mahmoudkarimi-@yaa_hossein.mp3
زمان:
حجم:
22.34M
شهادت #حضرت_رقیه
🎵برام دعا کن، بابا منم، منُ که یادته
🎤محمود کریمی
◾️ نوحه زمینه حضرت #رقیه
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
💥قسمت دهم💥 چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل
💥قسمت یازدهم💥
.
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
💝ادامه دارد💝
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
همش میگفت: توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم #رقیه (س) ست.
شب سوم محرم باهم حرم بی بی جان بودیم، روضه و عزاداری که تمام شد، گفت: عجب شبی بود امشب، انگار خود حضرت رقیه (س) بین #عزادارا بود...
و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند… را زمزمه میکرد و با خانم درد دل می کرد.
الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد و عاقبت بخیرشد.......🕊
#شهید_نوید_صفری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
همش میگفت: توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم #رقیه (س) ست.
شب سوم محرم باهم حرم بی بی جان بودیم، روضه و عزاداری که تمام شد، گفت: عجب شبی بود امشب، انگار خود حضرت رقیه (س) بین #عزادارا بود...
و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند… را زمزمه میکرد و با خانم درد دل می کرد.
الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد و عاقبت بخیرشد.......🕊
#شهید_نوید_صفری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#شهیدانه ♥️↓
عاشق حضرت#رقیه سلاماللهعلیها بود. یک ماه قبلاز شهادتش که باهم رفته بودیم دمشق، زیارت حضرت رقیه (سلامالهعلیها)، وقتی میآمدیم بیرون، چشمهایش کاسهی خون بود. آنقدر گریه کرده بود که انگار داشت برای همیشه خداحافظی میکرد.
چند روز آخر زندگیاش هم که در دمشق اقامت داشت. مکرر به زیارت حضرت رقیه (سلامالهعلیها) میرفت.
شب آخر، چند ساعت قبلاز آن انفجار هم به زیارت رفته بود؛ شاید هم حاجت بیست و پنجسالهاش را از دختر سه ساله امام حسین علیهالسلام گرفت که در همان روزهای شهادت حضرت رقیه شهید شد....
-سرباز روح الله
#شهیدعمادمغنیه
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🏴🕊🌷🕊🏴🌹
اصلا #رقیه نه ، مثلاً دختر #خودت ...
یک شب میان #کوچه بماند ، چه می شود؟
اصلا بدون کفش ، توی #بیابان ، پیاده " نه "
در راه خانه #تشنه بماند ،چه می شود ؟
دزدی از او به #سیلی و شلاق و فحش ، " نه "
تنها به زور #گوشواره بگیرد ، چه می شود؟
گیریم #خیمه " نه " ، خانه و یا سرپناه ، " نه "
یک #شعله پیرهنش را بگیرد ، چه می شود ؟
در بین #شهر ، توی شلوغی ، همیشه ، " نه "
یک #شب که نیستی ، بهانه بگیرد ، چه می شود؟
اصلا #پدر ، عمو و برادر ، " نه "
جوجه ای ، #تشنه مقابل چشمش بمیرد ، چه می شود ؟
#دست گناهکار مرا روز #رستاخیز ...
یک #دختر سه ساله بگیرد ، چه می شود ؟
#صلی_الله_علیک_یا_رقیه
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa