eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید فریدون احمدی سرگذشت عجیبی نسبت به بقیه دارد. شهید احمدی که یک بار قصد رفتن به سوریه را در سال 92 داشت با مخالفت خانواده نتوانست به مقابله با تروریست‌های تکفیری بپردازد. پس از چند سال وقفه این پاسدارکرمانشاهی در سال 94 به صورت داوطلبانه عازم سوریه و در همان اولین اعزام اسیر می‌شود. شهید احمدی در طول 14 ماه اسارت شدیدترین شکنجه‌های تروریست‌های تکفیری و سلفی را تحمل می‌کند تا در آخر به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید. در وصف سختی‌هایی که شهید احمدی در طول اسارت کشیده همین بس که هنگام اعزام وزنشان به 103 کیلو می‌رسیده و پس از گذشت چند ماه از اسارت 60 کیلو بیشتر وزن نداشته است. پیکر شهید فریدون احمدی پس از چهار ماه، 13 خرداد ماه ۹۶ در استان کرمانشاه با حضور پرشور مردم تشییع شد. از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است. شهید مدافع حرم🕊🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♨️رمان (بر اساس واقعیت) 📌من گاو نیستم 🍃برگشتم خونه ... تمام مدت، جمله احد توی ذهنم می چرخید ... یه لحظه به خودم اومدم ... استنلی، اگر واقعا چیزی به اسم شانس وجود نداشته باشه ... یعنی ... . 🍃تمام اتفاقات زندگیم ... آیات قرآن ... بلند شدم و با عجله رفتم سراغ قرآن ... دوباره برش داشتم و شروع کردم به خوندن ... از اول، این بار با دقت ... . 🍃شب شده بود ... بی وقفه تا شب فقط قرآن خونده بودم ... بدون آب، بدون غذا ... بستمش ... ولو شدم روی تخت و قرآن رو گذاشتم روی سینه ام ... ما دست شما رو می گیریم ... شما رو تنها نمی گذاریم ... هدایت رو به سوی شما می فرستیم ... اما آیا چشمی برای دیدن و درک کردن نعمت های خدا هست... آیا شما هدایت رو می پذیرید یا چشم هاتون رو به روی اونها می بندید ... 🍃تازه می تونستم خدا رو توی زندگیم ببینم ... اشک قطره قطره از چشم هام پایین می اومد ... من داشتم خدا رو می دیدم ... نعمت ها ... و هدایتش رو ... برای اولین بار توی زندگیم خدا رو حس می کردم ... 🍃نزدیک صبح رفتم جلوی در ... منتظر شدم ... بچه ها یکی یکی رفتن مدرسه ... مادرشون اونها رو بدرقه کرد و برگشت داخل ... بعد از کلی دل دل کردن ... رفتم زنگ در رو زدم ... حاج آقا اومد دم در ... نگاهش سنگین بود ... . 🍃- احد حالش چطوره؟ ... 🍃- کل دیروز توی اتاقش بود ... غذا هم نخورد ... امروز، صبح زود، رفت مدرسه ... از دیروز تا امروز فقط یه جمله حرف زد... موقع رفتن بهم گفت معذرت می خوام ... . - متاسفم ... 🍃مکث کرد ... حس کردم زمان خوبی برای حرف زدن نیست... سرم رو پایین انداختم و خداحافظی کردم ... 🍃- استنلی ... شبیه آدمی نیستی که برای احوال پرسی اومده باشه ... 🍃چرخیدم سمتش ... هیچی، فقط اومده بودم بگم ... من، گاو نیستم ... یعنی ... دیگه گاو نیستم ... 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🔥 رمان (بر اساس واقعیت) 📌دست خدا 🍃حال احد کم کم خوب شد ... برای اولین بار که با پدرش اومد مسجد، بچه ها ریختن دورش ... پسر حاجی بود ... . 🍃من سمت شون نمی رفتم ... تا اینکه خود احد اومد سراغم ... . 🍃- میگن عشق و نفرت، دو روی یه سکه است ... فکر کنم دشمنی و برادری هم همین طوره ... خندید و گفت ... حاضرم پدرم رو باهات شریک بشم ... . 🍃خنده ام گرفت ... ما دو تا، رفیق و برادر هم شدیم ... اونقدر که پاتوق احد، خونه من شده بود ... 🍃و اینکه اون روز چه اتفاقی افتاده بود، مدت ها مثل یه راز بین ما دو تا باقی موند ... البته بهتره بگم من جرات نمی کردم به حاجی بگم پسرش رو کجاها برده بودم ... و چه بلایی سرش آورده بودم ... 🍃سال 2011، مراسم تشرف من به اسلام انجام شد ... اکثر افراد بعد از تشرف اسم شون رو عوض می کردن و یه اسم اسلامی انتخاب می کردن ... اما من این کار رو نکردم ... من، توی زندگی قبلی آدم درستی نبودم ... هر چند عوض شده بودم اما دلم نمی خواست کسی من رو با نام بزرگ ترین بندگان مقدس خدا صدا کنه ... من لیاقتش رو نداشتم... . 🍃اون روز، من تمام خاطراتم رو از بچگی برای حاجی تعریف کردم ... و اون با چشم های پر از اشک گوش می داد ... 🍃بلند شد و پیشونی من رو بوسید ... 🍃- استنلی ... تو آدم بزرگی هستی ... که از اون زندگی، تا اینجا اومدی ... خدا هیچ بنده ای رو تنها نمی گذاره و دست هدایتش رو سمت اونها می گیره ... اما اونها بی توجه به لطف خدا، بهش پشت می کنن ... خدا عهد کرده، گناه افرادی که از صمیم قلب ایمان میارن و به سوی اون برمی گردن رو می بخشه و گذشته شون رو پاک می کنه ... هرگز فراموش نکن ... دست تو، توی دست خداست ... 💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️وقتی آقا مهدی باکری برای جنازه برادرش هم پارتی‌بازی نکرد...! 🌷ایام سالگرد شهادت آقا حمید باکری برادر شهید مهدی باکری 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌟🌟۴۴ سه روز در شهرکرد بودیم.مسیر برگشت یک توقف کوتاه اصفهان داشتیم.سرظهر رسیدیم.هوا خیلی گرم بود.برای خوردن ناهار و سوغاتی خریدن به میدان نقش جهان رفتیم.برای رفع خستگی و فرار از گرما،گوشه ای زیر سایه آفتاب گیر مغازه ها نشستیم.نگاهم به بچه هایی افتاد که برای آب بازی داخل حوض بزرگ وسط میدان رفته بودند.به امین گفتم:یک راه حل برای خنک شدن پیدا کردم بریم؟پنج شش نفری رفتیم داخل حوض وسط میدان نقش جهان.بچه ها از دیدن ما سر ذوق آمده بودند و بیشتر مشغول آب بازی شدند.چند توریستی که از کنار ما رد شدند هم شروع کردند به عکاسی. اولین سفر ما با یک زیارت شیرین و پابوسی کریمه اهل بیت،حضرت معصومه س تمام شد.نصیحت مامان درست بود.دوستی ها در سفر محک می‌خورد. همراهی ،معرفت و خلق خوش بهترین سوغاتی بود که از بچه ها داشتم.این سوغات گره رفاقت را بین ما محکم تر کرد و من شاکر به درگاه خدا بودم. تعدادی از بچه های دوره قبل برای گذراندن دوره تخصصی زبان عربی و تکمیل دوره مربی گری به دانشگاه امام حسین ع آمده بودند و این فرصت خوبی بود که از آن ها فوت و فن کار را یاد بگیرم.شروع دوره های مربی گری یکی از بهترین دوره ها برای من بود.محمودرضا بیضایی و حسن غفاری دوره مربی گری سلاح را داشتند و تمام ریزه کاری ها را با سخاوت آموزش دادند.اکبر شهریاری دوره مربی گری تاکتیک را داشت.بهترین نکات را در مورد استتار،اختفاء و آشنایی با عوارض زمین،کار با قطب نما و....در کنار دست شهریاری یاد گرفتم. آشنایی با حسین به من کمک می‌کرد طرح های بهتری را کار کنم .کارم وقتی به چشم آمد که حامد از ما خواست یک جزوه طرح درس برای ورودی های جدید تهیه کنیم.‌ تحولات مختلف سیاسی،قد علم کردن جناح های سیاسی،آخرین روزهای سال را با کلی تحلیل و تفکر چپ و راست،به سال جدید سپرد. سال جدید با پیام نوروزی رهبری و صحبت های روز اول فروردین ایشان در حرم مطهر امام رضا ع برای همه ما مسیر و نقشه راهی را مشخص کرد که باید با بصیرت داخل آن قدم می‌گذاشتیم. امسال را باید به قول بزرگ ترها با حواس جمع پیش می بردیم.بالا بردن سطح بینش و آگاهی،یکی از مهم ترین وظایف ما بود. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
