رمان الهام ارسالی اعضا🌹🌹🌹
پارت هفــدهم
ی چندروزی بود که به بهشت زهرا نرفته بودم و دلم بدجور هوای داداش رسول کرده بود😔
وشب ها فقط با نوحه های مدافعان حرم و اقای محمد حسین پویانفر اروم میشدم😭😔
شب هام همش شده بود گریه😭
وفقط دوست داشتم ی جا برم و بایکی درد ودل کنم
یک شب داشتم توی تلگرام در کانال ها سرک میکشیدم 😐
که یهو دیدم در کانال حسینیه شهدا نوشت فردا شب دعا کمیل در جوار دوشهید یکی مدافع حرم ودیگری از دفاع مقدس😍
خوشحال شدم وگفتم اخ جون فرداشب میرم وبااین دوتا شهید حسابی درد ودل میکنم😊
برای همین بدو بدو🏃♀رفتم پیش مادرم وبهش گفتم
اما اون گفت فرداشب ی جا دعوتیم استاد محمد فراهانی میادش نمیشه بریم😭
باز رفتم تواتاقم زدم زیر گریه گفتم وای خدا دارم دیوونه میشم هنصفری برداشتم ی نوحه گذاشتم باز یهو دیدم تو کانال حسینیه نوشت
جمعه مراسم دفن این دوشهید بزرگوار یکی دربهشت زهرا ودیگری در در بی بی زبیده😍
دوباره بدو بدو🏃♀رفتم پیش مادرم و دوبارع موضوع رو بهش گفتم و او گفت من نمی تونم بیام ولی اگه دوستات میان تو برو
از خوشحالی بال دروردم
زود رفتم به دوستام گفتم و اوناهم قبول کردن قرارمون مسجد جامع ساعت ۱۱/۳۰بودش نماز جمعه رو خوندم ووقتی دوشهید رو اوردن خیلی خوشحال شدم😊
وبه بچها گفتم بهشت زهرا بریم یا بی بی زبیده همه گفتن بهشت زهرا 😍واای انگار دنیارو بهم دادن سریع سوار اتوبوس شدیم توراه موتور سوارهایی رو میدیدم که پرچم های زردی به دست داشتن که روی اون نوشته بود کلنا عباسک یا زینب
شهدای فاطمیون ...😔
ی پرس و جو راجب این شهید مدافع حرم کردم گفتن که دوسال پیش شهید شده تازه امسال اوردنش جنازشو و تازه بدون سرهم اوردنش همون لحظه یاد شهید محسن حججی افتادم .....
ادامه دارد...🌹🌷
صبور باشید💖💝
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
هدایت شده از بایگانی مطالب
متن ارسالی اعضا
داستان تحول من✨✨✨✨قسمت سوم
وقتی برگشتم دیدم همه دارن میرن غذا میگیرن
توی بلندگو اعلام کرده بود که همه زوار ناهار مهمان آقا هستن
لقمه های گوشت کوبیده بود اعلام کردن اتوبوس جدید رسید
غذا را خورده ونخورده راه افتادیم
سوار که شدیم سرم و روی شیشه اتوبوس گذاشتم و همش به حرفهای اون خانم فکر میکردم
رسیدیم شیراز
چند روز بعد یکی از دوستام زنگ زد وگفت با بقیه دوستان قراره عصر پنج شنبه برن پارک
وقتی ازم خواست تا برم یه دفعه توی دلم یه چیزی ریخت پایین
یه استرس شدیدی پیدا کردم به حدی که سریع خداحافظی کردم ورفتم دستشویی😔✨
شب خوابم نمیبرد همش تو فکر بودم چکار کنم
من قول دادم به خودم که چادر بپوشم
از طرفی دوستام اصلا از چادر وچادری ها خوششون نمی اومد
بارها جلو خودم خیلی ها را مسخره کرده بودن وخود من هم خندیده بودم😐😢
نفهمیدم کی خوابم برد
