهِ سُبحانَهُ أكذَبَ آمالَهُ﴾ هرڪه به غيرِ خداوند سبحاݩ اميد بندد، اميدهايش را دروغ مى يابد✨ 《غرر الحكم °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• ⃟🌸•⠀ چشـم هـایِ یکـ شهیـد؛ حَٺے از پُشـٺ قــاب شیشِـه‌ای؛ خیـره‌ خیـره دُنبـال ٺُوسـٺ؛ ڪـہ بـہ گُنـاه آلـوده نَشــوی..🥀 بہ چشـمهایـش قَسـمـ اِبـراهـیم تو را مےبینــد..! •شهید‌ابࢪاهیم‌هادێ• °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
4_5976805209836357661.pdf
1.74M
〖↬❥🌸 📚بـہ مجـنوݩ گفٺـمـ زنـده بمـاݩ زندگینامہ سردار شهید حاج محمد ابراهیم همٺ✨ •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
〖↬❥📿 و سوگند به شوق حضوࢪم به سوۍ دࢪگاهت، دوستت داࢪم..∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『•🌸•』 🌱.معجزه‌اشڪ! +سفارش‌مارو‌هم‌میڪنے؟... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
『•🌸•』 🌱.معجزه‌اشڪ! +سفارش‌مارو‌هم‌میڪنے؟... #شهید_جهاد_مغنیه #پاسـڊاران‌بۍ‌پلاڪ °•°•°•°•°•°•°•°•°
↜‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دلٺ‌ڪہ‌گرفٺ... بارفیـقےدردودل‌ڪن ڪه‌آسمـانےباشــد... --|این‌زمینےهـآ درڪارٍخـودمانده‌اند!⇝
• ⃟🌸 ⃟○• بہ مناسبت سالروز شهادت شهید نوید صفرۍ و شهید رسوݪ‌خلیلے به یارێ خدا و شما عزیزان اقلام زیر خریداری شد :🛒 ﴿۵۰۰ کیلوبرنج﴾ ﴿۲۰۰بستہ‌ماکارونی﴾ ﴿۲۰۰ بستہ‌داروی‌‌امام‌ڪاظم﴾ ﴿۱۰۰ بستہ‌سویا﴾ ‌﴿۱۰۰تارب﴾ براۍخرید|↯ ﴿چای ۵۰ کیلو﴾ ﴿شکر۱۰۰ کیلو﴾ ﴿قند ۱۰۰ کیلو﴾ ".نیاز بہ‌بانی و همڪارۍشما عزیزان‌داریم عزیزانےڪہ تمایل به همکاری دارید مبلغ‌مورد نظرتون‌رو بہ شماره حساب‌زیر واریزڪنید👇🏻"• 💳6037-9972-9127-6690⇦ لطفا فیش واریزی خودتون رو به ایدی زیر ارسال کنید👇🏻 🆔@Ebrahim_navid 《بستہ های ارزاق ۱۰ اذر سالروز خاکسپاری شهید صفری بین نیازمندان بسته بندی و توزیع خواهد شد》
AUD-20200409-WA0033.
349.6K
•⊱🌸⊰• ⸙دیـدار بـاشهـیـد‌ زنـده... 🎙حـــاج‌حســـین‌یـڪتا °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f