✍فرازی از 🟠شهید مدافع‌حرم حمیدرضا اسداللهی ای کسی که در مجلس اهل‌بیت علیهم‌السلام خدمت می‌کنی! اگر این خدمــــت، به خدمت انقلاب اسلامی منتهی نشود، مسیر را اشتباه رفته‌ای! چه زیبا گفت آن امام حکیم ما: «اسلامِ ناب محمدی و اسلامِ آمریکایی» پــــس بدانیــــم کــــه «هیئتِ ناب محمدی و هیئتِ آمریکایی» هــــم داریــــم! 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
شهید ابوذر امجدیان ، متولد سال 1365 در روستای سهنله شهرستان سنقروکلیایی بود. پیش از این استان کرمانشاه، شهیدان والامقام مهدی نوروزی، صادق یاری و قارلقی را در دفاع از حرم اهل بیت تقدیم کرده بود. ابوذر امجدیان چهارمین شهید کرمانشاهی مدافع حرم شد محمد مهدی امجدیان در حرم صحبت مردانگی عباس است نیست عباس ولی شهر پر از احساس است صحبت اینجاست که امروز حریمش تنهاست رزم عباس بدست رجلی از یاس است هر که با معرفت زینبی اش بیدار است گل این باغچه و جوهره اش الماس است به ابوذر که شهید حرم و حرمت هاست شده ام غره که این مرد همان عباس است تا که تنها نشود عمه سادات امروز جامه رزم به تن داشتنم احساس است ابوذر امجدیان همزمان با عاشورای حسینی (ع)، در دفاع از حرم حضرت زینب (س) و طی نبرد مستشاری با تکفیری ها در کشور سوریه ، به فیض والای شهادت ، نائل شده است شهید والامقام ابوذر امجدیان سرانجام در اول آبان ماه سال 94 مصادف با تاسوعای حسینی به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از چند روز به کشور منتقل شد و در جوار گلزار شهدا آرام گرفت. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
|💔| 🌺🍃 تاریخ تولد: ۱۳۵۵/۱۲/۱۳ محل تولد: کرمانشاه تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۱۵ محل شهادت: سوریه وضعیت تأهل: متأهل_دارای۳فرزند محل مزارشهید: گلزارشهدای‌زادگاهش 👇🌹🍃 ✍...من پاسدارم، سپاهی ام، لباس سبز برتن دارم. ما در احادیث مان داریم که اگر مسلمانی ندای مظلومی را بشنود و به یاری اش نشتابد، مسلمان نیست، من هم الان این ندا را شنیده ام و وظیفه دارم کمک حال این مردم باشم. وظیفه دارم از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنم. من برخودم واجب می دانم که در این نبرد حضور داشته باشم. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🖋 راوی؛ همسرشهید ایشان می گفت؛ برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم. این امتیاز اوست ڪہ بی مرز عاشـق است دور از وطن حوالی غربت شهید شد اسارت : ۱۳۹۴/۰۹/۲۹ شهادت : ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی میخوایی از نماز گزاران باشی؟ ‏ 🌸چقدر زیباست هنگامی که الله اکبر میگویی و دنیا و اهلش را رها میکنی و وارد دنیای زیبای بندگی و نماز میشوی ✨ آنگاه که سر به سجده میگذاری آنگاه که در گوشِ زمین زمزمه میکنی و در آسمان آن را میشنوند 🍃حسی است سراسر آرامش و اطمینان 🍂براستی که بندگی برای الله زیباست اگر یاد بگیریم ✨ اگر یاد بگیریم که نمازهایمان را از عادتی روزانه به هم کلامی و بندگی برای الله تغییر دهیم 🍃اگر یاد بگیریم که نماز آن وعده گاه زیبایی است که باید به هنگام مصیبت ها به آن پناه ببریم 🍂نه آنکه فراموشش کنیم 🍃 یاالله به نمازهایم رنگ بندگی و خشوع ببخش 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽نماهنگ شهید فریدون احمدی شهید مدافع حرم حاج فریدون احمدی برای دفاع از حرم آل‌الله در آبان۱۳۹۴ نخستین‌بار به سوریه اعزام شد اما بعد از گذشت چندروز، در عملیات آزادسازی خان‌طومان سوریه به دست گروهک تروریستی فیلق‌الشام به اسارت درآمد و بعد از گذشت ۱۴ماه اسارت و شکنجه‌های طاقت‌فرسا، در ۱۵ بهمن۱۳۹۵ مصادف با روز ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به آرزوی دیرینه‌اش رسید و به خیل عظیم شهدا پیوست. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🔷سید عبــــاس ☂از برجستگی‌های فراز حضور شهید علیزاده در جبهه مقاومت که همواره به‌عنوان رویدادی برجسته در ذهن همرزمان وی جای گرفت، به غنیمت‌گرفتن تانک T55 در شهر خلصه بود. 💎تا آنجا که لقب «بازِ شکاری» را بر او گذاشتند و سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به پاسِ این شجاعت، انگشتر متبرک به انگشتان حضرت آقا را به ایشان پیشکش کرد. ☂همچنین تسلط عباسعلی به زبان عربی موجب برقراری ارتباط یگان‌های نظامی مستقر با مردم مناطق سوریه می‌شد و این خود، فرصتی را برای انتقال فرهنگی دو کشور و نیز صمیمیّت میان شهید علیزاده و رزمندگان سوری را موجب می‌شد. 💎این صمیمیت تا آنجا عمیق شد که سوری‌ها با اینکه ایشان از سادات نبودند اما عنوان «سیدعباس» را که حکایت از آقایی و بزرگی عباسعلی داشت، برای او برگزیدند. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🔴۸ اسفندماه؛ سالروز شهادت سرلشکر حاج حسین خرازی گرامی باد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
شهید حاج ابراهیم همت: سختی‌ها را تحمل کنید.... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊 🌹شهید حسین رضایی صدای گرم و خوبی داشت.هرجای زیارتی که میرفتیم روضهء امام حسین(علیه السلام)را باید میخواند.در منزل هم وضو میگرفت و با نیت و دلی پر از حاجت که مهم ترین حاجتش شهادت بود.روبه قبله می نشست.اشک میریخت و با اخلاص زیارت شریف عاشورا را آغاز میکرد.لحظاتی خود را جدای از دنیا و تعلقاتش احساس میکرد. 🌹خداوند نگاهی به او کرد و به واسطه آبروی نور دیده دخت عزیز و بزرگوار رسول الله(صل الله علیه وآله)حاجتش را داد.کار هر روزش بود.زیارت عاشورا خیلی میخواند.با صدای گرم و دلنشینش که هنوز در گوشم صدایش را میشنوم. ذکر قنوتش هم فراضی از این دعا بود: "اللهم الجعل محیای محیا...." 🕊مهر شهادتش را هم امام حسین(علیه السلام) بر پروندهء اعمالش زد.😭 ✍به نقل از:همسر شهید 🌹تاریخ ولادت:۱۳۴۹/۲/۱۶ 🌹تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۱۱/۱۴ نبل و الزهرا 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تشییع شهید علیدادی در حرم حضرت رقیه(س) 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
تقريباً مهمات ما تمام شده بود... ابراهيم هادی بچه هاي بي رمق کانال را در گوشه اي جمع کرد و برايشان صحبت كرد : بچه ها غصه نخوريد، حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد، اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم. مطمئن باشيد مادرمان حضرت_زهرا (س) مي آيد و به ما سر ميزند. بغض بچه ها ترکيد. صداي هقهق شان هم هي کانال را پر کرده بود. به پهناي صورت اشک می ريختند. ابراهيم ادامه داد : «غصه نخوريد. اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد! » 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سر لشگر خلبان سید علی اقبالی دوگاهه نابغه پرواز ایران تنها شهیدی که بدنش در دو شهر مدفون شد. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🔥 رمان (بر اساس واقعیت) 📌اولین نماز 🍃چند هفته، حفظ کردن نماز و تمرینش طول کشید ... تک تک جملات عربی رو با ترجمه اش حفظ کرده بودم ... کلی تمرین کردم ... سخت تر از همه تلفظ بود ... گاهی از تلفظ هام خنده ام می گرفت ... خودم که می خندیدم بقیه هم منفجر می شدن ... 🍃می خواستم اولین نماز رو توی خونه خودم بخونم ... تنها ... 🍃از لحظه ای که قصد کردم ... فشار سنگینی شروع شد ... فشاری که لحظه لحظه روی قفسه سینه ام بیشتر می شد ... 🍃وضو گرفتم ... سجاده رو پهن کردم ... مهر رو گذاشتم ... دستم رو بالا آوردم ... نیت کردم و ... الله اکبر گفتم ... 