صبح که از خواب بلند شدم حس خوبی نداشتم
دلم نمیخواست روز بشه 🍁🍁🍁
نمیدونستم کار درست چیه
واز طرفی کسی وهم نداشتم کمکم کنه
روم نمیشد با کسی دراین مورد صحبت کنم
یه دفعه یادم به همون خانم جوون افتاد
رفتم به عمه ام زنگ زدم وشماره اون خانم وازش گرفتم 🍁🍁🍁
ادامه دارد...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
در ایتا
هدایت شده از بایگانی مطالب
متن ارسالی اعضا✨✨
داستان تحول من ✨✨✨ قسمت چهارم
بعد از ظهر زنگ زدم به اون خانم اسمش نرگس بود
از همون اوایل سفر ازش خوشم اومده بود یه آرامش ومهربونی خاصی توچهرش بود😊 چشماش یه برق عجیبی داشت
از حجابش خیلی خوشم می آمد یه طور قشنگ شالش ومیبست وچادرش هم خیلی دوست داشتم
از اولش که دیدمش توی دلم یه چادر لبنانی مث اونو خواست🙏😊✨
خلاصه بهش زنگ زدم اولش نشناخت اما بعد یه خورده معرفی کردم و اسم عمه ام وآوردم یادش اومد
روز شنبه بود
گفتم میخوام ببینمتون وپشت تلفون یه مقداری براش توضیح دادم
گفت شب میخوام برم یه جایی گوشی بده مامانت ازش اجازتو بگیرم و باهم بریم ✨✨✨✨
قبل اذان یه جا قرار گذاشتیم و رفتیم اونجایی که نرگس خانم میخواست ببردم
کانون فرهنگی رهپویان وصال 😊✨✨✨❤️
یه هیئت خیلی خوب که همه جوون بودن وهر شنبه مراسم داشتن
خیلی جو صمیمی خوبی بود چقدر همه به هم احترام میگذاشتن تا حالا این همه جوون هیئتی را باهم ندیده بودم
🍁🍁🍁🍁
میدیدم همدیگه را باعشق ومحبت تو آغوش میگیرن همشون مث نرگس خانم بودن
یه حس خوب آرامشی داشتن ✨✨✨
دوستای نرگس خانم منو هم خیلی تحویل گرفتن 🌸🌸🌸
ادامه دارد....
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
درایتا
حجــــــاب یعنی:
#در_پرده_باش
تا برسد زمان #ظهورت
در چشـــــــــــم و دل همســــــرت...
#حجاب
یعنی تمام زیبایی هایم #فقـــــــــــط
برای یک نفر❤️🌸
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
••✾ #منبر_مجازے ✾••
[ببینم دلت چند سالشہ؟]
چادرے شدن واقعا سخته!
من اینو قبول دارم
برخلاف عده ای کہ میگن اصلا هم سخت نیست، اتفاقا سختہ.اسمشم جهاد اکبره
دلت میخواد دیده بشے ، دلت میخواد پسندیده باشے، دلت میخواد رضایت مردم بهت آرامش بده..
دلت میخواد تو چشم باشے، دلت میخواد خیره بشن بهت!
تو خیابون اگہ نشد، تو اینستا
ولے پا میذارے روے این کہ چشمت بہ واکنش دیگران باشه.
این آسون نیست
بہ یہ لذت دم دستے نہ میگے و چشم انتظار یہ لذت عمیق و بزرگترے..
این کہ خدا زندگے ت رو رنگ بزنه..
چادرے کہ میشے همہ چیز تموم نمیشہ
برعکس همہ چیز تازه شروع میشہ..
این جوری نیست کہ چادرے بشے و همہ چے تموم!
مرحلہ بعدے نوبت دلہ 💟
باید رو دلت کار کنے...
هیچ کسم از حال و هواے دلت خبر نداره!
اگہ چادرے باشے و دلت هم چنان بخواد تو چشم و نظر مردم، مقبول و جذاب باشے تا این آرومت کنہ!
زندگے چادرانہ ایت رو دست کارے میکنے! باهمون چادر دلربا میشے!
باید رو دل کار کرد..💖💝
دل باید بزرگ بشہ، دلت بچہ اس یا نہ؟
میدونے چے شد دین مسیحیت تحریف شد؟
800 سال پیش مردم هم مسیحے بودن هم دلشون میخواست آزاد باشن!
نتیجه؟ دینشون رو تحریف کردن!
#التماس_تفکر 🙏💕
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
ارزش #حجــــــــاب را زمانی فهمیدم
که:
راننده تاکسی ...
مرا #خــــانم صدا زد...
ودیگری را #خانمیـــــــــــــ !!!
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
هدایت شده از بایگانی مطالب
متن ارسالی اعضا✨✨✨
داستان تحول من ✨✨✨قسمت پنجم
خیلی اونشب بهم خوش گذشت بعد مراسم شوهر نرگس خانم اومد دنبالمون
باماشین ومنو رسوندن خونه 🍁🍁🍁
توی راه خیلی با هم صحبت کردیم
بهم گفت اگه الان چادر نپوش بیا هر هفته اینجا جلسه
بعد که کاملا قوی شدی وواقعا از ته دل اشتیاق پیدا کردی اونوقت سرت کن
چون این امانت مادرمونه
اگه کردی سرت مسئولیتت خیلی بالا میره
دیگه نباید برش داری ها
پس بذار حسابی قوی شو اونقدر برات مهم بشه که هیچ نگاهی وهیچ طعنه ای اذیتت نکنه
خدای نکرده پشیمون نشی از سرت برش نداری✨🌸✨🌸
حرفاش خیلی حالم وخوب میکرد
فرداش دوستم پریسا دوباره زنگ زد ومن بهانه آوردم وگفتم نمیتونم برم🍁🍁🍁
خیلی اصرار کرد ومن حقیقت وبهش گفتم
گفتم من میخوام چادر بپوشم وگفتم که رفتم یه هیئت و...
شوکه شده بود😄😊🌸
نمیدونست چی بگه . پریسا ونغمه دوستای خیلی صمیمی من بودن
بقیه خیلی صمیمی نبودیم
بواسطه دوست های دیگه باهم آشنا شده بودیم واکیپ تشکیل داده بودیم🍁🍁🍁
توی این هفته مدام منتظر بودم که شنبه بشه ومن باز برم جلسه رهپویان
وقتی رفتم دیدم همه توی صف ایستادن
از نرگس پرسیدم این صف چیه
گفت اینجا کارتشون ومهر میزنن برای سفر مشهد تابستونا وعید ها میبرن مشهد
دوسه هفته دیگه هم قراره ببرن ✨✨✨
ادامه دارد...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
درایتا
هدایت شده از بایگانی مطالب
متن ارسالی اعضا✨✨✨
داستان تحول من✨✨✨قسمت ششم
به نرگس گفتم میشه منم بیام گفت گمان نکنم اولویت با اوناییه که مهر کارتشون بیشتره 😢✨
خیلی دلم میخواست برم
رفتم ثبت نام کردم وکارت گرفتم خدا را شکر یه عکس توی کیف پولیم گذاشته بودم
اون هفته وهفته بعدش کارتمو مهر کردم ✨🌸
ثبت نام مشهد شروع شد . دل توی دلم نبود مدام گریه می کردم والتماس امام رضا می کردم
نرگس تدارکات بود یعنی وقتی مراسم شروع میشد آب خنک میگذاشتن جابه جای حسینیه
جارو میزدن وکارهای اینمدلی انجام میدادن 🍁🍁🍁🍁
ازش خواستم منم تدارکات شم معمولا سخت عضو میگرفتن اما خدا خواست وقبول کردن
روز آخر ثبت نامها با نرگس رفتیم حسینیه دل تو دلم نبود