🍃هر بخش رو که انجام می دادم همه گذشته ام جلوی چشمم می اومد ... صحنه های گناه و ناپاک ... هر لحظه فشار توی قلبم سنگین تر می شد ... تا جایی که حس می کردم الان روح از بدنم خارج میشه ... تک تک سلول هام داشت متلاشی می شد ... بین دو قطب مغناطیسی گیر کرده بودم و از دو طرف به شدت بهم فشار می اومد ... انگار دو نفر از زمین و آسمان، من رو می کشیدند ... 🍃چند بار تصمیم گرفتم، نماز رو بشکنم و رها کنم ... اما بعد گفتم ... نه استنلی ... تو قوی تر از اینی ... می تونی طاقت بیاری ... ادامه بده ... تو می تونی ... 🍃وقتی نماز به سلام رسیده بود ... همه چیز آرام شد ... آرام آرام ... الله اکبرهای آخر رو گفتم اما دیگه جانی در بدن نداشتم ... همون جا کنار مهر و سجاده ام افتادم ... خیس عرق، از شدت فشار و خستگی خوابم برد ... 🍃از اون به بعد، هرگز نمازم ترک نشد ... در هر شرایطی اول از همه نمازم رو می خوندم ... ✍از نویسنده داستان سؤال شد که👈 چرا برای استنلی خواندن نماز اینقدر سخت بود ایشون گفتند به خاطر اینکه استنلی حرامزاده بوده و شیطان مستقیماً در بسته شدن نطفه‌ش نقش داشته. وقتی چنین افرادی از صف ابلیس جدا میشن و میخوان کار خوبی انجام بدن براشون خیلی خیلی سخته ، چون براشون یه جنگ محسوب میشه با شیطان .. به هر میزان که قدرت روحی شون قوی تر باشه و عمق مسیر توبه بیشتر باشه فشار بیشتری رو تجربه می کنن چون کل صفوف شیطان برای برگشت اونها تجهیز میشن... 💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🔥 رمان (بر اساس واقعیت) 📌وسوسه 🍃حدود هفت ماه از مسلمان شدنم می گذشت ... صبح عین همیشه رفتم سر کار ... ولی مشتری اون روز خیلی خاص بود ... آدمی که در بخش بزرگی از خاطرات قبلم شریک بود... . 🍃- اوه ... مرد ... باورم نمیشه ... خودتی استنلی؟ ... چقدر عوض شدی ... 🍃کین بود ... اومد سمتم ... نمی دونستم باید از دیدن یه دوست قدیمی بعد از سیزده، چهارده سال خوشحال باشم یا نه؟... . 🍃بعد از کار با هم رفتیم کافه ... شروع کرد از زندگی و دزدی های مسلحانه و بزرگش، دلالی و قاچاق اجناس مسروقه تعریف کردن ... خیلی خودش رو بالا کشیده بود ... . 🍃- هی استنلی، شنیده بودم رفتی توی کار مواد و خوب خودت رو کشیدی بالا اما فکرش رو هم نمی کردم یه روزی استنلی بزرگ رو گوشه یه تعمیرگاه ببینم که داره ماشین بقیه رو درست می کنه ... همیشه فکر می کردم تو زودتر از من به پول و ثروت میرسی ... شایدم من یه روز ماشین تو رو درست می کردم ... 🍃نفس عمیقی کشیدم ... ولی من از این زندگی راضیم ... 🍃- دروغ میگی ... تو استنلی هستی ... یادته چطور نقشه می کشیدی؟ ... تو مغز خلاف بودی ... هیچ کدوم به گرد پات هم نمی رسیدیم ... شنیده بودم بعد از ورود به اون باند، خیلی زود خودت رو بالا کشیده بودی و با بزرگ ترها می پریدی ... حالا می خوای باور کنم پاک شدی و کشیدی کنار؟ ... اصلا از پس زندگیت برمیای؟ ... 🍃- هی گارسن ... دو تا دام پریگنون ... 🍃نگاه عمیقی بهش کردم و به طعنه گفتم ... پولدار شدی ... ماشین خریدی ... شامپاین 300 دلاری می خوری ... بعد رو کردم به گارسن ... من فقط لیموناد می خورم ... 🍃- لیموناد چیه ؟ ... مهمون منی ... نیم خیز شد سمتم ... برگرد پیش ما ... تو برای این زندگی ساخته نشدی استنلی... 🍃کلافه شده بودم ... یه حسی بهم می گفت دیدن کین بعد از این همه سال اصلا جالب نیست ... 🍃شروع کرد از کار بزرگش تعریف کردن ... پول و ثروت ... و نقشه دقیق و حساب شده ای که کشیده بود ... نقشه ای که واقعا وسوسه انگیز بود ... 💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی نماز می خواند با گردنی کج می ایستاد ... بہ او می گفتیم : مگر گردنت شڪسته ... چرا گردنت را راست نمی گیری ؟ می گفت : در درگاه خدا ، گردن ڪہ هیچ ، تمام اعضاء و جوارح بدن باید شڪسته باشد ...! 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