قلبم تند تند میزد✨✨✨✨
خدا را شکر هنوز جا داشتن وثبت نام کردم خیلی خوشحال شدم
داشتم بال در می آوردم ✨✨✨✨
رسیدم مشهد بردنمون توی یک حسینیه
نصف شبها همرو بیدار میکردن دست جمعی میرفتیم حرم خیلی حس خوبی بود یه مداحی را همه باهم آرام ویک صدا زمزمه میکردن و راه میرفتن تا برسن حرم
هیچ وقت حال اون لحظات وفراموش نمیکنم🙏😊✨✨✨✨
مامانم یواشکی پول داده بود به نرگس
اونجا بهم گفت و رفتیم باهم چادر خریدیم
یه چادر شبیه چادر نرگس
ادامه دارد...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم مهم مهم ✨✨✨
روش جدید اتاق فکرهای آمریکا واسرائیل در براندازی ایران😱
تهاجم فرهنگی یعنی چی👆👆👆
حتما ببینید ونشر دهید✨✨✨
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
هدایت شده از بایگانی مطالب
متن ارسالی اعضا ✨✨✨✨
داستان تحول من✨✨✨قسمت هفتم
نیمه شب که رفتیم حرم . نرگس ودوتا از دوستاشون جلو گنبد امام رضا(ع)
😭😭😭🙏🙏🙏
چادرم وسرم انداختن 😊😭🙏
نرگس بوسیدم وگفت این تاج بندگی توئه
این یادگار مادرمون هست مبارکت باشه عزیزم
انگار بال در آورده بودم بی اختیار اشک میریختم
پاهام سست شد نشستم زمین
سجده شکر کردم🙏😭❤️
یادم به دعای مادرم افتاد
اونشب توی حرم 🌸🌸🌸🌸
چادرم واز دعای مادرم دارم
ممنون خدای خوبم .❤️ممنون امام رضا .❤️ممنون امام زمان .❤️
ممنون حضرت زهرا.❤️🌸 ممنون مامان خوبم❤️ ممنون نرگس عزیزم❤️
✨✨✨✨✨✨✨✨
یکی دوسال بعد با برادر نرگس ازدواج کردم
اون هم از بچه های جلسه هفتگی رهپویان وصال بود
تواعتکاف صیغه عقدمون خونده شد توسط استاد عزیزم سید عزیزی که
کانون را راه اندازی کرده بود 🌹🌹🌹
شب شهادت حضرت زینب (ع)🙏🙏🙏
اعتکاف که تمام شد با رضا همسرم رفتیم حرم شاه چراغ✨✨✨
توی صحن وقتی سلام دادیم وخواستیم اذن دخول بخونیم رضا نشست
گوشه چادرم وگرفت وبوسید 😭🙏
بهت زده شدم ازم تشکر کرد بخاطر حجابم
ومن هم از خدا واز امام رضا واز مادرم🙏😊✨✨✨✨
پایان❤️✨🌸
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
در ایتا
به سانِ #حَــرَم باش بانو !
مردمان را دیده ای ؟!
مقابل حرم ها ...
دست ب سینه میگذارند !
سر پایین می اندازند ..
کمر خم میکنند ...
سرتا پا میشوند احترام
و مست عظمتِ حرم ...
ادمی هر جنسی که باشد؛
مقابل هر حرمی ک بایستد ...
ناخوداگاه عزت میگذارد!
احترام تقدیم میکند ...
بانو!
تو نیز برای شهرت
حَرَم باش ...
یک #حرم_نجابت ...
یک #حرم_حیا ...
مردانِ شهرت را وادار کن
چشم ب زمین بدوزند !
روحشان تعظیم کند ...
و مقابلت تمام قد بایستند به نشانه احترام!
بانو !
#پوششت
#رفتارت
#کلامت
و قدم برداشتن هایت
در شلوغی شهر
کاش آنگونه باشد؛
که لرزه بیاندازد
بر تن بولهوسان ....
بانو حرم باش ؛ حرم ...
یک حرم #حیا ؛
یک حرم #غرور ؛
یک حرم #نجابت ...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
4_5838926146770567775.mp3
10.31M
پست ویژه امروز 👌🌸✨
تقدیم به پیشگاه مقدس آقا
دلتون هوایی شد التماس دعا🙏✨🌸
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
چگونه دخترم را محجبه تربیت کنم👇👇👇
👆چگونه دخترم را محجبه تربیت کنم
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
دانلود بازی دختران بهشتی بازی آموزش حجاب👇👇👇 https://myket.ir/app/com.allbaloo.kids.HijabGirls?lan
دانلود بازی آموزش حجاب برای کودکان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻چهار بار از پدرم حامله شدم !!!
#غرب_وحشی
#جاهلیت_مدرن
بفرستین برای کسانی که میگن خارجی ها چشم ودل سیرن😐
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
منتظر بقیه کلیپ ها باشید در👆👆
هدایت شده از بایگانی تبادلات
1- از تاثیرات اطرافیان غافل نشوید🌸✨
حجاب شرعی اطرافیان شما چگونه است؟ این خیلی مهم است که شما با کسانی بیشتر رفتوآمد داشته باشید که حجاب متناسبی دارند و میتوانند برای دختر شما که در آستانه سنّ تکلیف است، الگو باشند. گروه همبازیها هم مهماند. آنها هم باید به حجاب تمایل داشته باشند. انتخاب مدرسه اینجا اهمیت پیدا میکند؛ چرا که دوستان دخترتان، اگر در محیطی فارغ از تقیدات مذهبی باشند، شما نمیتوانید او را مجبور به داشتن تقیدات کنید، ولی مدرسهای که نکات ظریف دینی را به بچهها یاد میدهد و به رعایت آن حساس است، تأثیری بهمراتب بهتر میتواند داشته باشد.
2-پوشیدن لباسهای تنگ را محدود کنید🌸✨
خرید لباسهای آستینحلقهای، ساقهای تنگ و شلوارکهای کوتاه برای دختران را از پنجسالگی به بعد برای خودتان تحریم کنید. اگر هم بچهها دوست داشته باشند چنین لباسهایی بپوشند، به آنها آگاهی لازم را بدهید که فقط در محیط خانه و نه جلوی دیگران، مجاز به پوشیدن لباسهای تنگ و کوتاه هستند. بگذارید پایههای شرم و حیا در دخترانتان از همان کودکی شکل بگیرد؛ چرا که آلودگی بصری در خیابانها و کوچهها و محیطهای مختلط آنقدر زیاد است که فرزندان باید در خانه و تحت نظر والدین آموخته باشند که امر خدای مهربان را در هر جایی باید اطاعت کرد، وگرنه دچار تعارض خواهد شد.
3- از هفت سالگی پوشاندن موها را شروع کنید🌸✨
در هفتسالگی با پوششی مانند کلاه یا روسریهای کوتاه و فانتزی موهای دخترتان را بپوشانید. همواره به این نکته توجه کنید که:
- حجاب فرزند شما باید زیبا باشد
- مورد تشویق دیگران واقع شود
- حجابش، دست و پای او را نگیرد
- احساس خفگی و خستگی نکند
4- به بزرگترها (پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها) بسپارید که کودک شما را برای داشتن حجاب تشویق کنند🌸✨
گاه به او هدیه ای دهند و نیز در برابر همه فامیل به او احترام بخصوصی بگذارند و در برابر بی حجاب ها او را تکریم کرده و ترجیح دهند. به این صورت کودک می فهمد که همگان برای حجاب او ارزش قائل هستند نه فقط پدر و مادر . به این ترتیب کودک اعتماد به نفس بالایی کسب کرده و می فهمد که با حجابش برای همه عزیز است و با این اعتماد به نفس راه درست را از نادرست تشخیص داده و حجاب را انتخاب می کند.
ادامه👇👇👇