⭕️بدون شرح ... 🔹شبکه اسرائیل فارسی: رای ندید 🔹شبکه‌صهیونیستی‌اینترنشنال:رای ندید 🔸شبکه بهایی منو تو: رای ندید 🔹شبکه رادیو فردای آمریکا: رای ندید 🔸شبکه سازمان مجاهدین: رای ندید 🔸شبکه سلطنت طلب خارج نشین: رای ندید 🔹شبکه تروریستی کوموله: رای ندید 🔹شبکه وهابی جدایی طلبان بلوچ: رای ندید 🔹شبکه جدایی طلب پان ترک: رای ندید 🔹شبکه پان کرد ها : رای ندید 🔹شبکه نفاق بی بی سی: رای ندید 🔹شبکه ووآ فارسی: رای ندید 👈 شهید همت: هر وقت در مناطق جنگی راه را گم کردید، به آتش دشمن نگاه کنید که کجا را می کوبد؛ همانجا جبهه ی خودیست! 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🥀حمید باکری متولد ١ آذر ۱۳۳۴ ارومیه بود که در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ قرنه در جنگ ایران و عراق شهید شد. او نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان میانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول جنگ ایران و عراق محسوب می‌شد و جانشینی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت.  وی برادر کوچکتر علی باکری و مهدی باکری می‌باشد. او در عملیات‌های رمضان، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و والفجر ۲ به‌صورت فعال حضور داشت و در حین اجرای عملیات والفجر ۱ به شدت مجروح گردید. حمید باکری در اسفندماه ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر اصابت مستقیم گلوله آرپی‌جی، در جزیره مجنون شهید شد و پیکر او در میدان نبرد باقی ماند و هیچ‌گاه به کشور بازگردانده نشد. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
زندگی‌نامه🌱 در تاریخ ١ آذر ۱۳۳۴ در شهر ارومیه زاده شد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر سپری نمود. او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند و بعد از اخذ مدرک دیپلم متوسطه، با وجود قبولی در آزمون کنکور سراسری، به سربازی رفت. باکری دوران خدمت سربازی را در یکی از پاسگاه‌های ژاندارمری اطراف ارومیه گذراند و بعد از پایان خدمت، حدود یک سال، به‌همراه برادرش؛ مهدی به شهر تبریز نقل مکان کرد و فعالیت‌های سیاسی خود بر علیه نظام شاهنشاهی را نیز در همین دوره آغاز نمود.  در سال ۱۳۵۵ ابتدا به ترکیه و از آنجا به لبنان و سوریه رفت، تا در دوره‌های آموزش چریکی شرکت نماید. وی سپس برای ادامه تحصیلات خود راهی کشور آلمان شد، اما با استقرار امام خمینی ره در حومه پاریس، وی تحصیل در را رها کرد و عازم شد. با وقوع انقلاب ۱۳۵۷، به ایران بازگشت و در پی شکل‌گیری  پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۸ به عضویت این نهاد درآمد. با آغاز جنگ ایران و عراق، حمید باکری نیز همچون بسیاری از اعضای سپاه پاسداران، بعنوان نیروی داوطلب عازم استان خوزستان شد و دوره کوتاهی فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان را عهده‌دار گردید. وی سپس برای مدتی در جهاد سازندگی فعالیت کرد، اما سرانجام بار دیگر به سپاه پاسداران بازگشت و فعالیت خود را بعنوان جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ادامه داد. حمید باکری در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر برخورد مستقیم موشک آرپی‌جی، در منطقه قرنه واقع در جزایر مجنون، شهید شد و پیکر وی نیز هیچ‌گاه شناسایی نشد😔 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa